بازگشت

ديدگاه اميرالمؤمنين در رابطه با آسمانيان و زمينيان


حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (عليه السلام) در قسمتي از خطبه 133 نهج البلاغه به جهل و كور دلي زمينيان كه عامل شقاوت و بدبختي آنان در گذرگاه حيات و علّت عذاب ابدي آخرت براي آن هاست، اشاره مي كند، و به بينايي و بصيرت آسمانيان كه معلول توجّه آن ها به نبوت و امامت و دقّت در آيات كتاب الهي و عاملي براي سعادت دنيا و آخرت آنان است آگاهي مي دهد.

وَاِنَّما الدُّنْيا مُنْتَهي بَصَرِ الاَْعْمي، لا يُبْصِرُ مِمّا وَراءِها شَيْئاً، وَالْبَصيرُ يَنْفُذُها بَصَرَهُ، وَيَعْلَمُ اَنَّ الدّارَ وَراءَها، فَالْبَصيرُ مِنْها شاخِصٌ، وَالاَْعْمي اِلَيْها شاخِصٌ، وَالْبَصيرُ مِنْها مُتِزَوِّدٌ، وَالاَْعْمي لَها مُتِزَوِّدٌ

و غير اين نيست كه دنيا «مجموعه امور مادي و ظاهري» ديدگاه نهايي انسان كوردل است، او «از ديدن غير دنيا محجور، و» بعد از آن و بالاتر از آن را نمي بيند، ولي انسان بينا و بابصيرت «و آن كه دلش بنور معرفت روشن است»، نگاهش از دنيا به باطن و اعماق آن نفوذ نموده، «و بعد از اين امور مادي بالاتر و برتر از آن را مي بيند» و ميداند كه آرامگاه و قرارگاه ابدي در وراي اين جهان است، پس بينا از دنيا به آخرت سفر مي كند و نابينا به سوي دنياي محض در حركت است، و بينا «براي حيات ابد» از دنيا توشه بر مي گيرد، و نابينا براي دنياي فاني و زودگذر توشه فراهم مي نمايد.

وجود آدمي با آن همه استعدادها و عظمت ها كه در امتداد تاريخ از خود نشان داده، و اديان الهي آن ها را اثبات، و حكما و دانشمندان آن ها را توضيح داده اند، نمي تواند سر از اين خاكدان بيرون بياورد، و مقداري از مواد پاكيزه طبيعت را به مدفوع تبديل نموده، و مقداري البسه بپوشد و معادن و سرمايه هاي زمين را مستهلك بسازد، و لحظاتي بخندد و لحظاتي بگريد، و ساعت هايي شادان و ساعت هاي ديگر اندوهگين گردد، روزي پيروز و روزي ديگر با شكست مواجه شود، و سپس يك يا چند عدد مانند خود، موجوداتي بي هدف را روي اين كره خاكي براي كشتن و كشته شدن و بردگي به هوا و لذّت رها كند، و سپس اعضاي كالبد بدن خود را با آن همه استعدادها و امكانات بدون بهره برداري از آن ها به عالم طبيعت كه از آن گرفته بود، به خود همين عالم تحويل بدهد و برود!!

با اين تفاوت كه موقع سر بر آوردن از عالم طبيعت به وسيله فعّاليت هاي مثبت و شكوفايي قوانين هستي وارد عرصه زندگي مي شود، و موقع رفتن، همه اجزاي موجوديت خود را بدون اختيار و دو دستي تقديم مار و مور و ساير حشرات زميني مي نمايد، و در بعضي جوامع همان اجزا را طعمه آتش مي نمايند كه به خطاي وجود خود پي ببرد، بعد از اين هرگز به فكر شكوفايي وجودي نيفتد، نه! هرگز حقيقت چنين نيست كه كامل به حركت بيفتد و در پايان كار، در بدترين سراشيب پستي ها سقوط كند! [1] .

ولي زمينيان چنين تصوّر نابجا و خطرناكي دارند كه بر مبناي آن تصوّر، زندگي مي كنند و سپس به اسفل سافلين سرنگون مي شوند.

اما آسمانيان كه از بينايي و خرد بهره مندند، از واقعيات اين دنيا وسايلي براي پرواز به رشد و كمال خود اتّخاذ مي كنند، و مطلوب ترين و محبوب ترين واقعيات دنيا را بهترين وسيله براي پرواز تلقّي مي نمايند.

زمينيان، خودبين و آسمانيان، خدابين هستند.

مادّيگران جز شكم و شهوات نمي بينند و ملكوتيان غير حقّ مشاهده نمي نمايند.

زمينيان فقط در جستجوي عناصر مادّي هستند، و عرشيان در تعقيب رضاي دوست.

كوردلان، فداي ابزار مادّي مي گردند، و فرشته خويان، فاني در حضرت يار.

زمينيان، مرده متحرّك و منبع رذايل و خباثت، و آسمانيان، زنده و جاويد و آيينه اسما و صفات حقّند.

آسمانيان، آزاد از هوا و هوس، و زمينيان اسير اميال و شهوتند.

