بازگشت

شروط پيشنهادي امام حسين به عمر سعد


طبري از ابي مخنف و او از مجالد بن سعيد و مصعب بن زهير و ديگر راويان نقل كرده كه پس از اولين ملاقات نسبتا طولاني امام حسين (ع) با عمرسعد در كربلا - كه كاملا خصوصي بود - امام حسين (ع) پيشنهادهايي بدين شرح مطرح نمود:

الف: يا مرا بگذار تا از همانجا (مكه و مدينه) كه آمده ام بازگردم.

ب:يا بگذار سوي يكي از مرزها روم وحقوق و تكاليفي همانند آنها داشته باشم. ج: يا بگذار كه پيش يزيد روم و دست در دست او نهم كه در كار فيمابين، رأي خويش را بگويد.

طبري در ادامه اين روايت نوشته است كه: عبيدالله بن زياد چون نامه عمر بن سعد را خواند كه پيشنهادهاي حسين (ع) در آن بود، گفت: «اين نامه ي مردي است كه اندرزگوي امير خويش است و مشفق قوم خويش، بله مي پذيرم». ولي شمر بن ذي الجوشن برخاست و گفت: «حالا كه به سرزمين تو آمده و كنار توست او را مي پذيري... اگر از اين ديار برود قوت و عزت از آن او باشد و تو ضعيف و ناتوان خواهي شد، لذا ابن زياد پذيرفت و نامه اي به شمر بن ذي الجوشن داد كه تكليف عمرسعد را در برخورد با امام حسين (ع) مشخص كرده بود؛ بدين صورت كه اگر بيعت كرد با او به سلامت رفتار كن و اگر امتناع كرد با آنها بجنگ، تو فرمانده آنها باش، گردن او را بزن و سرش را نزد من آر (وثب عليه فاضرب عنقه و ابعث الي برأسه). [1] .

شيخ مفيد ره نيز روايتي را نقل كرده است كه عمرسعد اين شروط را قبول كرد اما عبيدالله به او نوشت: نه و حرمت نيست تا دست در دست من نهد. حسين (ع) گفت: به خدا هرگز چنين نخواهد شد. [2] روايتي را نيز ابن اعثم ذكر كرده كه معقولتر به نظر مي رسد. او مي نويسد: «... مي گويند عمرسعد در نامه اش به ابن زياد نوشت:... [حسين (ع) مي گويد] اكنون كه آمدم عهد بشكستند و به قول خود وفا نكردند، حال كه چنين است بازمي گردم و به مكه مي روم. [3] البته اين سخن با مفاد خطبه امام حسين (ع) خطاب به حر و سپاهيانش مطابقت دارد و مي تواند نشانه ي روشني از مظلوميت فرزند پيامبر (ص) باشد. [4] .

آنچه در مورد شروط پيشنهادي مذكور به نظر مي رسد اين است كه:

1- اين روايت گر چه از ابي مخنف نقل شده ولي نمي بايد تمام موارد آن درست باشد با اين حال بر فرض اينكه عمرسعد و ابن زياد شروط مزبور را كاملا مي پذيرفتند، ديگر انگيزه و فلسفه اي براي قيام امام حسين (ع) متصور نبود، در حالي كه كاملا بالعكس بود. لذا بر فرض قبول دو شرط اول، شرط سوم كه مسأله بيعت با يزيد باشد اصلا درست به نظر نمي رسد زيرا امام حسين (ع) هيچگاه حاضر نمي شد با يزيد بيعت كند و سيره ي آن حضرت، خطبه ها و نامه هايش به معاويه، مؤيد اين مطلب است.

2- شايد عمرسعد براي توقف كار در همين مرحله به منظور درگير نشدن با حسين (ع) چنين سخني را افزوده باشد همچنانكه شيخ مفيد نيز نوشته است كه عمرسعد اين شرايط را قبول كرد. همچنين قابل توجه است كه عمرسعد از ابتداي مأموريتش چندان رغبتي بدين كار نداشت و تنها هوس دست يافتن به حكومت ري او را منفعل نموده بود [5] به گوناي كه در روز عاشورا در جواب برير كه او را نصيحت مي كرد گفت: راست مي گويي اي برير، هر كس با حسين بن علي (ع) و فرزندان او جنگ كند و حق ايشان از ايشان بگرداند، جاي او در آتش خواهد بود. لكن اي برير ملك ري بزرگ است و دل از امارت آن بر نتوان گرفت و شقاوت بر من مستولي شده است. و همينطور از جواب نامه ابن زياد به عمرسعد نيز مي توان اين مطلب را دريافت. چنانكه ابن زياد نوشته بود: «اي پسر سعد تو به راحتي و آسايش طمع كرده و مي خواهي شانه از زير بار خالي كني، كار را با اين مرد يكسره كن و دست از جنگ با او برمدار و به هيچ پيشنهادي از او راضي نشو، جز آنكه حكم مرا گردن نهد.» [6] .

