بازگشت

مصاب صاحب حق باشد بر گريه كننده


علاقه ي سوم: حقوق است يعني مصاب صاحق حق باشد بر گريه كننده، حقوق بسيار است يكي حق ايجاد است يعني سبب وجود بودن مانند والدين و اجداد، و آن جناب صاحب اين حق است بر ما، زيرا كه وجود، ما و وجود آباء ما، همه به واسطه ي آن حضرت است كه نور او با نور جدش يكي است.

ديگر حق اسلام و ايمان است و آن ثابت است از براي هر مسلمي بر مسلمي به جهت مشاركت در اسلام، پس چگونه است حق كسيكه سبب شد از براي هدايت ما به ايمان، يعني حسين (عليه السلام) كه جان خود را در راه دين خدا داد، زيرا كه اگر متاركه مي كرد و تن باين مصيبتها نمي داد دين شيعه ظاهر نمي شد، زيرا كه بني اميه كمال تسلط بر بلاد و عباد داشتند، و تمام سعي مي نمودند در اخفاي دين حق تا اينكه امر را بر اكثر مردم مشتبه نمودند به نحوي كه سب حضرت امير را از اجزاء نماز قرار دادند، و در ذهن مردم داخل كردند كه بني اميه ائمه ي اسلام اند، و از طفوليت اطفال را بر آن تربيت مي نمودند، و چنين مي دانستند كه هر كس مخالفت ايشان كند در ضلالت است، و چون حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) را به اين كيفيت عجيبه شهيد كردند و عيالش را كه عترت پيغمبر(صلي الله عليه و آله) بودند به اين كيفيت اسير نمودند مردم متنبه شدند و فهميدند كه اگر ايشان ائمه


حق بودند چنين كاري نمي كردند، بلكه فعل ايشان موافق نيست، نه با دين و مذهبي، و نه با طريق عدالت، و نه با طريق سلاطين جور، پس از آن اعتقادات برگشتند و از ايشان تبري جستند، و كم كم براه هدايت رفتند، و مذهب شيعه ظاهر گرديد، بلكه اهل سنت هم دانستند كه ايشان خليفه نبودند بلكه حكام جور بودند، و اكثر ايشان لعنت بر يزيد را جايز مي دانند، پس في الحقيقة سبب هدايت به دين خدا حسين (عليه السلام) است.

حق ديگر نمك و طعام دادن است و تو مي داني حيات هر چيزي به سبب آن جناب است و به بركت او باران مي بارد و گياه مي رويد كه روزي عباد است، پس تمام طعام و شراب تو به بركت اوست.

حق ديگر حق حيات است و معلوم است كه حيات حقيقي ابدي بلكه صورت ظاهري همه به سبب آنجناب است كه ما را هدايت نمود به ولايت كه سبب قبول اعمال است، حق ديگر حق دوستي است و آن جناب كمال دوستي را به شيعيان دارد و در يمين العرش همواره نظرش به سوي زوار و گريه كنندگان است. [1] .

حق ديگر حق زحمت است، پس هرگاه كسي از براي تو دردسري بكشد يا زحمتي متحمل شود هميشه از او خجل هستي و درصدد تلافي برمي آئي و تدارك زحمت او را مي كني، پس چرا در تدارك زحمات و صدمات آن جناب كه از براي تو متحمل شده نيستي؟

و نمي دانم به چه چيز تدارك تواني كرد، آيا اين چند قطره اشك تلافي مي كند اين حق عظيم را؟ بلي مگر آن جناب از كمال رحمت و لطف قبول نمايد، پس از اين مقدار مضايقه ننمائيد و الا بي حقوق و بي وفا محسوب خواهيد بود.


پاورقي

[1] بحار 64:98 - امالي طوسي 54:1.