بازگشت

امتيازهاي سيزده گانه جهاد امام حسين با جهاد در اسلام


يكي آنكه: از شرايط جهاد در اسلام آن بود كه كفار از ده برابر مسلمين زياد نباشد، پس واجب بود كه يكنفر از ده نفر فرار نكند، و بعد از قوت اسلام و ازدياد شوكت آن، تخفيف وارد شد، و شرط شد كه از دو مقابل زياد نباشد، پس اگر كفار زياده از دومقابل باشند جهاد لازم نبود، و بر آن جناب لازم شد كه يك تن در مقابل سي هزار نفر، بلكه بيشتر بايستد و جهاد نمايد.

دوم آنكه: جهاد بر اطفال و شيوخ لازم نبود، و در اين واقعه مشروع گرديد از براي طفل مانند قاسم، و عبدالله بن الحسن، و طفل آن عجوزه، و همچنين از براي شيوخ كبير مانند حبيب بن مظاهر.

سوم آنكه: مظنه هلاكت نباشد، و آن حضرت مي دانست كه كشته مي شود، و به اصحاب خبر داد كه فردا تمام شما كشته مي شويد [1] و نجات نيابد مگر ولدم علي.

چهارم آنكه: ستمكاران با آنجناب رفتاري نمودند كه خداوند در جهاد با كفار مقرر ننموده بود، من جمله بايد قتال در اشهر حرم نباشد، و آنها با آنحضرت در محرم كه شهر حرام است قتال نمودند، و آنحضرت ناچار با آنها مقاتله نمودند.

پنجم آنكه: طفل و زن را نبايد كشت از كفار، و از آنجناب چند طفل بلكه شيرخوار شهيد كردند، يكي آن طفل كه حضرت طلبيد كه او را ببوسد تيري بجانب او انداختند و او را شهيد كردند. [2] .

و ديگري را به نزد ايشان برد و از برايش آب طلبيد، به عوض آب، تير بر حلقومش زدند. [3] .

ششم آنكه: هر گاه كفر شرط مبارزت نمايد بر او يكدفعه هجوم ننمايند، و ايشان


شرط نمودند كه يك يك به ميدان آورند، بعد مخالفت كردند و از هر طرف بر او هجوم نمودند، فرقة بالسيف، و فرقة بالرمح [4] .

هفتم آنكه: ابتداء به قتال بعد از ظهر باشد، تا اينكه مقاتله طولي نكشد، و شب حايل شود تا اينكه بالتمام مستأصل نشوند، و ايشان خلاف اين معني نمودند، و از اول طلوع مشغول قتال شدند. [5] .

هشتم آنكه: سر كافر را چون بريدند از معركه و محل حرب به جائي نقل نكنند [6] ، وايشان سر مبارك آنجناب را به كوفه و شام با سر اصحاب نقل نمودند.

نهم آنكه: كافر اگر بزرگ قبيله باشد او را سلب نكنند، چنانكه حضرت امير (عليه السلام) در وقتي كه عمرو بن عبدود را به قتل آورد و او تمام كفر بود، و زره قيمتي اعلا دربر داشت كه بي نظير بود، حضرت متعرض آن نگرديدند، شخصي عرض كرد كه چرا زره او را نبرديد؟ فرمود او بزرگ قوم است نخواستم هتك حرمتش كنم [7] ، و خواهر عمرو چون اين حال را ديد، و فهميد كه قاتل او جناب امير است فرحناك شد، به دو جهت: يكي آنكه ديد كه قاتلش بزرگ بوده، و ديگر آنكه حرمت او را ملاحظه نموده، پس گفت:



لو كان قاتل عمرو غير قاتله

لكنت ابكي عليه اخر الأبد



لكن قاتله من لا يعاب به

و كان يدعي ابوه بيضة البلد [8] .



