بازگشت

به ايمان خود اميدوار گشتم


پس نفس را خطاب نمودم كه هان! داخل اين درگاه شو، تا ايمن شوي، و به اين كشتي درآي تا به ساحل برسي، و به اين نور نظر نما تا راه را بيابي، باز اين عزم را جزم نمودم و چون درست ملاحظه نمودم، علامات ايمان را در اين منهاج يافتم، و به ايمان خود اميدوار گشتم، به چند جهت:

يكي اينكه: از آن حضرت مأثور است كه منم كشته گريه، ذكر نمي شوم در نزد مؤمني، مگر اينكه گريان مي شود و مغموم مي گردد [1] و اين صفت در تمام انبياء بود، و من در خود اين حالت را يافتم پس اميدوار به ايمان خود شدم كه لااقل آن ذره كه منجي از خلود است خواهم داشت.

دوم اينكه: يافتم خود را كه در ايام عاشورا بي اختيار محزون و مهموم مي شوم، و اين از صفات ائمه ي طاهرين بود. پس اميدوار شدم كه اثري از ولايت ايشان در خود يافتم.

چنانكه فرموده اند: - به مقتضاي بعضي از روايات - كه شيعه ي ما از فاضل طينت ما آفريده شدند و به نور ولايت ما خمير گشتند پس مصيبت ما مصيبت ايشان است. [2] .

در اخبار بسيار وارد است كه ائمه ي هدي در ايام محرم، همه مهموم ومغهموم مي شدند و


حضرت صادق (عليه السلام) را كسي خندان نديد در اين ايام. [3] .

و حضرت رضا (عليه السلام) در تمام عشره ي عاشورا محزون و پريشان بودند و درمجلس عزا مي نشستند و عيال خود را پشت پرده مي نشانيدند، پس اگر كسي بر ايشان وارد مي شد و از اهل مرثيه بود امر مي فرمودند كه مرثيه بخواند، چنانكه در قضيه ي دعبل خزاعي معروف است. [4] .

و الا خود مباشر ذكر مصائب مي شدند.

در روايت ريان بن شبيب مذكور است كه داخل شد بر آنجناب در روز اول ماه محرم، پس فرمودند: اي پسر شبيب، هر گاه گريه خواهي كرد بر چيزي، پس گريه كن بر حسين (عليه السلام) كه او را ذبح نمودند مانند ذبح نمودن گوسفند، و كشته شد با آن سرور، هيجده نفر از اهل بيت [5] .

و همچنين بود شيوه ي باقي ائمه (عليهم السلام).

پس ظاهر مي شود كه انكسار قلب در اول محرم از علامات علاقه ي به ايشان است، و به تفاوت آن، مختلف مي شود به ايمان، و به عدم يا عروض خلاف آن استدلال مي توان نمود بر سلب ايمان و دشمني ايشان، چنانكه متداول است در بعضي از بلاد مخالفين، كه اين ايام را ايام سرور و تنزه خود قرار مي دهند خذلهم الله و اخزاهم في الدارين.


پاورقي

[1] بحار 284:44 - امالي صدوق مجلس 28 ص 118.

[2] منتخب طريحي 27:2.

[3] بحار 280:44 - کامل الزيارات ص 101 باب 32 (با تفاوتي در مضمون روايت).

[4] ارشاد مفيد: 255:2

[5] بحار 286:44 - امالي صدوق مجلس 27 ص 112.