بازگشت

امام سجاد در عسقلان


عسقلان يكي از توقفگاه هاي اسيران سرافراز كربلا در مسير كوفه تا شام. ياقوت حموي مي گويد: عسقلان شهري است از نواحي فلسطين بين «غزّه» و «بيت جِبْرين». (معجم البلدان، ج 4، ص 122).

هنگام ورود اسيران سرافراز كربلا به عسقلان، مردم اين شهر، به فرمان اميرخود، يعقوب عسقلاني كه از سپاهيان يزيد در كربلا بود به جشن و پايكوبي پرداختند. زريرخزاعي [1] تاجر غريب و مسافر كه به حسب اتّفاق در بازار ايستاده بود علّت اين جشن و سرور را جويا شد. وقتي شنيد اين كاروان از خاندان عصمت و طهارت مي باشند لرزيد و دنيا در چشمش تيره و تار گشت. با سرعت خود را به امام سجّاد (ع) رساند و با صداي بلند گريست.

امام (ع) فرمود: اي مرد چرا گريه مي كني؟ مگر نمي بيني اهل اين شهر همه در شادي هستند. زرير گفت: من شما را مي شناسم. جدّ شما محمّد مصطفي (ص) است و كسي جز شما، شايستگي خلافت را ندارد. امام (ع) فرمود: خداوند به تو خير دهد. گويا شما دوستدار ما هستي. برو به كسي كه سر مقدس حسين (ع) را حمل مي كند بگو جلوتر برود تا مردم به آن نگاه كنند و بانوان در معرض تماشا قرار نگيرند. زرير پنجاه مثقال طلا و نقره به نيزه دار داد او سر مبارك امام (ع) را از ميان كاروان بيرون برد و مردم از اطراف شترها دور شدند. زرير دوباره نزد امام چهارم (ع) آمد و گفت: اگر لازم است خدمتي ديگر انجام دهم. امام (ع) فرمود: اگر لباس و پارچه اي داري براي اين زنان و كودكان بياور. زرير شتابان رفت و لباس هاي زيادي آورد و بانوان از آن لباس ها براي پوشش خود استفاده كردند. [2] .


پاورقي

[1] شرح حال وي در ميان منابع رجالي و تاريخي ديده نمي شود.

[2] معالي السبطين، ج 2، ص 128 و 129؛ روضة الشهدا، ص 467 و 470.