نافع بن هلال
در اين هنگام «نافع بن هلالي» گام به ميدان جهاد نهاد. او در حال كارزار مي گفت: من نافع بن هلال جملي هستم! و بر دين آئين علي اميرمؤمنان!
مردنمايي به نام «مزاحم بن حريث» پيش آمد و گفت:
من بر دين «عثمان» هستم.
پاسخ داد: نه، تو بر آيين شيطاني! و آنگاه بر او تاخت و نابودش ساخت.
«عمرو بن حجاج زبيدي» به سپاه اموي فرياد برآورد كه: هان اي احمق هاي بي شعور! مي دانيد با چه كساني كارزار مي كنيد؟
اينان تك سوار شهر و مردمي فداكار و جانبازند. كسي به پيكار آنان نرود! آنان از نظر شمار ناچيزند و چندان نخواهند پاييد، به خداي اگر باران سنگ بر آنان ببارانيد، آنان را خواهيد كشت.
«عمر بن سعد» گفت: درست مي گويي، ديدگاه تو همان نظر من است. و او نيز اعلان كرد كه هان اي مردم! هيچ يك از شما به ميدان نرود و هماوردي از ياران حسين نخواهد و به جنگ تن به تن رضايت ندهد. [1] .
پاورقي
[1] ابومخنف از «يحيي بن هاني بن عروه مرادي» آورده است. تاريخ طبري، ج 5، ص 435.