بازگشت

آيا شريك بن اعور از بزرگان شيعه بود؟


آنگاه كه خبر بيعت نكردن امام حسين (ع) با يزيد به كوفه رسيد، بزرگان كوفه مثل سليمان بن صرد و شبث بن ربعي و مسيب بن نجبه و ديگران نامه هايي به حضرت نوشتند و او را به كوفه دعوت نمودند. آنان در نامه هايشان نوشته بودند... «انه ليس علينا امام، فاقدم علينا، اينك ما امام نداريم، پس به سوي ما بشتاب». امام حسين (ع) نيز دعوتشان را اجابت نمود و پسرعموي خود مسلم بن عقيل را نزد آنان فرستاد. چون مسلم وارد كوفه شد، با راهنمايي مسلم بن عوسجه به خانه هاني بن عروة كه از بزرگان شيعيان بود، راه يافت. پس از آنكه قريب هزار نفر از شيعيان در خانه هاني با مسلم بيعت كردند، معقل غلام ابن زياد با طراحي توطئه اي از پيش انديشيده به بهانه اينكه يكي از شيعيان علوي شام است و مي خواهد مبالغي را نزد امام شيعيان يا نماينده او ببرد به خانه هاني راه پيدا كرد و از جريان رفت و آمدهاي شيعيان با مسلم كاملا مطلع شد، آنگاه بي درنگ ابن زياد را نيز مطلع ساخت. [1] دينوري مي نويسد:... هاني بن عروة با «شريك بن اعور» بصري هم كه از بصره با ابن زياد به كوفه آمده بود، دوستي داشت. شريك در بصره داراي شرافت و منزلت بود. هاني او را در منزل خود جاي داد. شريك از بزرگان شيعيان بود و هاني را بر ياري مسلم تشويق مي كرد. شريك در خانه هاني شديدا بيمار شد... [2] و پس آن جريان ملاقات ابن زياد با هاني و ديدار او با شريك بن اعور ذكر مي كند.

نكاتي كه در تحليل اين روايت به نظر مي رسد عبارتند از:

1- اگر اين روايت را بپذيريم و صحت آن جاي هيچگونه تأملي نداشته باشد - كه اين چنين نيست - اين نكته مهم مطرح مي شود كه برخي از اشراف شيعيان با ابن زياد و دستگاه اموي رابطه ي بسيار نزديكي داشته اند، در حالي كه از گزارشهاي بيشتر منابع برمي آيد آنان ارتباط چنداني با دستگاه اموي نداشتند و بيشتر تحت تأثير تهديدات و تطميع ابن زياد قرار گرفتند و مسلم را تنها گذاشتند و نهايتا با امام حسين (ع) نقض بيعت نمودند. همچنانكه منابع تاريخي مي نويسد، مهمترين اقدامات اشراف كوفه به تحريك ابن زياد نسبت به مردم كوفه عبارت بود از: وعده ي احسان و بخشش از سوي ابن زياد، تهديد به اينكه به زودي لشكر شامي فرامي رسد، بهره ي آنان از بيت المال قطع مي شود و ابن زياد جنگجويان از مردم كوفه را به مأموريتهاي جنگي به شام مي فرستد. [3] .

2- قابل تأمل است كه اين روايت را فقط دينوري ذكر كرده، آن هم بدون ذكر سلسله اسناد كه شيوه ي معمول تاريخنگاري دينوري است و لذا نمي توان چندان اعتنايي بدان نمود. علاوه بر اين در برخي از كتابهاي رجالي شيعه مانند رجال كشي، رجال نجاشي و الفهرست شيخ طوسي (ره) هيچگونه نامي از او ذكر نشده است.

3- نكته ديگر اينكه اگر شريك بن اعور از بزرگان شيعيان بصره بود، اولا: چرا منابع تاريخي همچنانكه گفته شد از ارتباط او با اشراف كوفه و ديگر شيعيان ذكري به ميان نياورده اند و ثانيا: چرا به همراه ابن زياد به كوفه آمده است؟

4- آيا كسي كه تا اين حد مورد اعتماد ابن زياد بوده و با آن همه شور و التهاباتي كه در كوفه جريان داشته، خود را موظف به ملاقات او بداند، چگونه مي تواند از بزرگان شيعيان باشد؟!

5- برخي مورخان شيعي و كوفي مثل ابن اعثم در مورد شريك بن عبدالله ابن الاعور همداني تصريح دارند كه: «او در موافقت ابن زياد از بصره آمده بود» [4] بنابراين نمي توان اعتنايي به روايت دينوري كرد.


پاورقي

[1] طبري، محمد بن جرير، تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، تهران 1352، ج 7، ص 2938 - 2932.

و همچنين: اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، ج 1، کتابفروشي صدوق، تهران، 1350، ص 93 به بعد.و نيز: شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، انتشارات علميه اسلاميه، تهران 1366، ج 2، ص 46 - 4.

[2] دينوري، ابوحنيفه، اخبار الطوال، همان، ص 282.

[3] دينوري، اخبار الطوال، همان، ص 282، به بعد و شيخ مفيد ره، الارشاد، همان ج 2، ص 52 - 52.و همچنين: يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، ج 3، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1362، ج2 0، ص 178 به بعد.

[4] ابن‏اعثم، الفتوح، ترجمه مستوفي هروي، مصحح غلامرضا مجد طباطبايي، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، ج 1، تهران، 1372، ص 288.