3- ديگر اينكه احتمال دارد كه اينگونه اضافات بر روايات اسلامي، ساخته و پرداخته طرفداران دستگاه اموي براي تحريف حركت امام حسين (ع) و عدم بيعت حضرتش با يزيد باشد. علامه زين عاملي نيز در اين زمينه نوشته است:

... «و لذا اين حرف كه امام حسين (ع) در كربلا خواست كه بگذارند يا به شام برود و يا با يزيد بيعت كند و يا اجازه دهند به سمت يكي از مرزها بروند، بسيار دور از حقيقت است.» [7] .

در خلال رواياتي كه طبري در مورد پيشنهادهاي امام حسين (ع) به عمرسعد آورده، روايت ديگري از ابي مخنف و او از عبدالرحمن بن جندب و او نيز از عقبة بن سمعان (از ياران نزديك امام حسين (ع)) ذكر شده كه از همه ي رواياتي كه در اين باب آمده، صحيحتر به نظر مي آيد. متن روايت اين چنين است كه عقبة بن سمعان گويد: «من همراه امام حسين (ع) از مدينه به مكه و از مكه به عراق رفتم و هرگز جدا نشدم تا وقتي كه شهيد شد و هيچ سخني با مردم، در مدينه، مكه، بين راه، در عراق و در ميان سپاه نفرمود، مگر اينكه همه را شنيدم. به خدا سوگند كه در سخنانش با مردم هيچگاه چنان حرفي را نزد و كسي هم گمان نمي كرد كه او دست در دست يزيد بگذارد و نفرمود كه به مرزي از مرزهاي اسلام برود. اما فرمود كه بگذاريد تا در اين زمين پهناور به نقطه اي بروم تا وقتي كه ببينم جريان كار مردم به كجا مي انجامد». [8] .

5- با توجه با روايت عقبة بن سمعان، چنين مي نمايد كه از همان ابتداي ملاقات امام حسين (ع) با عمرسعد شايعاتي مبني بر قبول اين شروط وجود داشته است.


پاورقي

[1] طبري، تاريخ طبري، ترجمه پاينده، ج 7، ص 3010 - 3008 و نيز بلاذري، انساب الاشراف، با تحقيق و تعليق الشيخ محمدباقر المحمودي، دار التعاريف المطبوعات، بيروت - لبنان، الطبعة الاولي 1977 م / 1397 ه، المجلد الثاني، ص 182 و 183.

و همچنين: ابن قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، منشورات شريف الرضي، قم، 1362، المجلد الثاني، ج 2، ص 4.

[2] مفيد ره، الارشاد، همان، ج 2، ص 89.

[3] ابن‏اعثم، الفتوح، ترجمه مستوفي هروي، ص 890 و همچنين شيخ مفيد ره، الارشاد، همان، ج 2، ص 87.

[4] طبري، تاريخ طبري، همان، ج 7، ص 2991، تاريخ الطبري، المجلد الثالث، ص 306، و همچنين: مفيد ره، الارشاد، همن، ج 2، ص 80 و 81.

[5] طبري، تاريخ طبري، ترجمه پاينده، ج 7، ص 3003 - 3001 و همچنين: اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، همان 7 ص 112 و نيز درباره سخنان برير به عمرسعد مراجعه شود به: ابن‏اعثم، الفتوح، ترجمه مستوفي هروي، ص 898.

[6] اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، همان، ص 115 و مفيد ره، الارشاد، همان، ج 2، ص 90 و 91.

[7] زين عاملي، محمد حسين، شيعه در تاريخ، ترجمه محمدرضا عطايي، ج 1، بنياد پژوهشهاي اسلامي، آستان قدس رضوي، تهران، 1370، ص 167.

[8] الطبري، تاريخ الامم و الملوک، دارالکتب العلميه، بيروت، لبنان، الطبعة الثانيه، 1408 ه / 1988 م، المجلد الثالث، ص 312.