بازگشت

در خصوصيت عطيه ي خداوند نسبت به آن حضرت


خصوصيتي است كه خداوند در عطيه نسبت به آنجناب نموده، از صفات كماليه ي خود، و آن اين است كه از آن صفات شريفه، نمونه بر آن جناب قرار داده و مخصوص آن سرور فرموده:

يكي آنكه: از جمله ي صفات الهي آن است كه، تمام اشياء تسبيح الهي مي نمايند و لكن ما نمي فهميم حقيقت آنرا، چنانكه در قرآن [1] و به مقتضاي روايات، تمام اشياء بر گريه بر مصيبت آنحضرت مي نمايند و لكن ما نمي فهميم، حقيقت آن گريه را، مثلا گريه ي آسمان به تقاطر خون بود، و گريه ي زمين به آن است كه هر سنگي را كه حركت مي دادند در زيرش خون يافته مي شد، و گريه ي ماهيان به خروج از آب است، و گريه ي هوا


تاريكي آن است، و گريه ي آفتاب و ماه كسوف و خسوف است، و هكذا چنانكه در روايات وارد شده. [2] .

دوم اينكه: توحيد الهي از جمله فطريات است چنانكه فرمود: (فطرة الله التي فطر الناس عليها) [3] حتي بت پرستان و زنديقان اقرار قلبي به آن دارند، هر چند به زبان انكار كنند، و دل سوختن بر حضرت حسين (عليه السلام) نيز فطري [4] است حتي كساني كه آنجناب را نمي شناسند گريه بر او مي كنند، و عزايش را برپا مي دارند، مانند بعضي از هندوها كه از دين اسلام بيگانه اند.

بدانكه دشمنان آنحضرت در عين اظهار عداوت بر او گريان مي شدند، چنانكه ابن سعد در ساعتي كه امر به قتل او نمود گريان شد [5] و آن ملعوني كه فاطمه دختر حضرت را برهنه مي نمود گريه مي كرد [6] و همچنين قتله در بعض حالات گريه مي كردند، و يزيد عنيد در بعضي از شبها گريه مي كرد [7] بلي كسي كه از كثرت شقاوت و بي رحمي شنيده نشده كه رقتي كرده باشد يا گريان شده باشد ابن زياد لعين است، لكن باز حالتش اندك متغير شد، آنوقتي كه امر نمود به قتل حضرت سجاد (عليه السلام) و عمه اش او را دربر گرفت و گفت: اگر او را مي كشي مرا نيز با او بكش. آن ملعون نظر تندي كرد و كأنه متغير گرديد و گفت: بگذاريد او را؛ كه من گمان دارم از اين مرضي كه دارد نجات نخواهد يافت. [8] .

سوم اينكه: در صفات كماليه ي الهي افعل التفضيل في الحقيقة جاري نيست هر چند به حسب ظاهر جاري مي شود، چنانكه از جميع فقرات دعاي سحر معلوم مي شود كه اول عرض مي كند: «اللهم اني اسئلك من بهائك بأبهاه»، بعد مي گويد: «و كل بهائك


بهي» [9] و همچنين باقي فقرات، و در جناب حسين (عليه السلام) هم مناسب اين صفت موجود است كه چون بخواهيم اعظم مصائبش را بيان نمائيم متحير مي شويم كه چه بگوئيم، چون هر يك را ملاحظه مي كنيم مي بينيم اعظم است، پس مي توان عرض كرد: «اني أبكي من مصائبك لأعظمها و كل مصيبتك عظيمة».

چهارم اينكه: خداوند از براي عبادات خود كه طريق رضوان و تقرب عباد است، طرق بسياري قرار داده است تا اينكه فيض عام باشد، بلكه از براي هر عملي درحال ضرورت بدلي مقرر فرموده است، حتي اينكه از براي نيت تنها، ثواب عمل را قرار داده و همچنين از براي حضرت حسين (عليه السلام) نيز نظير آن مقرر فرموده مثلا از براي زيارت آنحضرت فضيلتي قرار داده، و بدل آن اين است كه كسي را به نيابت بفرستند، يا از دور زيارت كنند، و از براي گريه بر او فضلي قرار داده بسيار بزرگ و اسباب آنرا بسيار، تا اينكه كسي محروم از فيض آن نشود.

