بازگشت

گريه تأثرآميز براي امام حسين


طبري روايتي را با سلسله اسناد خود (هشام بن محمد كلبي از عبدالله بن يزيد بن روح بن زنباع الجذامي، از پدرش غاز بن ربيعه جرشي حميري) نقل مي كند كه:... نزد يزيد بن معاويه بودم كه «زحر بن قيس» (كسي كه توسط ابن زياد به همراه تني چند، سرهاي شهداي كربلا را براي يزيد فرستاد) نزد يزيد آمده و خبر داد كه حسين (ع) را با هيجده تن از خاندان و شصت تن از شيعيانش كه سوي ما آمده بودند به دستور ابن زياد كشتيم و بيش از يك نيمروز طول نكشيد و اينك سرهايشان را به حضور شما آورده ايم... و نيز گفته شده است كه: چشم يزيد اشك آلود شد و گفت: «از اطاعت شما بي كشتن حسين (ع) نيز خشنود مي شدم، خدا پسر سميه را لعنت كند، به خدا اگر كار وي به دست من بود، مي بخشيدمش، خدا حسين (ع) را رحمت كند» و گويند كه چيزي به زحر بن قيس عطا نكرد. [1] بلاذري نيز روايتي را به همين مضمون از حصين روايت مي كند كه: وقتي مولايم يزيد بن معاويه سر امام حسين (ع) را در پيش روي خود ديد گريه كرد و گفت: واي بر اين كار ابن مرجانه و مي گفت: اگر بين آنها رحمي بود، اين كار انجام نمي گرفت. [2] .

دينوري نيز در اخبار الطوال اين روايت را همانند طبري نقل مي كند ولي به جاي زحر بن قيس مي گويد كه شمر بن ذي الجوشن جريان وقايع را براي يزيد توضيح داده است. [3] .

در تحليل اينگونه روايات به نظر مي رسد كه:

1- با دقت در مجموع برخوردهاي يزيد با امام حسين (ع)، دروغپردازيهاي اين راويان كاملا آشكار است.

2- از آنجا كه سلسله راويان اينگونه روايات ضعيف به نظر مي رسد و بويژه از نظر منابع شيعي مورد وثوق نيستند همچون حصين كه از دوستان بسيار نزديك ابن زياد است، اخبار آنان نيز دور از حقيقت به نظر مي رسد.

3- قابل توجه است كه به احتمال زياد نقل اينگونه روايات بويژه در تاريخ طبري، بي ارتباط با ديدگاه سياسي فقهي طبري نباشد زيرا وي بنا به ديدگاه خود هميشه سعي در مراعات جانب سلطه حاكم را داشته و اوضاع زمانه نيز، كه تفكرات جانبدارانه از امويان را اقتضا مي كرد، هم در اين موضعگيري او بي تأثير نبوده است.

4- آيا از خليفه اي كه خود اظهار داشته است كه: «... من (يزيد) از جهل معذور نيستم و به علم نيز اشتغال ندارم...»! امكان وقوع چنين اهانتهايي نيست؟! [4] .

5- آيا يزيدي كه اينك اشك تمساح مي ريزد، همان كسي نبود كه در فرمانش به ابن زياد نوشت: به من خبر رسيده كه حسين بن علي (ع) از مكه حركت كرده و به سرزمينهاي تو روي آورده است، جاسوسان بر او بگمار و بر راه ها نگهباناني در كمين او بگذار و به بهترين وجه در اين مورد قيام كن و...

آيا يزيد همان كسي نبود كه به عمرو بن سعيد دستور داد از شام به بهانه ي به جاي آوردن حج با گروهي به مكه بيايند و مأموريت داد كه آن حضرت را دستگير كرده و به نزد يزيد ببرند و گرنه او را بكشند...؟ [5] آيا اگر اختلاف بين يزيد و امام حسين (ع) اختلافي عميق و ريشه دار بود و حسين (ع) به مثابه دشمن و مانعي در برابر خلافت بناحق يزيد محسوب مي شد، پس اشك يزيد در وضعيتي كه مانعي مهم از پيش پايش برداشته شده چه مفهومي دارد؟ در حالي كه همين يزيد در خطابه اش گفته بود: «من سوگند ياد مي كنم كه نه بهشتي در كار است نه جهنمي». [6] و امام حسين (ع) نيز در باب اهداف قيامش عليه خلافت غاصبانه يزيد فرموده بودند:... «من از براي اصلاح امت جدم محمد (ص) بيرون مي شوم و مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر را برپاي دارم و در اين باب از جدم پيامبر (ص) شنيده ام كه مي فرمود: سرانجام حسين (ع) كشته شدن خواهد بود. [7] .

