بازگشت

عبدالله بن مطيع


درست در اين شرايط بود كه «عبدالله بن مطيع» [1] . به پيشگاه آن حضرت شرفياب


شد و گفت: فدايت گردم كجا؟

فرمود: اينك بسوي مكه روانم اما پس از آنجا، هر كجا خدا بخواهد، از او خشنودي و خوبي را خواهانم. گفت: خداي باران مهرش را بر شما بباراند و ما را فدايتان سازد، هنگامي كه به مكه تشرف يافتيد مباد كه به «كوفه» نزديك شويد چرا كه آنجا شهر شومي است. پدر گرانقدرت اميرمؤمنان در آنجا به شهادت رسيد، و برادر گرانمايه ات در آنجا در برابر ستم و بيداد تنها ماند و دست از ياريش كشيدند و ناجوانمردانه بر او يورش بردند و قصد جانش كردند. پيشنهاد ما اين است كه در اين اوج شرارت استبداد در كنار حرم خدا بمانيد، چرا كه شما پيشواي راستين جامعه هستيد. به خداي سوگند براي شما نظير و همانندي نشايد. اگر شما در اينجا بمانيد مردم از هر سو به شما روي خواهند آورد و مي توان به بيداري و رستگاري و نجات جامعه اميد بست، حسين جان! خداي همه ي ما را فداي وجود گرانمايه ات سازد تقاضاي ما را بپذير و در كنار حرم خدا بمان به خداي سوگند اگر شما را به شهادت رسانند و از سر راه بردارند، پس از شما همه ي ما به بردگي و اسارت اين نظام گورستاني خواهيم رفت.

فوالله لئن هلكت لنستر قن بعدك. [2] .


پاورقي

[1] نامرده از قريش بود و در زمان پيامبر ولادت يافت. به هنگام قيام مردم مدينه بر ضد نظام پليد يزيد، با آنان بود. آنگاه به «عبدالله بن زبير» در مکه پيوست و با او بر ضد امويان پيکار کرد و از سوي او به استانداري کوفه برگزيده شد. او با مختار نيز درگير شد و مختار او را از کوفه بيرون راند. او با سالار شايستگان ديدار ديگري نيز داشته است که خواهد آمد. براي آگاهي بيشتر مي توانيد به اين منابع مراجعه کنيد: تاريخ طبري، ج 5، ص 481 و 622 و 395؛ تاريخ يعقوبي، ج 3، ص 3 و 5؛ تاريخ مسعودي، ج 3، ص 83؛ خوارزمي، ج 2، ص 202 و ج 6، ص 31

[2] تذکره، ص 243؛ خوارزمي، ص 189.