بازگشت

كربلا


قرار گرفتن جزء «بلا» در نيمه پاياني كلمه كربلا، همچنين طرح كلمه به صورت «كرب و بلا» در بعضي مآخذ و كتابها و استفاده و كاربرد لفظي شاعران در ابتدا از اين مناسبت، به تدريج، تداعي بخش همسويي و برابري كلمه ي كربلا با بلا، رنج، مصيبت و گرفتاري شده است.

شيخ فريدالدين عطار نيشابوري (و. 627 ه) در مثنوي عرفاني منطق الطير در بيتي از اين نزديكي لفظي، بهره ي شاعرانه برده و اين برابري صوري و ظاهري كلمه براي او تداعي كننده ي مفهوم رنج و گرفتاري شده است؛ آنجا كه مي گويد:



آنچه آن بر انبيا رفت از بلا

هيچ كس ندهد نشان در كربلا [1] .



در رباعي زير، گرچه مقصود و حسرت شاعر ظاهرا والا و ارزشمند است اما باز هم نشان از برقراري رابطه ي لفظي در ابتداي كار و تداعي بخشيدن معنا و مفهومي متناسب با همان ارتباط لفظي در آخر كار است:



تا از وطن خويش جلايي دارم

هر روز غم و درد و بلايي دارم



از ديده و دل ز حسرت خاك نجف

هر لحظه فرات و كربلايي دارم [2] .



شاعري ديگر مي گويد:



ز جور اگر كشدم مدعاي من اين است

خدا بلا دهدم كربلاي من اين است [3] .



كه اين مفهوم نيز همان برقراري رابطه ي لفظي و مفهومي بلا با كربلاست.

اصولا لفظ كربلا براي برخي گويندگان و شاعران در آثارشان يادآور رنج، محنت، مصيبت، حتي بدبختي و گرفتاري است كه شاعر بدان دچار شده و براي ترسيم دقيق و توصيف كامل اوضاع و ارتباط خود با وقايع و حوادث از آن بهره جسته است يا كربلا را محل هلاكت، از ميان رفتن، كشته شدن و نابود گشتن و مفاهيمي از اين قبيل معرفي مي كند.

جلال الدين محمد مولوي (و. 672 ه ق) گرچه غالبا ستايشهاي ستركي از اين واقعه و قهرمانان و شهيدان آن كرده [4] ، اما در جاهايي از مثنوي عرفاني خود، اين شاهكار سترك عالم عرفان در زبان فارسي، از همين لفظ در خلال بيان و توصيف صحنه هايي از داستانها، همانگونه، استفاده كرده است؛ مثلا مي گويد:



گفت دانم كز تجوع وز خلا

جمع آمد رنجتان زين كربلا [5] .



برابري كربلا با رنج، همسويي و همخواني از اين دو را با يكديگر بيان مي كند. در دفتر سوم مثنوي ضمن حكايت مسجد مهمان كش و بيان ثبات عقيده و صدق اراده ي غريبي كه مي خواست طلسم مسجد را بشكند، مي گويد:



مسجد اگر كربلاي من شوي

كعبه ي حاجت رواي من شوي [6] .



گرچه مصراع دوم، مفهوم متعالي تري به نتيجه ي كار مي بخشد، اما در مصراع اول، كربلا همچنان محل قتل، از بين رفتن، كشته شدن و هلاكت فرد است.

خاقاني (و. 595 ه ق) شاعر نام آور و قصيده سراي ادب فارسي در عين حال كه اهميت و اعتبار امام حسين (ع) و كربلا را هيچ گاه در شعر خود خدشه دار نكرده، بلكه آن را ستوده [7] ، اما در عين حال، در بيتي از يك قصيده ي خود براي بيان منتهاي گرفتاري و شكوه از اهل زمان از لفظ كربلا و مناسبتهاي ديگر آن بيشتر به همين منظور بهره برده است:



من حسين وقت و نااهلان يزيد و شمر من

روزگارم جمله عاشورا و شروان كربلا [8] .



زاد زيست او آن چنان گرفتاريها و اندوه را در خود جمع كرده كه براي او حكم كربلا را دارد.

شاعري ديگر از اين مرحله نيز فراتر رفته، جوشيدن و زنده شدن مصيبتهاي دشت كربلا را ناشي از اين مي داند كه بويي از محنت و نسيمي از اندوهان او بر سرزمين كربلا وزيدن گرفته است:



خاك دشت كربلا را جوش از سر تازه شد

باد برد آنجا مگر بويي ز محنتهاي من [9] .



شاعر ديگري علاوه بر اينكه لفظ كربلا را به مفهوم نامساعد بودن اوضاع و احوال و درهم و برهم شدن كار، آورده از لفظ شهيد نيز مفهوم و معناي از بين رفتن و تباه شدن را اراده كرده است:



خامگويان بس كه مي سازند معنيها شهيد

شد زمين شعر آخر چون زمين كربلا [10] .



حتي در دوره اي بس كوتاه از روزگار ما نيز مفهوم مصراع اول همين شعر از كلمه شهيد در تداول عامه، گاه و بيگاه، شنيده مي شد؛ مثلا مانند اين جمله به كار مي رفت:

«به دنبال سخن من، آنقدر شلوغ كردند كه حرف من شهيد شد» و منظور اين بود كه حرف من از بين رفت، كسي متوجه منظور من نشد و يا به حرف من اصلا گوش نكردند. خوشبختانه چنين كاربردي ديري نپاييد و دولتش به سر آمد و به سرعت از ميان رفت.


پاورقي

[1] منطق الطير ص 134.

[2] کاروان هند جلد 2 ص 854 شعر از عارف دارابي شيرازي شاعر قرن يازدهم.

[3] خلاصة الاشعار و زبدة الافکار اصل هفتم شعر از کمال‏الدين سهوي شاعر اواخر قرن دهم.

[4] نگاه کنيد به کليات (ديوان) شمس تبريزي ص 134، 113 و مطلع دو غزل در ص 260 و 266.

[5] دفتر سوم مثنوي، ب 72.

[6] همان، ب 4213.

[7] به عنوان نمونه ر. ک به ديوان خاقاني ص 470، 462، 281، 151، 142، 49 و 931.

[8] همان، ص 2 اولين قصيده با مطلع:



جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ

دل طلب کز دار ملک دل توان شد پادشا.

[9] کاروان هند جلد 2 ص 193 شعر از علي ترکمان خراساني، شهيد در 999 ه.

[10] تاريخ ادبيات در ايران ج 5، بخش يک ص 546 شعر از غني کشميري و 1079 ه.