بازگشت

نظارت بر قيام مختار


كشتن قاتلان امام حسين (ع) به دست مختار موجب سرور و خرسندي اهل بيت (ع) خصوصا امام سجاد(ع) بود و سهل انگاري هاي او فورا تذكر داده مي شد. [1] نفرين امام زين العابدين (ع) در حقّ حرمله كه حكايت آن در ذيل مي آيد گوياي اين مطلب است:

منهال مي گويد: وقتي حجّ رفته بودم به خدمت علي بن الحسين (ع) رسيدم. آن حضرت به من گفت: حرمله در چه حالي است؟ گفتم: او در كوفه و زنده است. آن حضرت دست هاي مبارك را بالا برد و گفت: «اللهمّ اَذِقْهُ حَرَّ الحديد. اللهمّ اَذِقْهُ حَرَّ النار.» «خدايا! گرمي آهن را به او بچشان! پروردگارا! حرارت آتش را به او بچشان!»

چون به كوفه باز گشتم مختار خروج كرد و بر كوفه مسلّط شده بود. من با او دوست بودم. بدين رو سوار مركب شدم تا به ديدنش بروم. در راه به هم رسيديم. وي نيز مركبي سوار شد و با هم به كُناسه [2] رفتيم. مختار منتظر آمدن حرمله بود. وقتي او را آوردند گفت: الحمداللّه كه خدا مرا بر تو مستولي گردانيد. سپس به جلّادان فرمان داد تا دو دست و دو پاي او را قطع كنند. آنگاه گفت: النار، النار. پس پشته اي هيزم آوردند و آتش زدند و او را در آن انداختند تا سوخت. من گفتم: سبحان اللّه، سبحان اللّه. مختار گفت: چرا تسبيح گفتي؟ گفتم: در محضر علي بن الحسين (ع) بودم. آن حضرت از من درباره ي حرمله پرسيد. گفتم: او در كوفه و زنده است. دست هاي مباركش را بالا گرفت و فرمود: «اللهمّ اَذِقْهُ حَرَّ الحديد. اللهمّ اَذِقْهُ حَرَّ النار.» مختار گفت: اللّه، اللّه.

آيا تو اين جمله را از علي بن الحسين (ع) شنيدي گفتم: به خدا شنيدم كه اين مطلب را مي گفت: مختار دو ركعت نماز و سجده ي طولاني به جاي آورد سپس به راه افتاد تا به خانه ام رسيديم. به او گفتم اگر مي خواهي به تو اكرام كنم. گفت: اي منهال! به من خبر دادي كه علي بن الحسين (ع) سه دعا كرد و خداوند متعال آن را به دست من اجابت فرمود. اكنون مي خواهي نزدت غذا بخورم. اين روز، روزه ي شكر است. زيرا خداوند مرا به انجام اين كار موفّق گردانيد. [3] .

مختار سر عبيداللّه بن زياد را توسط يكي از ياران خود به مدينه نزد امام چهارم (ع) فرستاد و به او گفت: بر در خانه ي امام بايست. هرگاه ديدي مردم داخل شدند بدان كه سفره ي غذايش پهن شده است. در اين حال نزد او برو. فرستاده ي مختار در خانه ي امام (ع) منتظر ماند. و چون مردم وارد منزل شدند با صداي بلند فرياد زد: اي اهل بيت نبوّت و معدن رسالت و محلّ فرود فرشتگان و نزول وحي! من فرستاده ي مختارم. سر عبيداللّه بن زياد را برايتان آورده ام.... امام چهارم (ع) فرمود: خداوند او را به آتش كشاند. نيز بعضي از راويان گفته اند: علي بن الحسين (ع) از روزي كه پدرش كشته شد هيچ روزي خندان ديده نشد. مگر همان روز. او شتراني داشت كه از شام ميوه حمل مي كردند. چون سر عبيداللّه را نزدش آوردند دستور داد آن ميوه ها را در ميان مردم مدينه تقسيم كردند. زنان خاندان پيامبر (ص) كه از روز عاشورا شانه و رنگ نزده بودند آن روز خود را آراستند. [4] .

در گزارشي ديگر چنين آمده است: وقتي مختار سر ابن زياد را براي امام سجاد (ع) فرستاد آن جناب، غذا مي خورد. با مشاهده ي آن فرمود: زماني كه ما را نزد ابن زياد بردند او مشغول خوردن غذا و سر امام حسين (ع) مقابلش بود. من گفتم: خدايا! مرا زنده بدار تا وقتي كه سر ابن زياد را در حال غذا خوردن ببينم. پس شكر خدايي كه دعايم را مستجاب كرد. [5] .


پاورقي

[1] معجم الرجال، خوئي، ج 18، ص 101، نيز ر.ک، بحار الانوار، ج 45، ص 365.

[2] محل خاکروبه و زباله.

[3] کشف الغمة، ج 2، ص 324.

[4] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 59.

[5] اثبات الهداة، ج 5، ص 229.