بازگشت

احترامات خاصه به آن حضرت مقارن با هتك حرمتي كه به او شد


احترامات خاصه كه مقرر شد به جهت آن جناب، مقارن هتك حرمتي كه از آن نمودند، يا از خود هاتك، يا از ديگري مقارن آن هتك، به نحوي كه عزت آن احترام غالب شد بر ذلت آن هتك، چونكه خداوند منان، ذلت را از براي اولياء خود نخواسته تا اينكه سبب نفرت قلوب ايشان نشود، پس اگر ضعيف و حقير بودند از شدت استغناي طبع در چشمها، بزرگ و عزيز بودند، و از براي حضرت حسين (عليه السلام) در اين باب خصوصيتي است كه اول كسيكه دوست مي داشت كشته شدن آن حضرت را معاويه بود و او امر كرد يزيد را باحترام آن جناب، در وصيتش كه به او نموده بود، نوشته


بود كه من بر تو مي ترسم از حسين بن علي، پس اگر بر او ظفر يافتي حق او را رعايت نما كه او پاره ي دل پيغمبر است. [1] .

مترجم گويد: ظاهرا ترسيد كه به اين سبب مردم بر او بشورند و سلطنتش به انجام نرسد و ملاحظه ي ظاهر را هم نمود، نه اينكه منظورش ملاحظه ي خدا و رسول بود - انتهي.

و ايضا، اول كسيكه يزيد امر كرد او رابه قتل آن حضرت، حاكم مدينه بود و او گفت پناه مي برم به خدا از اينكه شريك شوم در خون حسين (عليه السلام) [2] و ابن سعد ملعون چون مأمور شد به حرب آنسرور، ابياتي گفته مضمونش اين است كه هر چه فكر مي كنم خود را فيمابين دو خطر مي بينم كه يا دست از ملك ري بردارم، يا خون حسين (عليه السلام) را بريزم و گناه كار شوم، ملك ري كه منتهاي آمال و آرزوي من و نور چشم من است، و قتل حسين (عليه السلام) سبب وقوع در آتش جهنم است [3] و شمر لعين احترام او نمود آنوقتي كه لشكر را تحريص مي كرد بر حمله و مي گفت: حسين (عليه السلام) كفو كريمي است و كشته شدن به دست او عار نيست. [4] و در حال قتل آن حضرت نيز احترام نمود به چند كلام، يكي گفت: تو را مي كشم و مي دانم كه خصم من خداي علي اعلاست [5] و آن كسي كه سر مباركش را به سوي ابن زياد حمل نمود احترام نمود كه گفت:



املاء ركابي فضة و ذهبا

اني قتلت السيد المحجبا



قتلت خير الناس اما و ابا

[يعني: ركابم را پر از طلا و نقره كن، كه من آقاي بزرگواري را كشتم، كه از جهت پدر و مادر از همه برتر است.]



پس آن ملعون امر نمود بقتلش. [6] .

و آن كساني كه اسب بر بدن مباركش تاختند، احترام نمودند به چند بيت كه در نزد


ابن0زياد انشا نمودند [7] و احترام نمود يزيد در وقتي كه سر مبارك در پيش رويش گذاشته بود. [8] .

و اما احتراماتي كه مقارن هتك حرمت واقع شد از غير هاتك پس چند مورد است، از آن جمله چون ملعوني به آن جناب جسارت نمود و گفت: يا حسين ابشر بالنار مقارن اسبش به سر درآمد و پايش در ركاب بماند پس اسب او را برده به خندق آتش انداخت و از آنجا راه آتش جهنم گرفت [9] ، و ديگري جسارت نمودگفت: اي حسين، تو كدام حرمت از پيغمبر داري؟ پس مبتلا شد به اينكه به قضاي حاجت رفت پس مار او را گزيد و در غايط خود مي غلطيد تا به جهنم واصل گرديد [10] و ديگري به آن حضرت گفت: نظر كن به آب كه از آن نخواهي چشيد تا از تشنگي هلاك شوي، حضرت فرمود: خدايا تو او را تشنه بميران، پس حالتي بر او دست داد كه فرياد مي كرد: العطش، پس مشك آب مي آشاميد باز فرياد مي كرد: العطش، تا اينكه شكمش پاره شد و از تشنگي بمرد. [11] .


پاورقي

[1] بحار 312 - 311 :44 - امالي صدوق مجلس 30 ص 130 - 129.

[2] بحار 325:44 - ارشاد مفيد 31:2.

[3] کشف الغمة 48:2.

[4] بحار 51:45 - مقتل خوارزمي 33:2.

[5] بحار 56:45 - مقتل خوارزمي 37:2.

[6] کشف الغمة 51:2 - مطالب السؤول 76.

[7] بحار 59:45 - لهوف ص 59.

[8] بحار 131:45 - ارشاد مفيد 124:2.

[9] بحار 301:45 - مناقب 214:3.

[10] بحار 302:45 - مناقب 215:3.

[11] بحار 310:45 - مناقب 214:3.