بازگشت

ميزان ثواب آن حضرت با ثواب حج بيت الله


مقصد سوم: در بيان سر اينكه ميزان ثواب زيارت آن حضرت را ثواب حج بيت الله نموده اند.

بدان كه از براي حضرت حسين (عليه السلام) در فعل حج مدخليت خاصي بوده است، كه خودش بيت الله است، و از براي خدا چند حج مخصوص نموده، كه، نه از سابقين، و نه از لاحقين، چنين حجي واقع نيست، و از براي هر يك از حجهاي آن جناب، تركيب مخصوصي، و مناسك خاصي بوده است، و از براي اين بيت الله حقيقي صاحبان مخصوصي است، كه از براي مناسب خاصي بوده، و ايشان چند صنفند:

اول، انبياء و ملائكه، دوم شهداء، و سوم اهل بيت آن جناب، چهارم شيعيانش، پس در اين جا چند مقصود است:

اول: در حج خود آن حضرت، بدان كه آن جناب هشت نوع حج نمود:

نوع اول آن كه بيست و پنج مرتبه حج كرد پياده، بعضي با امام حسن (عليه السلام)، و بعضي بعد از او [1] ، و در بعض حجها امير حاج سعد بن ابي وقاص بود، و چون قافله حجاج در بين راه عبور نمودند به ايشان در حالتي كه پياده راه مي رفتند، تمام حجاج با امير پياده شدند، و با ايشان رفتند، پس سعد به خدمت ايشان آمد، و عرض كرد پياده بودن به مردم زحمت مي دهد، و سواري هم با پياده شدن شما دشوار است، خوب است كه سوار شوي، تا مردم سوار شوند، و راحله ي ايشان حاضر بود، پيشاپيش مي بردند، ايشان راضي نشدند، و فرمودند: كه ما بر خود لازم كرده ايم، كه پياده به حج رويم، و سوار نشويم،


و لكن از ميان قافله به كنار مي رويم تا بر ايشان سواري دشوار نباشد، پس از راه به كناري رفتند و حجاج سوار شدند. [2] .

نوع دوم حج قلبي باطني بسي روحاني بود، يعني حقيقت اعمال حج، كه اين اعمال ظاهريه عناوين و دلايل آنها است، چون كه از براي احرام يك معني قلبي است، و همچنين از براي كندن جامه و پوشيدن جامه ي احرام، و لبيك گفتن، و طواف، و سعي، و وقوف، و نحر، و حلق، و رمي جمرات، و بيتوته ي مني، روح و باطن و حقيقتي است، كه اين صورتها به جهت آن حقيقت مقرر شده، و تفصيلش در روايات اسرار حج مبين است [3] ، و حسين جمع نمود باطن همه ي اعمال، و حقيقت تمام مناسك، و بواطن جميع ظواهر، و روح اشباح اين عمال، و حقايق صور آنها را در عبادت خود، كه به آن امتثال نمود خطابي را كه نسبت به آن جناب وارد شده بود، چنانكه بر شخص عارف بصير مخفي نيست، زيرا كه روح اراده ي حج و مناسك آن مجملا مجرد نمودن قلب است، و وداع نمودن با دنيا، و اهل دنيا، و تسليم نمودن قضا، و ترك علايق، حتي لباس بدن، و گشودن هر عقده با احرام، و ايستادن به درگاهي بعداز درگاهي، و طلب اذن نمودن، و سعي كردن در خدمت مولا، و دويدن به سوي خدمات، و دفع دشمنان، و پناه بردن به آستان آقا، و امتثال آنها، و از آن جناب صادر شد تمام اين حقايق، او است كسي كه واقع گرديد از او حقيقت حج حقيقي صريحا نه اشارة، مانند مناسك حج پس مصور نمود مشاراليه اعمال را، و موجود ساخت در خارج.

نوع سوم حجي است، كه مكرر به آن احرام بست، و محل گرديد، اول احرام بست از براي تمتع، و چون دانست كه اگر آنرا تمام كند، به حيله او را در حرم خدا مي كشند، پس عدول نمود به عمره مفرده، و مناسك آنرا به جاي آورد، و محل شد [4] ، پس احرام بست به حج ديگر، واين احلال و احرام از خصايص آن حضرت است، و بيانش آن است كه چون آن جناب محل گرديد از حجي كه منادي به سوي او حضرت خليل الله بود، در وقتي


