يازدهمين منزلگاه
سالار شايستگان با قرار گرفتن در شرايط جديد پرسيد: آيا در اين سرزمين پناهگاه استواري هست كه در آن پناه گيريم و با پشت سپردن به آن، براي دفاع از خود، از يك جبهه با اين قوم روبرو گرديم؟
پاسخ داديم: آري، منطقه «ذوحسم» در آن سوي شماست كه اگر كاروان، به طرف چپ چرخش كند و زودتر از آنان بجنبيم، به نقطه اي كه مورد نظر شماست خواهيم رسيد.
حسين عليه السلام پس از دريافت نظر همراهان خويش راه را كج كرد و به جانب چپ پيچيد و ما نيز با او هماهنگ شديم و زودتر از سپاه دشمن به نقطه ي مورد نظر شتافتيم و آنان نيز وقتي چرخش ما را ديدند به سوي ما چرخيدند. حسين عليه السلام در آنجا فرود آمد و دستور داد خيمه ها را برافرازند...
طولي نكشيد كه سر و گردن مركبها و سواران كه پرچمهايشان بسان بال و پر پرندگان بود، در برابر ديدگان ما نمودار شد. آري آنان سر رسيدند و روشن شد كه يك هزار سوارند و به سركردگي «حر» آمده اند. بدينسان نخستين گروه از سپاه شوم اموي به فرماندهي «حر» در حالي كه سپاهيان عمامه بر سر بسته و شمشيرهاي خويش را آويخته بودند. در اوج گرماي نيمروز، در برابر سالار شايستگان قرار گرفتند و راه را بر او بستند.
حسين عليه السلام به جوانان كاروان نور دستور داد آنان را كه در فشار تشنگي بودند آب دهند. و جوانان نه تنها سپاه «حر» كه همه ي مركبهاي تشنه ي آنان را نيز با چندين بار آكنده ساختن جامها و طشت ها و ظرفهاي بزرگ سنگي از آب، سيراب ساختند [1] [2] .
پاورقي
[1] اين خبر را، طبري از هشام، او از «ابومخنف»، او از «عدي بن حرمله اسدي» و او از «عبدالله بن سليم» و از «مذري» آورده است. تاريخ طبري، ج 5، ص 400؛ ارشاد ص 222؛ مقاتل الطالبيين، ص 73.
[2] طبري به نقل از هشام و او از «لقيط» و او نيز از «علي بن طعان محاربي» آورده است که: من در سپاه حر آخرين نفري بودم که به کاروان حسين عليهالسلام رسيدم. هنگامي که آن حضرت، تشنگي من و مرکبم را ديد، با مهر بسيار مرا به پيش فراخواند و گفت: شترم را بخوابانم تا خودم و آن حيوان را سيراب سازند. هنگامي که براي نوشيدن آب مشک را برگرفتم و سرکشيدم. آب از لبههاي آن فرو ميريخت و من نميدانستم چه کنم که آن گرانمايهي عصرها و نسلها خود برخاست و مرا ياري کرد تا خود آب نوشيدم و مرکبم را نيز سيراب ساختم. تاريخ طبري، ج 5، ص 401؛ ارشاد، ص 224؛ مقتل خوارزمي، ص 230.