بازگشت

خدايا تويي خداي بي شريك


پس مشغول شد به مناسك اين حج، و در آن طواف خانه محبت الهي و نماز و تلاوت قرآن بود، و آنرا طواف وداع قرار داد، پس هدي خود را پيش فرستاد، و قرباني خود را تقديم كرد، نه از شتر و گوسفند، بلكه از اصفياء و دوستان، و كسي كه افضل بود از اسماعيل در خلق، و خلق و منطق، و كساني كه نور چشم، و قوت پشت او بودند، همه را قرباني و هدي فرستاد، پس مشغول سعي شد، و بيشتر از هفتاد مرتبه از خيمه گاه آمد تا به قتلگاه، و برگشت، و در بعض آنها هروله مي نمود مانند حاجيان، و چون از اين حج فارغ گرديد، صداي اذان چهارم بلند شد، و منادي آن شبيه پيغمبر (صلي الله عليه و آله)


جناب علي اكبر بود، كه از زبان جدش به والدش پيغام آورد در امر به حج كه آمر به او خداوند متعال است، كه فرمود: «اي حسين جهاد كن تا كشته شوي»، و آن حج اكبر بود كه مؤذن علي اكبر بود وقتي كه در ميدان افتاد پس فرياد كرد: اي پدر اينك جدم رسول خدا مي فرمايد به تو: «العجل، العجل»: [بشتاب، بشتاب] [1] ، و وقت آن ظهر عاشورا بود، پس لبيك گفت در ميقات آن كه مركز ميدان بود، و عرض كرد كه: خدايا پيش فرستادم اولاد و برادران و بني اعمام را، و هيچ يك از ايشان براي من نماند، و وداع نمود زنان و دختران و خواهران را، و عرض كرد: لبيك خدايا، گذاشتم در عقب خود زنان و دختران تشنه ي حيران را [2] ، پس در بر كرد جامه ي احرام راكه لباس كهنه ي پاره پاره بود [3] ، و بر اسب سوار شد، و ايستاد، در موقف عجيبي كه احدي چنين وقوف به عمل نياورده است در راه خدا، نه در عرفات، و نه در مشعر، و نه در ميدان مبارزت، و تلبيه گفت كه: خدايا توئي خداي بي شريك، اينك من با تن تنها به سوي تو آمدم، و احرام بسته قلب من به ترك جميع علايق، پس نه از غربت خود كربتي، و نه از وحدت خود وحشتي دارم، تو نه قتل اولاد جگرم را ضعيف نموده، و نه اضطرار عيال حالم را تغيير داده، و نه از قتل رجالم باكي، و نه ازكثرت دشمنانم بيمي، و نه از شدت بلايم خوفي، و از اين جهت در كمال طمأنينه و سكون بود، و رخسارش مي درخشيد، به نحوي كه بعض دشمنانش ملتفت گشته و تعجب مي نمودند. [4] .

باز عرض كرد: لبيك احرام بسته است سرم از اتصال پيكرم، و بدنم از ايستادن بر سر پا، و دستم از گرفتن چيزي، و كبدم از آب، و جسدم از سلامتي به قدر سر موئي، و مويم از خضاب زينت، و اعضايم از اتصال، و گوشتم از اتصال به استخوان، و استخوانم از تركيب، و قلبم از استقرار، و از بقاء صورتش، و خون قلبم از ماندن در آن، و رگهايم از تعلق بسر، و وتينم از وصل به گردن، پس طواف نمود بيت الله را، و سعي نمود، پس


وقوف نمود در مركز خود چنان وقوفي كه احدي از عبادالله نكرد، پس از براي او بود حقيقت عرفه و مشعر، پس رمي جمرات نمود، به حملات ثلاثش كه تفصيل آن در باب شهادتش مذكور است، پس آمد به مني نه از براي تراشيدن سر و ذبح هدي، يا نحو آن، بلكه از براي بريدن سر، و قربان نمودن نفس به ذبح و نحر، و بيتوته را سه شب به انجام رسانيد از ايام تشريق، و بعد از اتمام مناسك اين حج، و محل شدن از آن، متحقق شد نداء از معدن عظمت و كبريا به سوي حج اعظم، كه قسم پنجم بود از حجهاي آن جناب، كه احدي از متقدمين و متأخرين را چنين حجي ميسر نشده، و اذان اين حج از جانب خداوند متعال بدون واسطه بود، يعني خطاب: (يا أيتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربك راضية مرضية): [اي نفس آرام! خشنود و خشنود شده به سوي پروردگارت بازگرد]، [5] و مخاطب حسين (عليه السلام) است به مقتضاي روايت [6] ، و آن جناب است نفس مطمئنه، و وقت احرام اين حج، عصر عاشورا بود بعد از مفارقت روح از جسد شريفش، و ميقاتش قتلگاه بود، و اعمال اين حج تلبيه بود از براي دعوت الهي، نه مانند تلبيه ي ديگران، بلكه تلبيه ي مخصوصي بود، كه از آن تعبير شده است به عبارت راضيه ي مرضيه، زيرا كه آن جناب با وجود آن مصائب عظيمه نفسش مفارقت نمود از جسد به طريق رضا، نه به طريق صبر، بلكه با نهايت رضا، حتي اينكه در آيه ي شريفه صفت راضيه را مقدم داشته است بر مرضيه، و از آن نكته دقيقي مكشوف مي شود بعد از تأمل، پس بعد از تلبيه سلاح خود را انداخت، پس جامه ها را انداخت، حتي جامه ي احرامي كه در حج سابق پوشيده بود، بلي دو جامه ي ديگر پوشيد، كه از بادهاي صحرا، و خون شريفش بافته گرديده بود [7] ، پس ترك نمود زينتها را، حتي انگشتر [8] پس برهنه نمود سر مبارك، و به همين برهنگي باقي گذاشت تا بعد از موتش مانند محرم، پس از بدن جدا نمود، پس در آفتاب بدون سايه، پس سه شب بيتوته نمود، پس ترك كرد عيال و اولاد، و تمام انس