و ايضا اظهار سرور نمود، گفت: اشك من خشك نشود اگر بر تو گريان شوم اي برادر، سالهاي دراز به بزرگي گذران نمودي، حال هم به دست كفو كريمي كشته شدي، من نمي دانم كه اگر قاتل برادرش، پسر بزچران بود، كه مبروص پيس، نابخت بداصل حرامزده بود، (شمر ملعون) آيا چه ميكرد؟


دهم آنكه: كافر را مثله نمودن مشروع نيست (يعني نبايد اعضاي ايشان را قطع نمود) حتي اينكه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نهي فرمود از مثله كردن به ابن ملجم كه اشقياي اولين و آخرين بود [9] ، و اين امر نيز در پيش كفار و بت پرستان ثابت بوده و در جاهليت نسبت به مسلمين.

چنانكه ابوسفيان زماني كه بر جسد حمزه عبور نمود، آمد نزدش و سر نيزه را بر دهانش گذاشت و گفت: بچش اي عاق! و چون ديد كه انگشتانش را بريده و شكمش را دريده و جگرش را برده اند فرياد كرد كه اي اتباع محمد (صلي الله عليه و آله) در قتلاي شما مثله است، قسم به خدا كه من امر به آن ننمودم و به آن راضي نبودم [10] ، لكن پسر زياد ملعونه أعظم از مثله فرمان داد و نوشت به ابن سعد كه چون حسين را كشتي اسبها را بر سينه و پشت او بتاز، هر چند بعد از كشتن ضرري به حال او ندارد و لكن كلامي گفته ام عمل شود. [11] .

يازدهم آنكه: چون زنان كفار را اسير كنند نبايد ايشان را بر كشته ي اقوام خود عبور دهند و در خيبر چون بلال صفيه را بر كشته ي خيبريان عبور داد و بدنش به لرزه درآمد، او را به خدمت حضرت رسول (صلي الله عليه و آله)برد حضرت بلال را عتاب فرمود [12] ، لكن نسبت به اسيران آل محمد (صلي الله عليه و آله) اكتفا نكردند به مرور بر قتلي، بلكه سرهاي ايشان را همراه ايشان داشتند و همواره در پيش چشم ايشان بود، تا وارد شام شدند. [13] .

دوازدهم آنكه: زنان اسير از كفار اگر از خاندان سلطنت باشند ايشان را در بازار به عرض بيع درنياورند، و در مجالس بپا ندارند، و روهاي ايشان را مكشوف ننمايند، و در روايتي از حضرت باقر (عليه السلام) ديده ام كه چون سبايا را وارد شام نموده، اهل شام با هم مي گفتند: كه ما نديده ايم اسيراني كه از اينان خوشروتر باشند، [14] و در مجلس يزيد


ملعون، شخص شامي به او گفت: اي يزيد اين جاريه را به من ببخش [15] ، و اين فقره بدتر و بالاتر است از بيرون آوردن در معرض بيع.

سيزدهم آنكه: باب امر به معروف و نهي از منكر، شرط آن امن از ضرر است و آنجناب با قطع به ضرر اقدام بر آن نمود، و آن از خصائص آنحضرت است، و از براي هدايت و ارشاد خصوصياتي است، چنانكه در روي قاتل خود تبسم مي نمود و او را موعظه مي فرمود. [16] . و سر مباركش راهب را ارشاد به اسلام نمود. [17] .


پاورقي

[1] بحار 298:44 - خرايج 847:3.

[2] بحار 46:45 - ارشاد مفيد 112:2.

[3] تذکرة الخواص ص 227 - نفس المهموم ص 350.

[4] بحار 54:45 - لهوف ص 54.

[5] بحار 4:45 - ارشاد مفيد 99:2.

[6] مبسوط طوسي 33:2 - شرايع ص 90.

[7] بحار 257:20 - ارشاد مفيد 92:1.

[8] بحار 260:20 - ارشاد مفيد 95:1.

[9] مناقب 95:2.

[10] بحار 97:20 - اعلام الوري ص 84 ط اسلاميه).

[11] بحار 180:45 - کامل الزيارات باب 88 ص 266 - 261.

[12] بحار 22:21 - اعلام الوري ص 100.

[13] بحار 156 - 154 :45 - امالي صدوق مجلس 31 ص 141.

[14] بحار 156 - 154 :45 - امالي صدوق مجلس 31 ص 141.

[15] بحار 156 - 154 :45 - امالي صدوق مجلس 31 ص 141.

[16] بحار 56:45 - مقتل خوارزمي 36:2.

[17] بحار 185:45 - خرائج 579:2.