هجرت از مدينه
از آنجايي كه حسين عليه السلام به فرماندار مدينه فرموده بود: دست نگاه دار تا شما به كارتان بينديشيد و من نيز به كارم بينديشم...
آنان آن حضرت را رها ساخته و آن روز به دنبال «عبدالله بن زبير» و بيعت گرفتن از او رفتند و چون او را نيافتند، دومين روزرا نيز كه او از مدينه رفته بود، تا شب هنگام در جستجوي او گذشت، و با فرارسيدن شامگاه شنبه برابربا 27 رجب بود كه «وليد» دگر باره كساني را به سوي حسين عليه السلام گسيل داشت و او را براي ديدار و بيعت با يزيد
فراخواند، اما آن حضرت در پاسخ آنان فرمود: كار را به بامداد فردا بگذاريد تا باز هم در اين مورد انديشيده شود... و آنان آن شب نيز دست برداشتند و در كار خويش پافشاري نكردند و رفتند.
درست شامگاه يكشنبه برابر با 28 رجب به سال 60 ه.ق بود كه سالار شايستگان با بهره گرفتن از پوشش شب به همراه فرزندان، برادران، برادرزادگان و تمامي خاندانش، جز «محمد به حنفيه» از مدينه دست به هجرت زد.
آن گرانمايه ي عصرها و نسلها، به هنگامه ي حركت از شهر، اين آيه ي شريفه را تلاوت مي كرد: فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجني من القوم الظالمين. [1] .
موسي، آن پيامبر بزرگ خدا از شرارت فرعونيان نگران و ترسان از آنجا بيرون رفت در حالي كه مي گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمكاران نجات بخش.
و زماني كه به مكه وارد شد به تلاوت اين آيه ي شريفه پرداخت:
فلما توجه تلقاء مدين قال عسي ربي أن يهديني سواء السبيل. [2] .
و چون به سوي شهر «مدين» رو نهاد با خود گفت: اميد كه پروردگارم مرا به راه راست راه نمايد.
پاورقي
[1] سورهي 28، آيه 21.
[2] سورهي 28، آيه 22؛ اين روايت را «طبري» از «هشام» و او نيز از «ابومخنف» آورده است. تاريخ طبري، ج 5، ص 343.