بازگشت

تأثير روابط قومي و گروهي


علت سوم انفعال جامعه در برابر تحريف اين است كه؛ «وَ لا عَشيرَةً عادَيْتُمُوها في ذاتِ اللَّه،» شما در راه خداوند و براي جلب رضايت او هيچ گاه با خويشاوندان خود كه در راه باطل بودند مقابله نكرديد. در آن زمان مسأله ارتباطات قومي و عشيره اي در فرهنگ عربي يك اصل بود. امروز هم در ميان مردماني كه زندگي قبيله اي دارند چنين روحياتي به چشم مي خورد، يك نوع همبستگي قومي، عشيره اي، و خويش و قوم بازي وجود دارد. اين كه انسان به خاطر تعصب نسبت به بستگان خود اقداماتي انجام دهد، اين روحيه در ما كمتر يافت مي شود. اما در مورد كساني كه شهرنشين نيستند، هنوز هم وجود دارد. آن زمان روحيه ي حمايت از عشيره و قبيله بسيار قوي بود. امروزه مشابه اين روحيه را در باندبازي ها و طرفداري هاي كساني مشاهده مي كنيم كه از جهت سياسي هم خط هستند و در يك جبهه قرار دارند. اين عملكرد مانند همان نقشي است كه آن زمان تعصب نسبت به عشيره و قبيله ايفا مي كرد. امروزه كه ما به صورت عشيره اي زندگي نمي كنيم، تعصب نسبت به هم خطهاي سياسي جايگزين آن روحيه شده است.

در اين مجالس صحيح نيست اسم اشخاص برده شود و در مورد مسائل شخصي افراد صحبت شود. ولي همين روزها در روزنامه ها ديديد اشخاصي با تمهيداتي كه قاعدتاً از جانب سفارت آلمان براي آن ها فراهم شده بود، براي شركت در كنفرانسي تعدادي ضد انقلاب از اطراف دنيا در آن جمع شده بودند، به آلمان رفتند. كنفرانس برپا گرديد و زني لخت شد، لخت مادرزاد، مردي هم به همين صورت و الي آخر كه اخبار آن را در روزنامه ها خوانده ايد. يكي از نويسندگان به اصطلاح اصلاح طلب روزنامه هاي مشهور زنجيره اي نيز در آن جا مصاحبه كرده و در مورد حضرت امام قدس سره گفته بود كه، خميني به موزه ي تاريخ سپرده خواهد شد! درباره ي حجاب هم گفته بود ما در قانون اساسي مطلبي در ارتباط با حجاب نداريم! در مورد دموكراسي و ارزش هاي غربي هم گفته بود اين مشكل اسلام است كه نمي تواند خود را با ارزش هاي دموكراتيك غربي تطبيق دهد! ما اين كار را خواهيم كرد و اين راهي است كه برگشت ندارد! يعني اسلام از بين خواهد رفت! نام خميني محو خواهد شد! حجاب و حرف هايي از اين قبيل هم پايه و اساسي ندارد و آزاد خواهد شد! [1] بعد از اين كه اين مصاحبه


افشا گرديد و ترجمه آن و گزارش اين كنفرانس در روزنامه ها منتشر شد، يكي از كساني كه عرق ديني داشت، اين مصاحبه را تقبيح كرده و گفت اين شخص نمي بايست چنين حرف هايي را زده باشد، اين حرف ها نامربوط و مزخرف است و تعبيراتي از اين قبيل. [2] گويا بعدا ايشان از طرف هم خطهاي سياسي خود مورد نكوهش قرار گرفت كه، چرا فردي را كه هم خط ما بوده به اين شكل تقبيح كردي؟ بعد از چندي اين مطلب را ساختند كه اصل اين ماجرا دروغ بوده است و خبر اين گونه نبوده است. همان آقايي كه قبلاً اين مصاحبه را تقبيح كرده بود از آن روزنامه اي كه خبر اين كنفرانس را منتشر كرده بود، مذمت كرد و گفت اين مطالب نمي بايست منتشر شود، مخصوصاً كه اصل خبر هم تكذيب شده است. [3] اگر شما اين شخص را بشناسيد، بهتر مي فهميد كه اين سخنان چقدر از چنين شخصي زشت است. اگر يك سياست باز بود كه انتصاب به روحانيت نداشت و اين حرف ها را گفته بود، انسان زياد ناراحت نمي شد. اما چرا كسي كه خود را مدافع اسلام و روحانيت و خط امام قدس سره مي داند، اين گونه حرف مي زند و به اين شكل موضع گيري مي كند؟ چرا؟ به خاطر تعصب نسبت به هم خط سياسي اش، چون اين شخص با آن گروه در يك طيف و در يك جبهه قرار دارند، حرف خود را تغيير مي دهد.

