بازگشت

اسباب خوف و رجاء


اول سبب خوف: آنست كه ديدم مدار قبول اعمال و نجات از احوال، تماما بر ايمان است، و از آن در خود هيچ اثري نيافتم، نه ازكامل و نه از ناقصش، بلكه از ادني درجه ي آن، كه عبارتست از اين كه، شخص هرگاه گناهي كند بدحال شود، فضلا از اعلي درجه ي آن كه شخص درحال ذكر خدا از شوق، مشرف بر موت گردد، و نديدم در خود از اجزاء ايمان كه تقسيم شود بر قلب و اعضاء(نه بر قلب كه موجب سكون و اطمينان است، و نه بر اعضاء كه حركت بر طبق مراد الهي باشد)، حتي آنكه خوف دارم از فقد ذره اي كه باعث نجات از خلود نار باشد.

و نظر نمودم در اخلاق حميده كه از آثار ايمان است، اضداد آن را در خود يافتم، و در اعمال صالحه: آن قدر شرايط از براي قبول آن است كه در تمام عمر خود را موفق به تحصيل آنها نديده ام.

پس از شدت خوف، نزديك شد كه يأس و قنوط بر من دست دهد، پس تدارك آن نمودم، به حالت دوم از براي رجا، نظر كردم به سوي فضايل الهي و ديدم خود را از امت حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) و شيعه ي علي (عليه السلام) و دوستدار اهل بيت، كه ايشانند در راه قويم و صراط مستقيم، و پناه خلائق و كشتي نجات و شفيع عرصات. پس اميدوار به رحمت الهي گشتم،

باز به حالت سوم داخل شدم، كه امت نبي و شيعه ي وصي را علامتي است، ترا كدام اقتدا به نبي و متابعت به علي بود؟

و دوستي را آثار است كدام اثر از تو بروز نمود؟ و چون از آثار تشيع و ولاء در خود نديدم، باز از خوف بر خود لرزيدم، و از ترس وقوع در مهلكه ي يأس و قنوط.

به حالت چهارم پناه بردم، و به نظر دقت به سوي وسائل الهي نظر نمودم، ديدم وسائلي كه متعلق به حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) است بيشتر و آسان تر، و اكمل


و اشرف است، شرايطش كمتر و نفعش اتم و اعم است، در اين باب آنجناب را خصوصيتي است كه در باقي وسائل نيست، هر چند همه از يك نورند.

و آن خصوصيت آن است كه آنجناب: بالخصوص بابي است از ابواب بهشت، و كشتي نجات است و چراغ هدايت، هر چند آباء عظام و ابناء كرام او نيز ابواب جنان و كشتيهاي نجاتند، لكن باب آنحضرت وسيع تر، وكشتي او به ساحل نزديكتر و استضائه به نور او سهل تر است، همه ايشان پناه خلقند، لكن پناه آنجناب آسان تر و دائره ي او وسيع تر است.