بازگشت

بيت الله حقيقي و تعظيم نمودن بيت الله ظاهري


مقصد دوم: چون آن بيت الله حقيقي تعظيم نمود بيت الله ظاهري را به نحو مخصوصي، پس خداوند هم از برايش خصائص كعبه را قرار داد با علاوه، تفصيلش آن است كه آن حضرت روز جمعه سوم شعبان وارد مكه گرديد [1] ، و در آنجا بود تا موسم حج، پس احرام بست از براي حج يا عمره ي تمتع، پس خبر رسيد به او كه يزيد پليد سي نفر از شياطين بني اميه را فرستاده است كه آن جناب را به حيله شهيد كنند، و لشكري با عمر بن سعد العاص روانه كرده كه آن حضرت را علانية بگيرند [2] ، پس حضرت احرامش را به عمره ي مفرده تبديل نمود در روز ترويه يا عرفه عزم خروج نمود، محمد بن حنفيه چون خبر شنيد شبانگاه به خدمتش مشرف گرديد، و عرض كرد: اي برادر غدر و بي وفايي اهل كوفه بر شما مخفي نيست، و به تحقيق دانسته اي كه رفتار ايشان را با برادر و پدر بزرگوارت، و مي ترسم كه با تو نيز غدر و مكر كنند، و وفا به وعده ي خود ننمايند، و اگر در اينجا بماني معزز و محترم خواهي بود، و دست تعدي به دامان جلال تو نرسد، حضرت فرمود كه: مي ترسم يزيد پليد در اين جا مرا به حيله بكشد، و به اين سبب احترام خانه ي


كعبه شكسته گردد، عرض كرد: پس برو به طرف يمن، يا به بعض نواحي صحرا كه در آن جا ايمن خواهي بود، فرمود: تأملي در اين امر مي كنم، پس در وقت سحر حضرت امر به رحيل نمود، چون شنيد به خدمت آمد و زمام ناقه را گرفت، و عرض كرد: شما وعده نمودي كه در اين امر تأمل فرمائي، پس چرا به اين تعجيل روانه مي شوي؟ فرمود: چون تو رفتي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به نزد من آمد، و فرمود: برو، كه خدا خواسته است ترا كشته ببيند، محمد استرجاع نمود، عرض كرد: پس چرا اين زنان را همراه خود مي بري؟ و حال آنكه از براي شهادت مي روي، فرمود: خدا خواسته كه ايشان را اسير ببيند [3] ، و باز فرمود: اي برادر اگر در سوراخ جانوري از جانوران زمين داخل شوم، هر آينه مرا بيرون مي آورند، و مي كشند. [4] .

و بعد عبدالله بن زبير و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر به خدمتش آمدند و هر يك سخني از منع گفتند، حضرت جواب فرمود ابن زبير را به اينكه: نمي خواهم حرمت خانه ي خدا به سبب من شكسته شود. [5] .

و ابن عمر را به بيان بي اعتباري دنيا، و قضيه ي قتل يحيي، و كشته شدن انبياء بني اسرائيل. [6] .

و ابن عباس را جواب داد به اينكه: حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) مرا امري كرده است كه بايد اطاعت نمايم [7] ، پس همه ي ايشان تسليم نمودند، و وداع كردند، و گريستند، وابن عمر خواهش نمود كه ببوسد، موضعي را كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله) مكرر بوسيد، پس حضرت ناف مبارك را گشود، و عبدالله بوسيد و گريست، و حضرت به طرف عراق روان شد. [8] .

مؤلف گويد: كه ملاحظه نما اين امام بزرگوار را كه چگونه مراعات نمود احترام كعبه


را و راضي شد كه آن صدمات بر او وارد شود، ولي نزديك خانه ي خدا نباشد كه موجب هتك آن شود، و به سبب اين احترام كه آن امام محترم از كعبه نمود، خداوند جميع خصائص و كرامات كعبه را از براي او قرار داد، پس خوب است كه آن فضايل و كرامات را بشماريم، و اشاره به تطبيق نمائيم، و آن در بادي نظر پنجاه فضيلت است:


پاورقي

[1] بحار 332:44 - ارشاد مفيد 33:2.

[2] بحار 99:45 - منتخب طريحي 124:2.

[3] بحار 364:44 - لهوف ص 27.

[4] بحار 99:45 - مقتل خوارزمي 218:1 «در جواب نامه‏ي عبدالله بن جعفر».

[5] بحار 185:44 - مناقب ابن شهر آشوب 211:3.

[6] بحار 365:45 - لهوف ص 14 - 13.

[7] بحار 364:44 - لهوف ص 13.

[8] بحار 313:44 - امالي صدوق مجلس 30 ص 131.