بازگشت

شهادت امام به روايت خطيب خوارزم


فرزند رسول خدا(ص) روي زمين افتاده بود شمر و سنان بالاي سرش آمدند، حضرت از تشنگي زبانش را در دهان مي چرخاند شمر با لگد بر سينه مباركش كوبيد و گفت: اي پسر ابو تراب! مگر تو نمي گويي پدرت ساقي كوثر است و به هر كس دوست دارد از آب كوثر بدهد صبر كن تا به دست او سيراب شوي آنگاه به سنان گفت: سرش را جدا كن سنان امتناع كرد و گفت: نمي خواهم در قيامت پيامبر خصم من باشد شمر خشمگين شد بر سينه مبارك امام نشست دست به خنجر برد حضرت لبخندي زد فرمود: نمي داني من كيستم كه مرا مي كشي؟.

گفت: به خوبي مي شناسمت، مادرت فاطمه زهراست، پدرت علي مرتضاست و جدت محمد مصطفي، ولي بي باكانه ترا مي كشم آنگاه شمشير كشيد و جسم شريف حضرت را زير ضربات شمشير گرفت و در نهايت سر مباركش را جدا كرد [1] .


پاورقي

[1] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 7 - 36.