عرشيان فرش نشين با تمام وجودشان سراينده حقيقت، و زمينيان كوردل، زمزمه كنندگان وَهم و خيالند.

آسمانيان، خانه تن را با كار و كوشش در راه خدا و جهاد في سبيل اللّه و عمل صالح به ويراني مي برند، تا كاشانه دل، آباد شود و مرغ ملكوتي روح از اين قفس خاكي به كوي محبوب به پرواز آيد؛ چنان چه حسين (عليه السلام)و ياران باوفايش به تمام معني اين راه را طي كردند و در ساعات عرشي عاشورا، آيينه تن شكستند تا جز محبوب، احدي در ميانه نماند.

حكيم الهي قمشه اي در اين زمينه بر اساس معارف اسلامي به صورت نظم از آخرين لحظات پيشواي عاشقان خبر مي دهد:



اي دل و دلدار و دل آراي من

بر رخ تو چشم تماشاي من



در رهت اي شاهد زيباي من

شمع صفت سوخت سراپاي من



اي سر من در هوس روي تو

بر سر ني رهسپر كوي تو



گر أرِنِي گوي به طور آمدم

خواستيم تا به حضور آمدم



بِاللّه اگر تشنه ام آبم تويي

بحر من و موج و حبابم تويي



تشنه به معراج شهود آمدم

بر لب درياي وجود آمدم



آينه بشكست و رخ يار ماند

اي عجب اين دل شد و دلدار ماند



نقش بشد جلوه نقّاش شد

سرّ هُوَ اللّه ز من فاش شد



آري، اين هفتاد و دو نفر صبغه حقّ به خود زدند و عاقبت، حقّ شدند، خانه گِل بگذاشتند و صاحب دل شدند، بر مرگ خنديدند و حيات جاويد يافتند.

حجاب نفس به يك سو زدند و در نتيجه صاحب نفس مطمئنّه و راضيه و مرضيه شدند؛ زيرا وقتي هواهاي نفساني در كار نباشد طغيان معنا ندارد، وقتي حجاب اميال و غرايز بي در و پيكر نفساني در صحنه نباشد ديدن غير حقّ در كار نخواهد بود، زماني كه حكومت نفس در ميان نباشد از بندگي شكم و شهوت اثري نخواهد بود.

عاشقان كوي دوست از بدن و شكم و شهوت و كسب و كار و زن و فرزند برخوردار بودند، ولي برخورد آنان با آن همه امور، برخوردي صد در صد الهي، اخلاقي، عرشي و ملكوتي بود.

آنان، از اين مجموعه براي تأمين قدرت و قوّت، جهت سلوك الي اللّه و پرواز به كوي محبوب استفاده مي كردند.

آنان، دچار حجاب منيّت، و پرده غرور، و گرفتار وساوس و هواجس نفس، و اسير بند شيطان و شيطنت نبودند. و خلاصه از هرچه دشمنان حقّ به آن آلوده بودند، پاك و داراي باطني روشن و ضميري منوّر و وجودشان براي همه جهانيان اسوه حسنه و سرمشق الهي بود.

اين بود منش حسين (عليه السلام) و ياران او، و آن بود كيش يزيد و متابعان بدبخت و سيه روز او.

بياييم به اخلاق و عمل حسين (عليه السلام) و ياران باوفايش آراسته شويم، و از روش دشمنان حسين (عليه السلام)، تا جان در بدن داريم بپرهيزيم، كه حسين (عليه السلام)منبع تمام حسنات و فيوضات و بركات، و يزيد انبان تمام خبائث و رذايل و پستي هاست.

به اين حقيقت غير قابل ترديد توجّه كنيد كه: آراستن وجود به اخلاق حسين (عليه السلام)و يارانش كاري است صد در صد شدني، و به دور نگاه داشتن عرصه گاه حيات از رنگ يزيد، امري است قابل تحقق، كه سستي در آراستن و تنبلي در پيراستن ابداً در پيشگاه حقّ به عنوان عذر، قابل قبول نيست.

ما پس از حادثه باعظمت كربلا، چهره هاي زيادي را مي توانيم پي بگيريم كه در رفتار و كردار، اخلاق و پندار و عمل و اطوار، دنباله رو كاروان نورشدند، و اين انقلاب حال و احوال، معلول همّت بلند و اراده والاي آنان بود. و عدّه زيادي را خبر داريم كه به دنبال تاريكي و ظلمت رفتند و عمله ظلم و ستم، و خادم شهوات يزيد زمان خود شدند، و اين از جهل و غرور و سستي آنان نسبت به حقّ و ضعف اراده ايشان در جهت حقيقت بود.

حضرت حسين (عليه السلام) اعلام فرمود كه: در همه شؤون حيات من، براي شما سرمشق هست. اين مردمان هر دوره اند كه بايد با بكارگيري استعدادهاي خدادادي، حيات و زندگي خود را با حيات الهي و عرشي و آسماني حسين (عليه السلام)هماهنگ كنند، چنان كه ياران بي نظير او خود را با آن منبع خير هماهنگ كردند، كه ايجاد اين هماهنگي كار دشواري نيست.


پاورقي

[1] شرح نهج البلاغه جعفري: 23 / 228.