كه ندا نمود عبادالله را كه بشتابيد به سوي حج، پس جواب دادند او را اشخاصي كه در اصلاب بودند، محرم گرديد به حجي كه مناي به سوي آن، خداوند جليل بود در وقتي كه پيش از خلقت آسمانها و زمينها او را ندا نمود كه اي حسين بفروش خود را در راه خدا [5] ، و محل گرديد از حجي كه ميقاتش مسجد شجره بود، و محرم شد به حجي كه ميقاتش شجره ي مباركه است، كه نداي: لا اله الا انا از آن به گوش موسي رسيد [6] ، محل شد از حجي كه احكام آن است، كندن جامه ي دوخته، و پوشيدن دو جامه ي سفيد، و محرم شد به حجي كه احرامش كندن جميع لباسها است، و پوشيدن دو جامه يكي از خون و ديگري از غبار صحرا، محل شد از حجي كه از جمله ي تروك احرامش ترك خضاب ريش و دست و پا است به حنا، و محرم شد به حجي كه از جمله ي افعالش خضاب صورت و ريش و سر و تمام اعضاء است به خون [7] محل شد از حجي كه بايد در حال سير در سايه نباشد، و محرم شد به حجي كه در آن ترك سايه نمود در حال سير و وقوف و نوم، محل شد از حجي كه احرامش سر برهنه كردن است، و محرم شد به حجي كه احرامش سر بريدن است، محل شد از حجي كه از جمله ي اعمالش اطعام طيور حرم است به گندم يا جو، و محرم شد به حجي كه در آن حبه فؤاد را طعام طيور حرم نمود، محل شد از حجي كه در آن بايد ترك نمود كافور را، محرم شد به حجي كه هم عمره، تمتع، و افراد بود، و هم حج تمتع و قرآن و افراد بود، محل شد از حجي كه اكثر عابدين آنرا به جا آورده اند از زمان پيش از آدم به سي هزار سال، و محرم شد به حجي كه غير از آن جناب چنان حجي نكرد، و محل شد از حج اصغر، و محرم شد به حج اكبر، محل شد از حج ظاهري، و محرم شد به حج ظاهري و باطني، محل شد از حجي كه بسياري از مردم، مستطيع به سوي آن هستند، و محرم شد به حجي كه احدي غير از آن جناب را استطاعت آن نيست، محل شد از حجي كه خداوند به آن امر نموده است در قرآن كه بر زبان پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نازل


گرديده از براي همه ي جن، و انس، و محرم شد به حجي كه خداوند امر نمود به آن در رساله ي مخصوص به آن جناب، كه در صحيفه ي مهر شده بود به مهر طلا، كه آتش به آن نرسيده، و آن يك صحيفه بود از دوازده صحيفه اي كه جبرئيل به خدمت حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) آورده، و آن رساله اين بود، كه اي حسين (عليه السلام) بفروش خود را در راه خدا، و بيرون رو با جماعتي كه از براي ايشان شهادت نيست مگر با تو، و جهاد نما تا كشته شوي، محل شد از حجي كه مؤذن آن ابراهيم خليل بود به امر خدا، و محرم شد به حجي كه مؤذن آن حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بود، در وقتي كه آمد به نزد قبرش از براي وداع، و شكايت حال خود نمود، پس خواب، او را در ربود، و جد خود را در خواب ديد، كه او را دربر گرفت، و پيشاني او را بوسيد، و امر نمود او را به خروج به سوي شهادت، و خبر داد او را به آنچه بر او وارد مي شود از مصائب. [8] .

بلكه در بيداري او را ايضا امر كرد در مدينه زماني كه جابر به آن جناب عرض كرد، كه بهتر آن است كه با بني اميه مصالحه كني، حضرت فرمود: [نظر كن، گفت] نظر كردم ديدم رسول (صلي الله عليه و آله) خدا و علي مرتضي (عليه السلام) و حسن مجتبي (عليه السلام) را كه به او مي گويند: به اين مضمون كه: اي جابر شك مكن در امر حسين (عليه السلام) كه او هر چه مي كند امر خداست [9] ، محل گرديد از حجي كه يك حج بود، و بعد از فراغ از مناسكش شخص محل مي شود، و محرم شد به حجي كه مركب بود از پنج حج، و هر چند از مناسك يكي فارغ مي شد، و از آن محل مي گرديد، محرم به ديگري مي شد.


پاورقي

[1] بحار 193:44 - مناقب 224:3.

[2] بحار 276:43 - ارشاد مفيد 132:2 - مناقب ابن شهر آشوب 168:3.

[3] بحار 110 - 108 :12 - علل الشرائع ص 460 - 400.

[4] بحار 364 - 363 :44 - ارشاد مفيد 68:2 - لهوف ص 27.

[5] بحار 192:36 - امالي صدوق مجلس 63 ص 328 «کافي 280:1».

[6] سوره‏ي طه: آيه‏ي 14.

[7] بحار 55:45 - لهوف ص 54.

[8] بحار 313:44 - امالي صدوق مجلس 30 ص 130.

[9] شرح شافيه ابي‏فراس ص 132 - ناسخ التواريخ 13:4.