بازگشت

مذهب و درستكاري او


با نگرش به اخبار و روايات او، اين نكته دريافت مي گردد كه «ابومخنف» نه از چهارمين امام نور حضرت سجاد عليه السلام چيزي بدون واسطه روايت مي كند و نه از امام


باقر عليه السلام، بلكه از آن بزرگوار گاه با يك واسطه و گاه با دو واسطه [1] روايت آورده است. [2] از ششمين امام نور نيز چند روايت بيشتر - آن هم بطور بي واسطه - روايت نكرده است. [3] و اين چيزي است كه مرحوم «نجاشي» آن را تأييد نموده و مي گويد:

گفته شده است كه «ابومخنف» از امام باقر عليه السلام روايت آورده است [4] اما درست به نظر نمي رسد. او با اينكه پس از حضرت صادق عليه السلام زندگي مي كرد و مدت ده سال معاصر هفتمين امام نور بود، از آن حضرت روايتي نياورده و از اصحاب او نيز شمرده نشده است و اين ما را بر اين نكته رهنمون مي سازد كه او شيعه به مفهوم كنوني آن، و از ياران امامان نور به آن معنا كه اهل سنت از آنان تعبير به «رافضي» نمودند، نبوده است بلكه او تها در انديشه و نظرگاه علمي و ديني و تمايلات قلبي بسان بيشتر مردم آنروز كوفه دوستدار خاندان وحي و رسالت بوده، بي آنكه مذهب آن روز اهل سنت را مردود شمارد و در همه ي ابعاد و جلوه هاي زندگي پيروي اهل بيت را برگزيند.

از چيزهايي كه اين دريافت را تأييد مي كند اين است كه هيچ يك از دانشمندان اهل سنت كه بر اساس روش نادرست خود، پيروان حقيقي خاندان رسالت را با عنوان «رافضي» مارك مي زنند و روايت آنان را نمي پذيرند، به او چنين عنواني نداده اند بلكه او را از كساني برشمرده اند كه تمايل قلبي به خاندان وحي و رسالت دارند و از دانش و بينش والاي آنان بهره مي گيرند، نه از كساني كه در مذهب و مكتب پيرو راستين و كامل آنانند.

«ذهبي» از رجال شناسان اهل سنت در مورد او مي گويد:

او اخباري مسلك و غير قابل اعتماد است...


و «ابن معين» مي گويد: او مورد اعتماد كامل نيست.

و «مره» مي گويد: او چندان قابل توجه نمي باشد.

و «ابن عدي» مي گويد: او شيعي مذهب و در پيروي از خاندان پيامبر متعصب و از محدثان و مورخان آنان است. [5] .

اما همانگونه كه ملاحظه مي شود هيچ كدام او را به عنوان «رافضي» مورد هدف قرار نداده اند، گرچه برخي او را دوستدار و پيرو مذهب اهل بيت شمرده اند.

ابن ابي الحديد به اين نكته تصريح مي كند و مي گويد: «ابومخنف» از محدثان و از آن چهره هاي علمي و تاريخي است كه امامت را يك گزينش الهي و آسماني نمي نگرد، بلكه آن را يك گزينش بشري مي داند. او از شيعه نيست و كسي او را از رجال علمي شيعه بشمار نياورده است. [6] .

مرحوم صدر در اين مورد مي نويسد:

او را، جز به جرم پيروي از خاندان وحي و رسالت و شيعه بودن تضعيف نكرده اند و با اين وصف او نزد دانشمندان اهل سنت مورد اعتماد و وثوق است و از نظر آنان شيعه بودنش با وثوق او ناسازگاري ندارد چرا كه پيشوايان اهل سنت به او اعتماد نموده و چهره هايي بسان «ابن اثير» و بويژه «طبري» تاريخ خويش را لبريز از روايات و اخبار «ابومخنف» ساخته اند. [7] .

