بازگشت

هدف از آفرينش، عبوديت است


مقدمه ي اول: (أيحسب الانسان أن يترك سدي) [1] گمان مكن اي انسان كه تو را عبث آورده اند و با تو كاري ندارند و مهمل خواهي رفت، خالق تو حكيم است و غني و قادر هرگز كار عبث و لغو نمي كند، و تو را به خطابات تكوينيه بعد از عدم، موجود نمود، پس مدتي خاك بوده اي، پس نطفه گشته، باز علقه و مضغه و عظام شده اي، پس گوشت بر آن پوشيد بعد انسان شده، و عقل به تو تعلق گرفته، قوه ي ادراك، و تميز در تو حاصل شده، و همه ي اينها به خطابات تكوينيه بود، پس به سن بلوغ رسيدي، خطابات تكليفيه به تو متوجه شود به انواع متعدده، مانند تكليف به اعتقادات حقه و افعال و اقوال حسنه، و به فعل واجبات و مندوبات بدنيه و ماليه، و به ترك صفات خبيثه و افعال و اقوال محرمه و اموال غير محلله، و تكليف تعليم اين احكام به اجتهاد يا تقليد، پس عمل به آنها، و بعد ذلك خطابات ارشاديه نيز به تو متوجه شود از طاعات و استباق به خيرات و طلب وسيله نجات، و يافتن راه به سوي خدا، و اجابت داعي الله و توشه گرفتن به سوي خدا، و قرض دادن به خدا، و تقوي از خدا، و جهاد در راه خدا، و مسارعت به سوي مغفرت خدا، و نحو ذلك، كه همه ي اينها تأكيد آن تكاليف اصليه هستند، و بعد از همه اين تكاليف و انقضاي زمان مهلت به آن، خطابات تكوينيه به سوي تو متوجه شود كه تخلف از آن ممكن نيست.

از آن جمله روح تو مخاطب شود به مفارقت از بدن، و بدن مخاطب شود به افتادن از حركت، و قواي آن، همه ساقط شوند، پس چشمانت تاريك گردد و گوش تو كر شود، و زبانت لال گردد و هر چه در دست داري بيندازي، و همه اينها به محض خطاب الهي متحقق شود، و تو را نمي رسد كه اجابت داعي ننمائي، پس از اينها همه،متوجه شود به تو خطاباتي چند از اثر خطابات تكليفيه، و حالت تو نسبت به حالات امتثال و معصيت آن خطابات مختلف باشد. پس اولا خطاب رسد به اجتماع روح با جسدت، پس برخيزي از


قبر به سوي حشر و نشر، پس خطاب رسد كه بخوان نامه ي اعمال خود را، پس بگيري آن نامه را بدست راست يا چپ و پشت، پس بخواني آن را، و بگوئي: به بينيد كه اين نامه ي عمل من است كه همه مشحون از حسنات است، يا بگوئي: كاش به دستم نمي دادند نامه را، و نمي دانستم كه حساب من چيست.

پس بعضي مخاطب شوند به اينكه: اي بندگان مطيع من خوفي بر شما نيست، و هرگز محزون نخواهيد شد.

و بعضي مخاطب شوند كه: اي بندگان عاصي جدا شويد از نيكان.

باز خطاباتي متوجه به ملائكه ي محشر شود نسبت به بعضي: واداريد ايشان را از براي سؤال.

و به بعضي كه: بشارت دهيد مؤمنين را به بهشت، و به بعضي كه: بگيريد اين عاصي را، پس او را در غل كشيد. واي به حال او كه نه اهل او به كار او مي آيند و نه عشيره ي او.

و به بعضي اينكه: بگيريد اين عاصي را و به جهنم بيندازيد.

و به بعضي اينكه، بگيريد اين را در غل كنيد پس در ميان زنجيري كه هفتاد ذراع است او را مقيد نمائيد [2] ، نمي دانم معني اين فقره ي شريفه را، شايد معني آن چنين باشد كه آنرا در درون حلقه ي زنجير قيد نمايند، نه مانند قيد متعارف كه بزنجير بستن باشد والله يعلم.

و به بعضي آنكه: تهنيت گوئيد اين مؤمن را كه: (سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين) [يعني: درود بر شما، پاكيزه شديد، پس براي هميشه وارد بهشت شويد.] [3] .

و به بعضي اينكه: بگيريد اين كافر را و بكشيد او رابه وسط جهنم پس بريزيد بالاي سرش عذاب حميم را.

و از آن جمله خطابات تعجيزيه است نسبت به تو و غير تو، يعني اظهار عجز و ضعف تو به آن مي شود مثل خطاب: (يا معشر الجن و الانس): يعني اي گروه جن و انس اگر


مي توانيد از اقطار آسمان و زمين فرار نمائيد بكنيد. [4] .

و از آن جمله خطابات تهكميه يعني سرزنش مثل: (اصلوها فاصبروا او لا تصبروا): [در آتش بسوزيد، چه شكيبا باشيد چه ناشكيبا] [5] . و: (ذق انك أنت العزيز الكريم): [يعني طعم عذاب را بچش، كه تو عزيز و گرامي بودي] [6] . پس اين خطابات از فروع خطاب تكليفي و ارشاديه است پس خود ملاحظه نما كه داخل مطيعين آن تكاليف هستي يا نه، اگر نيستي پس مهيا باش از براي اين خطابات جان گداز.


پاورقي

[1] سورة القيمة آيه‏ي 36.

[2] سورة الحاقه آيه 32 - 30.

[3] سورة الزمر آيه‏ي 73.

[4] سورة الرحمن آيه 33.

[5] سورة الطور، آيه‏ي 16.

[6] سورة الدخان، آيه‏ي 49.