بازگشت

نماز ظهر


ظهر از راه رسيده شد ابو ثمامه صائدي خدمت امام حسين (ص) آمد عرض كرد: فدايت شوم يا اباعبداللّه! دشمن نزديك و نزديك تر مي شود و تا من زنده ام دستشان به شما نخواهد رسيد، ولي دوست دارم در حالي به زيارت پروردگارم نائل شوم كه اين نماز را هم به امامت شما به جا آورده باشم حضرت نگاهي به آسمان انداخت و فرمود: نماز را يادآوري كردي، خدا ترا از نمازگزاران قرار دهد، آري اول وقت نماز است.

آنگاه فرمود: از لشكر بخواهيد دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانيم حصين بن تميم فرياد زد: نماز شما قبول نمي شود.

حبيب بن مظاهر فرمود: فكر مي كني نماز تو قبول است، ولي نماز خاندان پيامبر قبول نمي شود؟.

حصين به او حمله كرد با هم در آويختند حبيب او را بر زمين افكند، ولي اهل كوفه نجاتش دادند.

زهير و سعيد بن عبداللّه در جلوي امام ايستادند تا آن حضرت نماز بگذارد نيمي از اصحاب مقابل حضرت صف كشيدند و نيمي ديگر در نماز به او اقتدا كردند و حضرت با اصحاب خود نماز خوف به جا آورد [1] .


پاورقي

[1] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 17 و کامل ابن اثير، ج 4، ص 71.