مرحوم «شرف الدين» در كتاب خويش بخشي براي ترسيم نام و نشان رجال علمي شيعه در منابع اهل سنت و صحاح آنان قرار داده و در آنجا ضمن آوردن نام و نشان


فراتر از يكصد دانشمند شيعه، ديدگاه هاي آنان را روشن ساخته است. [8] .

كوتاه سخن در مورد «ابومخنف» اين است كه هيچ ترديدي در شيعه بودن او زيبنده نيست. او پيرو خاندان وحي و رسالت بوده، اما نه شيعه ي عيار و معتقد به امامت آسماني.

ابن ابي الحديد در اين مورد درست مي گويد كه: برخي از اهل سنت او را از دانشوران شيعه برشمرده اند، و دليل آنان اين است كه او تمايل قلبي و ارادت و محبت به خاندان وحي و رسالت داشت نه اينكه شيعه به مفهوم كامل و امروزي آن بوده است و دانشمندان پيشين شيعه نيز، هيچكدام به صراحت او را شيعه نشمرده اند.

مرحوم «نجاشي» كه در رجال شناسي استادي كم نظير بوده است در مورد او مي گويد:

«ابومخنف» استاد و بزرگ مورخان كوفه بود، نه استاد و بزرگ دانشمندان ما، او استاد مورخان و محدثان ما نيز نبود تا چه رسد به اينكه استاد و بزرگ علما و دانشمندان ما باشد.

و شگفت اين است كه ابن ابي الحديد نيز به اين واقعيت تصريح مي كند. او هنگامي كه سخن از جنگ جمل دارد، رجزهايي را از «ابومخنف» روايت مي كند كه به موجب آن پيامبر اميرمؤمنان را به جانشيني خويش به فرمان خدا برگزيده است. آنگاه پس از نقل اين «رجزها» و شعرها از او، مي افزايد:

بايد دانست كه نقل اين اشعار و رجزها از «ابومخنف» تنها نشانگر مهر و دوستي او به خاندان رسالت است و نه - همانگونه كه برخي از اهل سنت او را شيعه و باور دارنده ي امامت اهل بيت عنوان مي دهند - دليل بر عقيده ي او به امامت آسماني اميرمؤمنان.

چكيده ي سخن اينكه در شيعه بودن او نبايد ترديد داشت، اما دليلي بر عقيده ي او به امامت آسماني و الهي خاندان رسالت در دست نيست.


به باور ما، بهترين سخن در مورد او همان است كه مرحوم نجاشي فرموده و او را ستوده است و آن اين است كه:

«انه شيخ اصحاب الأخبار بالكوفه و وجههم و كان يسكن الي ما يرويه.»

او استاد و بزرگ مورخان و محدثان كوفه و چهره ي سرشناس آنان بود و به گونه اي است كه دل در روايت و نقل او قرار و آرام مي گيرد.

اين بيان نجاشي در مورد او، ستايش در خور توجهي است. و با اين بيان درستي او در نقل روايات ثابت مي شود. به همين جهت هم، روايات او را در «الوجيزه» و «البلغه» و «الحاوي» و ديگر كتابها، در دسته بندي روايات، از روايت «حسن» برشمرده اند.


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 448 به خبر شهادت کودک شيرخوار بنگريد... .

[2] تاريخ طبري، ج 7، ص 488 به خبر شب عاشورا رجوع شود.

[3] تاريخ طبري، ج 5، ص 453 خبر شهادت حسين عليه‏السلام.

[4] رجال نجاشي، ص 224.

[5] ميزان الاعتدال، ج 3، ص 42.

[6] شرح ابن‏ابي‏الحديد، ج 1، ص 147.

[7] تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام، ص 235 و گفتني است که نگارنده روايات طبري از او را برشمردم که از 400 مورد فراتر مي‏رود، همانگونه که فهرس الاعلام، ج 7، ص 412 نيز آورده است.

[8] المراجعات، ص 118 - 52.