زمان معاويه هم مسأله حمايت از عشيره و قبله رايج بود. چنان شرايطي حاكم بود كه، اگر كسي از قبيله اي مرتكب گناهي مي شد، افراد آن به روي خود نمي آورند، يا حتي از او دفاع مي كردند، و مي گفتند چنين گناه بزرگي را مرتكب شده اند و بايد مجازات شوند و الي آخر. روح طرفداري از عشيره و قبيله يكي از مشكلاتي است كه نمي گذارد انسان به سمت حق گام بردارد. هنگامي كه مي بيند هم طيف ها و هم قبيله اي ها، و امروزه، هم خطهاي سياسي او راهي را مي روند، نمي تواند شجاعت به خرج بدهد و به آن ها بگويد اساس اين انقلاب و همه ي اصول را زير سؤال برده است، وعده و مژده داده است كه انقلاب از بين خواهد رفت. اما برعكس، به دليل همين


هم خط بازي ها از چنين شخصي حمايت مي شود. اين مشكل ماست، تعصب قبيله اي و عشيره اي در آن زمان و تعصب خطي و سياسي و جبهه اي در اين زمان.

سيدالشهداء عليه السلام به علماي آن زمان فرمود: شما به خاطر خدا با خويش و قوم خود دشمني نكرديد، يعني گاهي وظيفه شرعي اقتضا مي كند انسان با خويش و قوم خود هم به دشمني برخيزد. درست است در اسلام صله ي رحم واجب و قطع رحم حرام است، اما اگر طرفداري از خويشاوند به قيمت تضعيف اسلام و نظام اسلامي تمام شود، چه بايد كرد؟ در اين مورد بايد اسلام را مقدم داشت يا وابستگان، پسرها و دامادها را؟ و لو به ضرر اسلام فعاليت كنند؟ ولو آبروي نظام اسلامي را ببرند، بايد حمايت كرد؟ بگويد فرزندان من چنين هستند، يا خويش و قوم من چنان اند و از آن ها حمايت بيجا كند؟ اين مسأله زمينه را براي سوء استفاده ي دشمنان فراهم مي كند. سيدالشهداء (ع) در آن خطبه به نخبگان فرمود: يكي از عللي كه موجب شد معاويه بر شما مسلط شود و اسلام را منحرف كند اين بود كه، شما به خاطر خدا با خويشاوندان خود دشمني نكرديد، يعني علاقه ي به خويش و قوم، علاقه ي به باند، وابستگي به هم خط و هم حزبي ها مانع شد از اين كه حق را بگوييد و از حق حمايت كنيد و زمينه اي شد تا آن ها اين سوژه تبليغاتي را نيز دست آورند و بگويند اين ها اهل خويش و قوم بازي هستند، در پي اموال بيت المال هستند و از آن سوء استفاده مي كنند، اگر بر ايشان امكاناتي فراهم شود، اول در اختيار خويش و قوم خود مي گذارند؛ اگر مقامي پيدا شود، اول به فرزندان خود مي دهند، و زمينه را براي تبليغ عليه شما فراهم مي كنند.