را، پس به روح مبارك طواف كرد به خانه اي كه احدي قبل از آن جناب طواف نكرده، يعني بيت المعمور، پس سعي نمود به سر منورش از صفاي كربلا به سوي كوفه، و از كوفه به شام، و از شام به مدينه، و از آن جا به آسمان، و از آن جا به صفاي كربلا، پس ذكر خدا كرد به تلاوت قرآن در چندين موضع. [9] .

پس احرام بست از براي سر انورش، نه از سايه تنها، بلكه از گذاشتن بر زمين هم، زيرا كه گاهي بر نيزه بود [10] ، و گاهي بر درخت [11] ، و گاهي بر دروازه ي دمشق [12] ، و گاهي بر در خانه ي يزيد [13] بلي در اين حج احرام از خضاب نداشت، بلكه احرامش به خضاب خون بود به چندين خضاب، و خضاب محاسنش به خضابي، و صورتش به خضابي، و سرش به خضابي، و از آن محل نگرديده بلكه فرمود: به همين حالت ملاقات خدا خواهم نمود. [14] .

و مقصودش ملاقات محشري بود، زيرا كه آن جناب محشور مي شود در حالتي كه بدنش خون آلوداست، و خون از رگهاي گردنش جاري است. [15] .

و همچنين در اين احرام اجتناب ننمود از صيد وحوش و طيور، بلكه همه ي وحوش را صيد نمود، و قيد كرد، و تمام شب تا صبح گردنها را كشيده بودند به سوي آن جسد شريف، و بر او نوحه و گريه مي نمودند [16] ، و طيور را نيز صيد كرد كه بر جسد انورش مي افتادند، و بالهاي خود را به خون منورش آلوده نموده به اطراف مي بردند. [17] .

خاتمه چون محقق شد اختصاص حضرت حسين (عليه السلام) به حج، خصوصا اين حج آخري كه عبادت نشده است خداوند به مانند آن، پس عجبي نيست كه قرار دهد خدا اجر زيارت آن جناب را معادل حج و عمره، زيرا كه اجر مزور (امام حسين (عليه السلام))


است به سبب اين حج خاصي كه به جا آورد، و تعجبي نيست از مضاعف بودنش به حسب خصوصيات زيارت، تا اينكه برسد به صد هزار، و هزار هزار، تا اينكه به هر قدمي يا گامي اين مقدار، و عجب نيست كه به زائر عطا شود اجر حج كردن با پيغمبر (صلي الله عليه و آله) خدا، يا با امام عصر عجل الله فرجه، و از مضاعف بودنش، و ايضا عجب نيست كه عطا شود به زائر اجر نود حج پيغمبر (صلي الله عليه و آله) زيرا كه همه ي اينها اجر حسين (عليه السلام) است لاغير. [18] .

مقصد دوم: در حاجيان مخصوص به آن حضرت را ملائكه و انبياء و ساير خلق از رجال و نساء.

اما رجال پس اول ايشان حضرت ختمي مآب بود كه به قصد آن جناب آمد، و حج نمود به مناسك مخصوصه كه تفصيلش بيايد (ان شاء الله).


پاورقي

[1] بحار 44:45 - لهوف ص 49 - مقتل خوارزمي 31:2.

[2] بحار 47 - 46 :45 - منتخب طريحي 134 - 133 :2 - مقتل خوارزمي 32:2.

[3] بحار 54:45 - لهوف ص 53.

[4] بحار 57:45 - لهوف ص 55.

[5] سوره‏ي فجر آيه‏ي 28 - 27.

[6] بحار 219 - 218 :44 - تفسير قمي 422:2 - تأويل الآيات الظاهرة ص 769.

[7] بحار 107:45 - لهوف ص 63.

[8] بحار 58:45 - لهوف ص 56.

[9] بحار 304:45 - مناقب ابن شهر آشوب 218:3 - ارشاد مفيد 122:2.

[10] بحار 115:45 - منتخب طريحي 148:2.

[11] بحار 304:45 - مناقب ابن شهر آشوب 218:3.

[12] بحار 136:45 - مقتل خوارزمي 63:2.

[13] بحار 143:45 - مقتل خوارزمي 74:2 - کامل بهائي 179:2.

[14] بحار 53:45 - لهوف ص 54 - مقتل خوارزمي 34:2.

[15] بحار 226:43 - تفسير فرات کوفي ص 172 (سوره‏ي طور).

[16] بحار 205:45 - کامل الزيارات باب 97 ص 291 و باب 26 ص 79.

[17] بحار 191:45 - منتخب طريحي 61:1.

[18] گذشت در باب زيارت آن حضرت.