بازگشت

دومين كتاب در مورد رويداد عاشورا


در پرتو روشن بيني و درايت «ابومخنف» شاگردي تربيت يافت كه او نيز از مردم كوفه بود و روايات تاريخي، به ويژه رويداد غمبار كربلا را، از استاد خويش آموخت. او كه نامش «هشام» و فرزند محمد بن سائب كلبي كوفي نسابه [1] بود، و در سال 206 ه.ق جهان را بدرود گفت، دومين كتاب را در اين مورد نوشت و آن را پيش از تنظيم نهايي به استاد خويش «ابومخنف» خواند و آنگاه آن را تكميل كرد و همه ي فراز و نشيب هاي آن رويداد غمبار را به امضاي استاد كوفي خويش رسانيد به گونه اي كه مي گويد: حدثني ابومخنف... و يا مي گويد: عن ابي مخنف... ابومخنف برايم روايت كرد...

از چيزهايي كه از نوشته هاي استاد خويش به قلم آورد و براي او خواند و از او نقل نمود، همان «كتاب مقتل الحسين» ابو مخنف است كه آن را در ليست كتابهاي وي مي نگريم. او در نوشتن كتاب خويش تنها به روايات استاد خويش ابو مخنف بسنده ننمود بلكه روايات ديگري را نيز از استاد ديگر تاريخ خويش «عوانة بن الحكم» گردآورد و در نتيجه كتابش از كتاب استاد خويش كه نخستين كتاب در مورد حادثه ي جانسوز كربلا بود، جامع تر شد.

بر كساني كه به تاريخ صدر اسلام مراجعه نمايند پوشيده نمي ماند كه تمامي تاريخ نگاران اسلام، از خاندان و شاگردان اين دو دانشمند بزرگ و اين دو مورخ و عالم پيشتازند. همه ي آنان در نوشته هاي خويش از اين دو استاد پيشتاز بويژه نخستين آن دو،


«ابومخنف» بهره گرفته اند، چرا كه او از نظر عامل زمان به صدر اسلام و حادثه ي جانسوز عاشورا نزديكتر بود و به همين خاطر هم رويدادها و حوادث تاريخي صدر اسلام را با تمام خصوصيات و ريزه كاريهاي آن، باز مي گويد و همانگونه كه روي داده است ترسيم مي نمايد.

بسياري از تاريخ نگاران اسلامي كتابهاي او را در نوشته هاي تاريخي خويش به صورت فشرده آورده اند و اين نكته نشانگر اين واقعيت است كه كتابهاي اين نخستين تاريخ نگار اسلامي «ابومخنف»، در دست آنان بوده است.

از تاريخ نگاراني كه فشرده ي كتابها و نوشته هاي او را در آثار خود آورده اند، مي توان اينان را نام برد:

1 - «محمد بن عمر واقدي»، متوفي 207 ه.ق.

2- «طبري»، متوفي 310 ه.ق.

3- «ابن قتيبه»، متوفي 322 در «الامامة والسياسة».

4- «ابن عبدربه اندلسي»، متوفي 348 ه.ق در «العقد الفريد» به هنگامه بحث از «سقيفه».

5- «مسعودي» متوفي 345، در داستان پوزش خواهي «عروه بن زبير» از برادرش عبدالله در مورد تهديد بني هاشم به سوزانيدن خانه هايشان، آنگاه كه از بيعت با او سر باز زدند.

6- «مرحوم شيخ مفيد» متوفي 413، در «ارشاد» در «شهادت امام حسين» و در كتاب «النصرة في حرب البصرة».

7- «شهرستاني» متوفي 548، در «المللل و انلحل» به هنگام ياد از فرقه ي نظاميه.

8- «خطيب خوارزمي» متوفي 568، در كتاب خويش «مقتل الحسين».

9- «ابن اثير»، متوفي 630 ه.ق در «الكامل في التاريخ».

10- «سبط ابن جوزي»، متوفي 654 ه.ق در «تذكرة الخواص».

11- و آخرين تاريخ نگاري كه نگارنده بياد دارد و ديده است كه در نوشته هاي


خويش بدون هيچ واسطه اي از «ابومخنف» روايت مي كند، «ابوالفداء» صاحب تاريخ مشهور مي باشد كه متوفي 732 ه.ق است.

و اينك نمي دانيم كه از كتابها و نوشته هاي «ابومخنف» در مورد تاريخ صدر اسلام، و كتاب او در مورد «رويداد غمبار عاشورا» چيزي يافت مي شود يا نه؟ ظاهر اين است كه آنها از ميان رفته اند و جز نام آنها يا نوشته هايشان در لابلاي كتابهاي تاريخي بصورت روايات پراكنده، چيزي در دسترس نيست.


پاورقي

[1] مروج الذهب، ج 4، ص 24؛ سير اعلام النبلاء، ج 7، ص 310؛ هدية العارفين، ج 1، ص 841؛ الاعلام، ج 5، ص 245؛ معجم المؤلفين، ج 8، ص 157؛ دائرة المعارف الاسلاميه، ج 1، ص 399.