پس علت انفعال كساني كه تحت تأثير تبليغات معاويه قرار گرفتند، تعلق خاطر به مال و جان و خويشاوندان است، «فَلا مالاً بَذَلُتُموهُ وَ لا نَفْساً خاطَرْتُمْ بِها لِلَّذي خَلَقَها وَ لا عَشيرَةً عادَيْتُمُوها في ذاتِ اللَّه»؛ جامع اين مسائل يعني تعلق به مال، تعلق به مقام، تعلق به جان و تعلق به خويش و قوم و دار و دسته در فرهنگ اسلامي چيست؟ جامع اين ها در فرهنگ اسلامي حب دنيا و دنياپرستي است. اين كه مي فرمايند «حُبُّ الدُّنْيا رَأَسُ كُلِّ خَطيئَة» [4] يعني چه؟ دوست داشتن چه چيزي منظور است؟ آيا اگر انسان ماه و ستارگان يا طبيعت زيبا را دوست داشته باشد، بزرگ ترين گناه را مرتكب شده است؟ يا اگر انسان هاي مخلوق خدا را دوست بدارد، مرتكب گناه شده است؟ حب دنيايي كه اساس هر گناهي است، چيست؟


دلبستگي به امور دنيايي و لذت بردن از مال، مقام، دوستان و دار و دسته، خويش و قوم و باند، دنياپرستي است. پس مشكل اصلي مسلمان ها كه به واسطه ي آن تحت تأثير عوامل شيطاني امويان قرار گرفتند، در يك كلمه، دنياپرستي بود.

نشانه اصلي دنياپرستي اين است كه اگر زندگي انسان به خطر افتاد، ديگر چيزي نمي فهمد. زماني حاضر است كاري انجام دهد، خدماتي انجام دهد، به وظايف اجتماعي خود عمل كند، براي خود و خانواده اش تلاش كند، كه در رفاه باشد. اما اگر گفتند اگر فلان راه را بروي خطرناك است و مال و مقامت، و در نهايت، جانت به خطر مي افتد، در اين صورت جايي براي اين كارها نمي ماند. همه تلاش ها را براي اين انجام مي داد كه خودش زنده بماند و از دنيا بيشتر لذت ببرد. اين است كه هم قرآن كريم و هم بيانات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام بزرگترين خصوصيت كفار را خودخواهي، خوددوستي و دنياپرستي تمي دانند. در مقابل، مرگ براي آن ها مشكلي نيست، زندگي دنيا براي ايشان هدف اساسي نيست. اگر سعادت، آرمان، دين و رازشهايي كه به آن دل بسته اند، اقتضا كند بميرند، به راحتي جان مي دهند و هيچ مشكلي ندارند. حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «وَاللَّهُ لَابْنُ أَبْيطالِبٍ آنَسُ بِالْمَوتِ مِن الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّه» [5] آيا احتمال مي دهيد علي (ع) هم به دروغ قسم ياد كند؟ به خدا قسم انس علي به مرگ از انس طفل شيرخوار به پستان مادر بيشتر است.

شب عاشورا سيدالشهداء عليه السلام به خواهر بزرگوارش زينب عليهاالسلام فرمود: اصحاب من هم اين چنينند. ملاحظه كنيد حسين (ع) چگونه افرادي را تربيت كرده است. درست است كه بيست سال خون دل خورد، اما چنين گل هايي را براي عاشورا پروراند. اگر اين ها نمي بودند، داستان عاشورا رونقي پيدا نمي كرد و من و شما حسين شناس نمي شديم. اگر حسين را تك و تنها و پنهاني ترور مي كردند، آنچه ما امروزه شاهد آن هستيم، اتفاق نمي افتاد. ببينيد ياران حسين (ع) شب عاشورا به ايشان چه گفتند؛ حضرت زينب عليهاالسلام بعد از اين كه فهميد فردا روز شهادت است و همه كشته مي شوند، خدمت برادر رسيده، عرض كرد: برادر جان! اين اصحاب و ياراني كه الان در كنار تو و باقيمانده ي كساني هستند كه امشب يا بين راه دسته دسته و گروه گروه رفتند، آيا ايشان را به خوبي مي شناسي و مطمئني كه به تو وفا دارند؟ حضرت (ع) اشك از


