بازگشت

مالك بن عبد و سيف بن حارث


طبري مي نويسد مالك بن عبد وسيف دو برادر مادري و پسر عمو بودند كه با شبيب بن حرث به كربلا آمدند و به لشگر حضرت حسين (عليه السلام) پيوستند.

ابومخنف مي گويد: مالك و سيف روز عاشورا در حالي كه سيلاب اشك از ديدگانشان جاري بود خدمت حضرت حسين (عليه السلام) رسيدند.

امام فرمود: شما را چه مي شود و براي چه گريه مي كنيد؟

گفتند: پدر و مادر ما فدايتان باد، گريه ما نه براي خود ماست كه اينك كشته مي شويم بلكه براي غربت و تنهايي توست كه در محاصره دشمن قرار گرفته ايد و كاري از دست ما براي نجات شما از حلقه اين محاصره ساخته نيست.

حضرت فرمود: من اميدوارم پس از ساعت ديگر ديده هاي شما روشن و به نعيم ابد نايل گردد، خدا شما را پاداش خير عنايت كند، شما با اين مواساتي كه نسبت به من داريد و به سبب سعي و كوششتان در راه خدا شايسته پاداش نيك هستيد.

سپس با يكديگر به ميدان شتافتند و در جنگ با دشمن پشتيبان هم بودند. آنگاه براي اين كه به فيض زيارت و ديدار حضرت حسين (عليه السلام) نايل شوند. به سوي خيمه برگشتند و به اين گونه به امام سلام دادند:

اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللّه!

حضرت پاسخ داد:

وَعَلَيْكُمَا السَّلاَم وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكَاتُه

پس از آن به ميدان بازگشتند و آن چنان كوشيدند تا شربت شهادت نوشيدند.