بازگشت

امام حسين جامع صفات متضاد


اول: جمع صفات متضاد است، و بيانش آن است كه آنجناب گاهي به جهت بعض صدمات مضطرب مي گرديد، و هر چند اضطرابش بيشتر بود، اطمينانش و وقارش زياده مي گرديد، پس جمع نموده بود بين اضطراب و وقار، و ايضا آنجناب در چند موضع گريان گرديد چنانكه گذشت، و مع ذلك صبور بود، چنانكه ملائكه از صبرش تعجب شدند، پس جمع نمود ما بين گريه و اصطبار.

و ايضا، يكه و تنها در ميان دشمنان بسيار محصور گشته، با وجود اين دل از دست


نداده بود، و هر چند اصحاب و انصارش را كشته بودند و ياوري برايش نگذاشته بودند، خودش طلب خون خود نموده از دشمنان، و كشتار بسياري نمود، و با وجود تنهائي از شدت جلالت، گويا عسكر و لشكر فراوان دارد، كه چون حمله بر ايشان مي كرد فرار مي كردند، مانند گله ي گوسفند كه گرگ در ايشان افتد.

و ايضا در ميان اهل و عيال، غريب و بيكس بود، و خودش از تنهائي استغاثه مي نمود و «هل من ناصر ينصرني»: [آيا ياوري هست كه مرا ياري كند؟]، مي فرمود [1] ، با اين حالت اغاثه ي ملهوفين مي نمود و هر كس از اصحاب كه بر زمين مي افتاد و فرياد مي كرد: «يا أبا عبدالله أدركني» آن حضرت به بالين او مي رفتند. [2] .

و ايضا با اينكه شهداء جانهاي خود را فداي او كردند، آنجناب خود را فداي راه خدا نمود به جهت هدايت گمراهان و نجات عاصيان.

و ايضا با اينكه بر خاك افتاده بود، و بي حال بود سعي مي نمود در خلاص اهل و عيال، و با شدت عطش سعي مي كرد در سيراب كردن اطفال و عيالش، حتي نسبت به ذوالجناح.

و ايضا با اينكه برهنه و عريان بود شعاع نور جمالش مانع انظار بود [3] ، پس جمع نموده بود بين برهنگي و مستوري.

و ايضا با اينكه رخساره ي منيرش به خاك و خون آلوده بود، چهره اش مي درخشيد و نورش مي تابيد. [4] .

و ايضا با اينكه خودش ملجاء و مأوي نداشت، ملجاء بيچارگان بود، و تسلي از گريه مي داد، و خودش سبب گريه بود، چنانكه عبدالله و عبدالرحمن چون به خدمتش آمدند و استيذان جهاد نمودند، و بر حال زار آن امام عاليمقدار مي گريستند، حضرت فرمود: چرا گريه مي كنيد و من اميدوارم كه ساعت ديگر چشم شما روشن شود، عرض كردند:


كه بر خود گريه نمي كنيم بلكه بر حال شما گريه مي كنيم. [5] .

و ايضا آنجناب ديگران را از گريه ساكت مي نمود، و خودش گريان بود، چنانكه در شب عاشوراء، چون بعضي از اشعار انشاء نمود، كه مشعر بر مفارقت از دنيا بود، و خواهرش زينب خاتون متفطن شده ناله كنان به نزدش آمد با سر برهنه گفت: برادر، اين كلام كسي است كه يقين به كشته شدن نموده باشد، حضرت فرمودند: بلي اي خواهر چنين است، صبر كن و حلم تو را شيطان نبرد، پس گريه بر آنحضرت غالب شد و گريست. (صلي الله عليه) [6] .


پاورقي

[1] بحار 46:45 - مثير الاحزان ص 52 - لهوف ص 50.

[2] بحار در حالات حضرت ابوالفضل و علي‏اکبر و قاسم و ديگر شهداء (عليهم‏السلام).

[3] بحار 57:45 - لهوف ص 55.

[4] بحار 57:45 - لهوف ص 55.

[5] بحار 29:45 - مخفي نماند که در تاريخ طبري 225:5 و مقتل ابي‏مخنف ص 151 اين جريان به دو نفر ديگر نسبت داده شده است.

[6] بحار 2:45 - ارشاد مفيد 96:2.