6- آيا امام حسين (ع) به معاويه ننوشته بود كه: «... من فتنه اي بزرگتر از خلافت تو بر اين امت اسلامي سراغ ندارم... و چه جرمي بالاتر از اينكه تو از مردم براي پسرت (يزيد) كه شراب مي خورد و با سگان بازي مي كند، بيعت گرفته اي»! [8] .

7- نكته ديگر اينكه مگر يزيد به وليد بن عتبه والي مدينه، درباره كساني كه با او قصد بيعت ندارند، نگفته بود: «... اگر به طوع و رغبت با من بيعت كردند، نيكو، و گرنه به عنف از ايشان بيعت بگير و هر كس از آنها بيعت نركد، گردن او را بزن و سر او را نزد من بفرست و...» [9] .

آيا اين سخن يزيد را مي توان ناديده گرفت كه خطاب به امام سجاد (ع) گفت: «... اي پسر حسين (ع) پدرت با من خويشاوندي خود را بريد و حق مرا ناديده گرفت و در سلطنت من به نزاع با من برخاست، پس خدا با او چنان كرد كه ديدي!...» [10] .

9- آيا با ديدن همه دلايل عقلي و نقلي، گريه يزيد در شهادت و مصائب امام حسين (ع) صحت دارد؟ و بر فرض كه چنين باشد آيا يزيد براي ظاهرسازي بين مردم و ترس از فراگير شدن آثار شهادت آن حضرت، دست به چنين حركت عوامفريبانه اي نزده است؟ گرچه به نظر مي رسد قصد نهايي اين روايات تطهير دامان يزيد از آن فاجعه اي بود كه بر جهان اسلام وارد كرده بود، در عين حال، نقل اينگونه روايات با روايت چوب زدن يزيد به سر مبارك امام حسين (ع) كه امثال طبري نقل كرده اند، كاملا متناقض است.


پاورقي

[1] طبري، همان، ج 7، ص 3070 و 3071 و متن عربي همين کتاب، ج 3، ص 338.

[2] بلاذري، انساب الاشراف، همان، قسم الثاني، ص 226 و 227.

[3] دينوري، اخبار الطوال، همان، ص 306.

[4] الدينوري، ابن‏قتيبه، عيون الاخبار، شرحه و ضبطه الدکتور يوسف علي طويل، دارالکتب العلميه، بيروت، لبنان، الطبعة الاولي 1406 ه / 1986 م، المجلد الاول، ص 260 و همچنين: ابن‏ اعثم، الفتوح، همان، (با کمي تغيير نسبت به قتيبه)، ص 821.

[5] دينوري، اخبار الطوال، همان، ص 290 و نيز ر. ک: مفيد ره، الارشاد، همان، ج 2، ص 67 و 68.

[6] اصفهاني، ابوالفرج، الاغاني، همان، الجزء السادس، ص 356.

[7] ابن‏اعثم، الفتوح، همان، ص 833 و همچنين: قلعجي، دکتر عبدالعطي امين، خاندان وحي در احاديث اهل سنت، ترجمه دکتر صادق آيينه‏وند، اميرکبير، تهران 1362، ص 82 به نقل از الاوسط طيراني و مجمع الزوايد هيثمي.

[8] الطوسي، شيخ الطائفه الاماميه ابي جعفر محمد بن الحسن بن علي، رجال الکشي (اختيار معرفة الرجال)، تحقيق و تصحيح حسن المصطفوي، دانشگاه مشهد 1348، ص 50 و 51، و همچنين: الدينوري، ابن‏قتيبه، الامامة و السياسة، همان، ج 1، ص 195 و 196 و نيز، ابن‏اعثم، همان، ص 830.

[9] ابن‏اعثم، همان، ص 822.

[10] مفيد (ره)، الارشاد، همان، ج 2، ص 125.