بازگشت

سعيد بن عبدالله حنفي


كتاب هاي رجال و تاريخ و مقاتل از سعيد به عنوان انساني شايسته، شيعه اي كامل، جوانمردي وفادار و عبدي صالح ياد كرده اند.

شب عاشورا هنگامي كه امام پس از خطبه معروفش فرمود: تاريكي شب شما را فرو پوشانده، برخيزيد و برويد و خود را از اين مهلكه برهانيد.

سعيد بن عبداللّه از جاي برخاست و گفت:

اي پسر پيامبر! به خدا سوگند ما دست از ياري ات بر نداريم و تو را رها نكنيم، تا خدا بداند كه ما وصيت پيامبر را در حق ذريه اش حفظ كرديم، به خدا سوگند اگر بدانم كشته مي شوم سپس زنده مي گردم، آنگاه به آتش سوخته خواهم شد و خاكسترم را بر باد مي دهند و هفتاد بار با من چنين كنند از تو جدا نخواهم شد تا جانم را فدايت كنم. چگونه از تو جدا شوم در حالي كه يك بار كشته شدن بيشتر نيست و پس از آن كرامت و عزت سرمدي و نعمت ابدي است، نعمتي كه هرگز براي آن زوال و فنايي نمي باشد!

سعيد به صورتي ويژه شهيد شد، و آن به هنگام ظهر عاشورا بود كه امام با ياران باقي مانده به نماز جماعت ايستادند ولي دشمن شروع به تيراندازي كرد. سعيد پيش روي امام خود را سپر قرار داد، و از هر طرف تير آمد، او از آن تير استقبال كرد، و به سر و صورت و سينه و دست و پا نمي گذاشت تيرها به حضرت اصابت كند، و در حال خريدن تيرها به بدن مي گفت:

خدايا! اين قوم را چون قوم عاد و ثمود لعنت كن.

پروردگارا! سلام مرا به پيامبرت برسان، و به او ابلاغ كن كه من از درد زخم هايي كه به سبب تيرهاي دشمن به بدنم رسيد چه ديدم و چه كشيدم.

خدايا! من از اين كه بدنم را سپر اين همه تير قرار دادم قصدي جز پاداش و ثواب تو در ياري فرزند پيامبرت نداشتم.

هنگامي كه قدرت و توانايي از سعيد برفت و بر زمين افتاد، روي به حضرت حسين نمود و گفت: يا بن رسول اللّه آيا من به عهدم وفا كردم؟ حضرت فرمود آري تو پيشاپيش من به سوي بهشت مي روي.