بازگشت

ابومخنف


1- تاريخ و نگارندگان آن، از ولادت او براي ما چيزي نياورده اند جز اينكه مرحوم شيخ طوسي در «رجال» خويش به نقل از مرحوم «كشي»، او را از طبقه اي از راويان روايات برشمرده، كه از اميرمؤمنان روايت كرده است.

آنگاه مي افزايد از ديدگاه من اين نظر مرحوم «كشي» درست به نظر نمي رسد، چرا كه «لوط بن يحيي» را ابومخنف باشد اميرمؤمنان را ديدار نكرده، بلكه پدرش «يحيي» بود


كه از ياران اميرمؤمنان بود، و افتخار ديدار آن حضرت را داشته است. [1] .

با اين وصف، پدر او را از ياران اميرمؤمنان و در رديف آنان ياد نمي كند و تنها نياي او «مخنف بن سليم» را در رديف ياران اميرمؤمنان مي شمارد و مي گويد:

او پسر خاله ي عايشه، عرب تبار و عرب نژاد و از مردم كوفه بود. [2] .

لازم به يادآوري است كه شيخ طوسي اين نكته را از كتاب مرحوم «كشي» نقل مي كند و نه از خود او، چرا كه مرحوم «كشي» از علماي قرن سوم است و مرحوم «طوسي» تازه در سال 385 ه.ق ولادت يافته است.

نام كتاب مرحوم «كشي» نيز طبق آنچه «ابن شهرآشوب» در كتاب خويش آورده، [3] «معركه الناقلين عن الائمة الصادقين» بوده است كه اينك اثري از آن نيست و تنها چيزي كه از آن در دسترس ما قرار دارد، همان چيزي است كه به نقل مرحوم سيد بن طاووس [4] ، شيخ طوسي از آن كتاب در سال 456 ه.ق برگزيده و آورده است، و در گزيده شيخ طوسي نيز اين مطلب كه «ابومخنف» را از ياران اميرمؤمنان شمرده باشد، چيزي به چشم نمي خورد.

مرحوم شيخ در كتاب رجال خويش «ابومخنف» را در طبقه اصحاب و ياران حضرت مجتبي عليه السلام آورده [5] ، هم چنانكه در طبقه ياران حضرت حسين عليه السلام [6] و آنگاه در ميان ياران امام صادق برشمرده است [7] اما او را در طبقه ياران چهارمين و پنجمين امام نور نياورده است.


2- و نيز مرحوم شيخ طوسي در «الفهرست» [8] همان ديدگاه مرحوم «كشي» كه ابومخنف را از ياران اميرمؤمنان برمي شمارد آورده، آنگاه خود مي نويسد:

سخن درست آن است كه پدر او را از ياران اميرمؤمنان به حساب آوريم، اما خود او توفيق ديدار اميرمؤمنان را نداشته است [9] ، سپس طريق خويش به سوي او را، از هشام بن محمد بن سايب كلبي و نصر بن مزاحم منقري مي آورد.

3- مرحوم «نجاشي» در رجال خويش در مورد او مي نويسد:

لوط بن يحيي بن سعيد بن مخنف به سالم ازدي غامدي «ابومخنف» شيخ و بزرگ اصحاب اخبار در كوفه و چهره سرشناس آنانست. او به گونه اي مورد اعتماد بود كه آنچه روايت مي نمود، دل بدان آرامش مي يافت.

اين بيان در مورد او، از يكي از دو امام نور؛ حضرت صادق يا باقر رسيده است... [10] .

آنگاه كتابهاي او از جمله؛ كتاب مقتل الحسين را مي شمارد و از پي آن، طريق خويش به سوي او و نقل روايت از او را، از هشام بن محمد بن سائب كلبي كه شاگرد او بود بيان مي كند.

با اين نصوص سه گانه اي كه از سه كتاب اصيل رجالي، ترسيم گرديد تاكنون ديدگاه رجال شناسان را، در مورد «ابومخنف» آورديم، گرچه از تاريخ ولادت و رحلت او در اين سه منبع مهم سخني نرفته است.



پاورقي

[1] رجال شيخ، ص 57، چاپ نجف.

[2] رجال شيخ، ص 58.

[3] معالم العلماء، ص 102.

[4] فرج المهموم، ص 130.

[5] رجال شيخ طوسي، ص 70.

[6] رجال شيخ طوسي، ص 79.

[7] رجال شيخ طوسي، ص 279.

[8] فهرست طوسي، ص 155.

[9] از نکات عجيب در اين مورد اينکه، مرحوم «کشي» او را اينگونه که در متن آمده است، «مخنف بن سالم» ياد مي‏کند. آنگاه در بيان کتاب او بنام «اخبار آل مخنف به سليم»، سالم را سليم مي‏آورد که بهتر است آن را اشتباه و تحريف نسخه‏نويسان بدانيم.

[10] رجال نجاشي، ص 155.