پس مصائبش را مختلف قرار داده، به جهت اختلاف قلوب در اسباب رقت، مثلا بعضي از قلوب رقت نمي كند به محض ملاحظه ي غربت، اما اگر تصور كند غريب عطشان را رقت مي كند، و بعضي بر زخم تنها رقت نمي كند، اما بر زخم روي زخم رقت مي كند، و بعضي براي آنهم رقت نمي كند اما بر پامال نمودن بعد از آن رقت مي كند، و هكذا، اين است كه از هر مصيبتي اعلي و اشدش در آنجناب بوده، تا فيض گريه به هر قلبي برسد.

پنجم: همان قسم كه خداوند را در صفات كماليه شريكي نيست، همچنين آنجناب را در خصايصي كه دارد شريكي نيست.

ششم: همچناني كه محبت الهي محبت مخصوصي است كه شباهتي به محبت مخلوقيت ندارد.

همچنين محبت آنجناب در قلوب شباهتي به ساير محبتها ندارد، اين كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله) از آن تعبير نموده به محبت مكنونه در باطن مؤمنين، در جواب سؤالي كه


از آن سرور نمودند، وقتي كه اظهار لطف مخصوصي به آنحضرت مي نمود.

چنانكه از مقداد روايت شده كه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) روزي در طلب حسين (عليه السلام) بيرون آمد، پس يافت ايشان را در بستاني كه بر روي زمين خوابيده اند، پس اول سر حسين (عليه السلام) را برداشت و او را حركت مي داد به مهرباني، و زبان خود را به دهان او مي برد مكرر، تا اينكه بيدار شد، مقداد عرض كرد كه كأنه حسين (عليه السلام) بزرگتر است! حضرت فرمودند: كه از براي حسين (عليه السلام) محبتي است مكنون در قلوب مؤمنين. [10] .

پس ظاهر شد خصوصيتي در محبت آنجناب كه از براي محبت پدر و جدش نيست، هر چند ايشان افضل بوده اند، و محبت ايشان بايد بيشتر باشد، اما خصوصيت محبت حسيني دخلي به كثرت ندارد، و آن چند وجه است:

يكي: آنكه قلوب ايشان ميل فطري به سوي او و زيارت او دارند، و همچنين به زوار او، بيشتر از ميل حج و ساير زيارات و زوار.

دوم: اينكه هر كس به زيارت عراق مي رود هرگاه از او سؤال نمايند: كجا مي روي يا كجا بودي؟ مي گويد: كربلا، با اينكه نجف و كاظمين و سامرا نيز مي رود لكن اسم، مخصوص آن حضرت است.

سوم: اينكه اسم شريفش تأخير خاصي دارد در قلوب، چنانكه پدرش مي فرمود: «يا عبرة كل مؤمن» [11] : [اي اشك ديده ي هر مؤمن]، و خودش مي گفت: «انا قتيل العبرة» [12] [من كشته ي اشكها هستم.]

چهارم: اينكه دخول شهر آنحضرت، يعني محرم، قلوب را محزون مي نمايد. [13] .

پنجم: اينكه از كثرت استماع مصائبش ملول نمي شوند، پس اگر روزي هزار مرتبه ذكر آن را بشنوند باز چون بشنوند كه آنجناب تشنه كشته شد، يا غريب و تنها بود،


و استغاثه مي نمود، باز ناله ي ايشان بلند مي شود.


پاورقي

[1] سوره‏ي اسراء آيه‏ي 44.

[2] بحار 202:45 - و صفحات بعد از آن مساوي و کامل الزيارات باب 26 ص 81.

[3] سوره‏ي روم آيه‏ي 30.

[4] جامع احاديث الشيعة 555:12 - مستدرک وسائل 217:2.

[5] بحار 55:45 - تاريخ طبري 228:5.

[6] بحار 82:45 - امالي صدوق مجلس 31 ص 140.

[7] بحار 196:45.

[8] بحار 117:45 - ارشاد مفيد 121:2.

[9] مفاتيح الجنان اعمال ماه رمضان.

[10] بحار 272:43 - خرائج 842:2.

[11] بحار 280:44 - کامل الزيارات باب 36 ص 108.

[12] بحار 280:44 - کامل الزيارات باب 36 ص 108.

[13] بحار 284:44 - امالي صدوق مجلس 27 ص 112.