بازگشت

امام سجاد در مراسم خاك سپاري پدر


به عقيده ي شيعه، كسي جز امام حقّ تجهيز و تدفين امام معصوم ديگر را ندارد. [1] .

از اين رو امام سجاد (ع) روز سيزدهم محرّم سال 61 ق [2] به طور اعجاز در كربلا حاضر شد و پس از اقامه ي نماز، پدر بزرگوارش را به خاك سپرد و سپس به كوفه برگشت. [3] .

تفضيل اين ماجرا دو گونه نقل شده است:

الف) امام سجاد (ع) پس از دفن شهيدان كربلا به سوي جسد مطهّر پدر رفت و او را در بغل گرفت و با صداي بلند گريست. آنگاه به جايگاه مرقد مطهّر آمد و اندكي خاك برداشت. ناگهان قبري آماده و صندوقي شكافته پيدا شد. دست هاي خود را به زير بدن پدر برد و با خواندن جمله ي «بسم اللّه و في سبيل اللّه...» تنها و بدون كمك بني اسد، بدن مطهّر پدرش در قبر گذاشت و به آنها فرمود: غير از شما كسان ديگري هم هستند كه به من كمك كنند. چون بدن مطهّر را در قبر گذاشت، صورت خود را بر آن رگ هاي بريده نهاد و گفت:

«خوشا به حال زميني كه پيكر پاك تو را در آغوش گرفت به راستي كه دنيا پس از تو تاريك و ظلماني گشته و آخرت به نور جمالت روشن و نوراني شده است. شب، خواب را از چشم ما ربوده و اندوهمان دائمي گشته است. مگر خداوند براي ما همان جائي را برگزيند كه تو هم اكنون اقامت كردي. درود و سلام من بر تو و رحمت و بركات الهي بر تو باد.» [4] .

از آنجا كه يكي از رسالت هاي بازماندگان حادثه ي كربلا افشاگري بر ضدّ دشمن و ضربه زدن به رژيم اموي بود امام سجاد (ع) پس از دفن امام حسين (ع) روي قبر را پوشيد و بر آن نوشت:

«هذا قبر الحسين بن علي بن ابي طالب الذّي قتلوه عطشانا.»

«[اي مردم بدانيد!] اين قبر حسين بن علي (ع) است كه او را با لب تشنه شهيد كردند.»

حضرت مي توانست اوصاف ديگري براي سيدالشهدا بيان كند اما تأكيد بر اين كه او را آنگونه به شهادت رساندند نوعي افشاگري است. [5] .

ب) وقتي بني اسد مي خواستند پيكر مطهّر شهدا را به خاك بسپارند سوار ناشناس نزد آنها آمد و گفت: براي چه اينجا آمده ايد؟ گفتند: براي دفن اجساد مطهّر شهدا آمده ايم ولي بدنها را نمي شناسيم، همينكه آن سوار اين جمله را شنيد با صداي بلند گريه كرد و فرياد زد:

«وا اَباه وا اباعبداللّه ليتك حاضرا و تراني اسيرا ذليلا.»

«آه پدرم، آه اي اباعبداللّه اي كاش در اينجا حاضر بودي و مي ديدي كه مرا اسير و خوار نمودند.»

سپس به آنها فرمود: من شما را راهنمايي مي كنم از اسب پياده شد و كنار پيكرهاي پاره پاره عبور كرد ناگهان چشمش به پيكر مطهّر حسين (ع) افتاد. آن را در آغوش گرفت و با چشمي گريان و حالي غمبار گفت: اي بابا! با كشته شدن تو چشم مردم شام روشن و بني اميّه شاد شد، اي بابا پس از تو غم و اندوه ما بسيار طولاني خواهد بود. سپس اندكي كنار پيكر آن حضرت رفت و كمي خاك آنجا را برداشت، قبر آماده اي پيدا شد، خودش بدن پاره پاره پدر را در ميان قبر گذاشت. [6] .


پاورقي

[1] اثبات الوصيّة، ص 173.

[2] مقتل الحسين (ع)، مقرّم، ص 319.

[3] رجال کشي، ص 264؛ الامام الحسين (ع) و اصحابه، ج 1، ص 272.

[4] مقتل الحسين، مقرم، ص 320.

[5] پيامهاي عاشورا، محدثي ص 154.

[6] معالي السبطين، ج 2، ص 66.