بازگشت

علاقه ي محامد صفات


قسم پنجم: علاقه ي محامد صفات است، زيرا كه حسن صفات

چند او را نشناسد بلكه شارع مقدس امر نموده است به احترامش هر چند از كفار باشد، چنانكه وحي رسيد به موسي (عليه السلام) كه سامري را بكش، زيرا كه صاحب سخاوت است [1] و يكي از كفار را اسير نمودند و در معرض قتل آوردند جبرئيل نازل شد كه اين شخص را مكش كه صاحب سفره است. [2] .


پس مصيبت صاحب صفات حسنه تأثير در قلوب مي كند، خصوصا اگر به ضد آن صفات باشد مثلا كسي كه در سخاوت هزارها عطيه كرده است اگر محتاج شود كه لقمه ناني خواهش كند البته دل به حال او مي سوزد، و كسي كه صاحب شدت حيا است اگر در معرض هوان و ذلت برآيد محل رقت است و همچنين.

پس بيا و ملاحظه نما يك يك از صفات حميده و خصال پسنديده حضرت حسين (عليه السلام) را، و ببين چگونه به ضد آنها با او رفتار نمودند، تا اينكه موجب رقت تو شود، تهليل و تسبيح و تحميد و تكبير الهي كرده و ملائكه از او تعلم نموده اند، و بعد در عالم نور و اشباح و اظله ذكر نمود، و در شكم مادر تسبيح و تهليل از او شنيده، و از حال ولادت تا شهادت از ذكر نياسوده، بلكه بر سر نيزه تلاوت قرآن نموده، آيا شايسته است كه يزيد عنيد و ابن زياد پليد با چوب خيزرانش بيازارند؟ و خنده و شماتت كنند در حضور عيالش؟

دوم كسي كه، از شدت حيا نمي خواست به جاهل بگويد: جاهل، چنانكه وقتي ديد عربي را وضوء مي گيرد و درست نمي گيرد پس با برادرش امام حسن (عليه السلام) قرار گذاشت و گفت كه ما مي خواهيم در حضور تو وضو بگيريم، ملاحظه نما كه كدام يك از ما بهتر وضو مي گيريم، پس آن عرب بعد از مشاهده ي وضوي ايشان عرض كرد: كه شما هر دو نيكو وضو گرفتيد و من جاهل بودم [3] آيا شايسته است كه كافري به او بگويد كه اي حسين (عليه السلام) تعجيل نمودي به آتش دنيا [4] ، و ملعوني باو بگويد اي حسين نماز تو قبول نيست. [5] .

سوم كسي كه جاجتمندي را كه رقعه به خدمتش عرض نموده بود، مي فرمايد فورا: حاجت تو روا است، پس باو بگويند مي خواستي اولا رقعه او را بخواني بعد بگوئي حاجت تو رواست، فرمود: خداوند مؤاخذه مي كند كه چرا او را در بين خوف و رجاء و حالت


ذلت معطل نمودي تا رقعه اش را بخواني، آيا شايسته است كه مقابل دشمنان باشد و از امور سهل و آساني بخواهد اجابتش نكنند؟ حتي اينكه خواهش كند كه ايشان اندكي گوش به سخن او دهند ابا نمايند. [6] .

چهارم كسي كه: در وقت احتضار اسامة بن زيد به بالين او رفت و او اظهار هم و غم نمود به جهت شصت هزار درهم قرض، پس آن حضرت همانجا دينش را ادا نمودند [7] ، آيا شايسته است كه در وقت احتضارش با آه و ناله خواهش يك قطره آب نمايد اجابتش نكنند [8] ، وا أسفاه عليك يا سيدي.

پنجم كسي كه، به اعرابي مادح خود چهار هزار دينار از پشت در مي دهد و اظهار خجالت مي كند و از كمي آن معذرت مي طلبد [9] ، آيا شايسته است كه با او معامله اي كنند كه عاجز شود از اجابت سؤال دخترش كه يك شرب آب از او طلب نمود، و همچنين زوجه اش كه از براي طفل صغير قطره اي آب خواهش كرد، و از اجابت برادرزاده اش قاسم كه خواهش نمود كه بر سرش حاضر شود، آيا چه مقدار خجالت آن جناب بود اين بود، كه فرمود: يعز علي عمك چه بر عمويت دشوار است كه او را بخواني و تو را اجابت ننمايد يا اجابت كند و فايده اي به حال تو نداشته باشد. [10] .

ششم كسي كه، در شبهاي تار به دوش مبارك طعام به جهت ارامل و ايتام به خانه ي ايشان حمل مي نمود به نحوي كه اثر آن بر پشت مباركش ظاهر بود [11] آيا شايسته است كه طفل رضيع خود را بالاي دست كند و به دشمن نشان دهدو خواهش يك قطره آب از برايش نمايد اجابتش نكنند؟ [12] .

هفتم كسيكه، در لطف و مرحمت با خلق به قسمي بود كه وقتي عبور مي كرد بر


جمعي از فقراء كه نشسته بودند و پاره هاي نان در نزد خود گذارده مشغول غذا خوردن بودند چون آن جناب را ديدند، دعوت به طعام نمودند، آن حضرت دو زانو نشست و با ايشان مشغول غذا شده، فرمود: خدا متكبران را دوست نمي دارد، بعد فرمود: من شمارا اجابت نمودم شما هم دعوت مرا اجابت نمائيد، عرض كردند: حاضريم پس ايشان را به منزل آورد و به جاريه فرمود: بيرون آور آنچه ذخيره كرده بودي، پس حاضر نمود طعام خوبي و نشست با ايشان در سر سفره به جهت دلخوشي ايشان [13] .

آيا شايسته است كه مقدور او نشود كه عيال و اطفالش را خوشنود نمايد به يك جرعه آب؟


پاورقي

[1] بحار 208:13 - مجمع البيان 29:7.

[2] بحار 84:22 - کافي 39:4.

[3] بحار 319:43.

[4] بحار 5:45 ارشاد مفيد 99:2.

[5] بحار 21:45.

[6] بحار 8:45 مقتل خوارزمي 6:2.

[7] بحار 189:44 مناقب 221:3.

[8] بحار 57:45 - لهوف ص 55.

[9] بحار 190:44 - مناقب 222:3.

[10] بحار 35:45 - لهوف ص 5 ارشاد مفيد 112:2.

[11] بحار 190:44 - مناقب 222:3.

[12] تذکرة الخواص ص 143.

[13] بحار 189:44 - تفسير العياشي 257:2.