بازگشت

مجموعه هاي حديثي و روايي


پس از قرآن كريم، كتابهاي حديثي و روايي، مورد اعتمادترين منابع تحقيق درباره ي زندگاني اهل بيتند؛ زيرا هيچ سند و دليلي نمي تواند معتبرتر و قطعي تر از اثر گفتاري يا نوشتاري شخصيتهاي تاريخي به طور اعم و اهل بيت به طور اخص باشد، مشروط بر آنكه صحت انتساب آن اثر (گفتاري يا نوشتاري) به گوينده يا نويسنده به اثبات رسد. از اين رو بهره گيري از علم دراية الحديث و علم رجال كه به شناخت احوال راويان و طبقاتشان مي پردازد، ضرورت پيدا مي كند. دو نكته مهم را در بهره گيري از منابع حديثي بايد مورد نظر قرار داد. يكي اينكه در نقل و ضبط حديث همواره تكيه و تأكيد بر اصل و متن عبارت يا عباراتي است كه حاوي گفتاري يا توصيف رفتار معصوم بوده باشد، بدون آنكه ارتباط آن با زمينه ها و شرايط و ملاحظاتي كه در بيان آن قول يا انجام آن فعل از معصوم مؤثر بوده، روشن شده باشد. با برطرف ساختن اين نقص و كشف رابطه معقول و منطقي ميان قول و فعل و تقرير معصوم با شرايط و زمينه هاي بيروني مي توان از احاديث در تحقيقات تاريخي بهره ي شاياني برد و زندگاني ائمه را مرتبط با كليت زمان و مكان عصر حياتشان، ترسيم و تحليل كرد؛ به عنوان مثال مفهوم حقيقي اين حديث نبوي كه «من آذي عليا فقد آذاني [1] «را زماني مي توان به دقت دريافت كه ارتباط آن را با ديگر مقارنات تاريخي كشف كرد؛ يعني شكايت عمرو بن شاس اسدي يا اسلمي از علي (ع) در سفري كه با وي به يمن همراه بود. [2] مورد ديگر اينكه در تنقيد اسناد حديث، احوال و تمايلات فكري، سياسي و مذهبي راويان شيعي و غيرشيعي به درستي شناخته شود تا از گرفتار آمدن در دام تعصبات مذهبي - فرقه اي و جانبداريهاي سياسي - اجتماعي آنان در امان ماند؛ براي نمونه مي توان به مؤلف كتاب الهدايه يعني حسين بن حمدان جنبلاني اشاره كرد كه علماي شيعه در فساد عقيده و انحراف فكري - سياسي وي اتفاق نظر دارند. [3] تمايلات فكري - سياسي مؤلف كتاب مقاتل الطالبيين به فرقه ي زيديه نيز مانع از آن است كه از رواياتش بتوان بدون نقد و مقابله با ديگر منابع بهره برد. پيداست كه روايات اين منابع و يا راويان صدر اول تاريخ شيعه تا آغاز عصر غيبت تا چه اندازه مي توانست در منابع دوره هاي بعد تأثير گذارد و جزء مسلمات تاريخ زندگاني ائمه (ع) پنداشته شود.


پاورقي

[1] بخاري، کتاب التاريخ الکبير، (2) 3:307.

[2] ابن‏حجر، الاصابه، ذيل عمرو بن شاس.

[3] نجاشي، رجال، 67؛ خويي، معجم الرجال الحديث 224:5.