چشمان مباركش جاري شد و فرمود: «أَما وَاللَّهِ لَقَدْ نَهَرْتُهُمْ وَ بَلَوتُهُمْ... يَسْتَأْنَسُوَنَ بِالْمَنيَّةِ دُوني اِسْتَئْناسَ الطِّفْلِ بَلَبَنِ أُمِّه» [6] به خدا قسم من ايشان را آزمايش كردم، نه تنها آزمايش كردم، بلكه چند بار آن ها را از خود راندم و گفتم دست زن و فرزندان خود را بگيريد و برويد، اين جا نمانيد، اين ها مي خواهند خون مرا بريزند و با شما كاري ندارند. معلوم مي شود اين سخنان براي آزمايش ياران حضرت عليه السلام بوده است. امام عليه السلام خطاب به خواهر خود مي گويد: «بَلَوتُهُمْ وَ نَهَرْتُهُم» ياران خود را آزمايش كردم، تا كساني كه باقي مي مانند، ناب و خالص باشند؛ فرمود به خدا قسم من آنان را آزمايش كردم و از خودم راندم، ولي به اين نتيجه رسيدم كه آنان مرگ در حضور مرا بيشتر دوست دارند و با آن بيشتر از طفل نسبت به شير مادر مأنوسند، «يَسْتَأْنَسُونَ بِالْمَنيَّةِ دُوني اِسْتِئْناسَ الطِّْفِل بَلَبَنِ أُمِّه»، نسبت به اين كه در مقابل و نزديك من بميرند بيشتر از انس شيرخوار به شير مادرعلاقه دارند و ديگر از من جدا نمي شوند. حتماً شنيده ايد كه ياران امام حسين (ع) در شب عاشورا برخاستند و چه مطلبي گفتند: اگر هفتاد بار كشته شويم، سوزانده شويم و خاكستر بدن ما به باد داده شود، اگر بار ديگر زنده شويم، نزد تو برمي گرديم و در كنار تو مي مانيم تا بارديگر به شهادت برسيم.

امام حسين (ع) بيست سال خون دل خورد، اما چنين گل هايي را تربيت كرد. در مقابل، كساني بودند كه امام (ع) از آن ها گلايه كرد و گفت مشكل شما علاقه به دنياست، مشكل شما اين است كه از مرگ مي ترسيد، «وَ لكِنَّكُمْ مَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُم» [7] خطاب به همان نخبگان و علماي آن عصر مي گويد ستمگران را تمكين كرديد و اجازه داديد بر شما تسلط پيدا كنند. «وَ أَسْلَمْتُمُ أُمُورَ اللَّهِ في أَيْديهِم» كارهاي خدايي را به دست آن ها سپرديد، كارهاي خدايي را كه بايد مردان خدا انجام دهند به دست ستمگران سپرديد، به ايشان راي داديد و آن ها را راس امور قرار داديد. «يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهاتِ و يَسيرونَ في الشَّهَوَات» كساني را سر كار آورديد كه كارهاي شبهه آميز كه توجيه صحيح شرعي و قانوني ندارد، انجام مي دهند و به دنبال شهوات هستند، راه را براي شهوت پرستان باز مي كنند. فرهنگ سراهايي تشكيل مي دهند كه در واقع گناه سرا بشود، پول هايي از بيت المال مردم خرج مي كنند تا زمينه و اسباب و ابزار گناه برايشان فراهم شود، روزنامه هايي را كه مشوق گناه هستند تشويق مي كنند. اين كارهايي است كه شما كرديد. خوب، چگونه شد كه چنين حكامي بر شما مسلط شدند؟ چرا اين كارها را كرديد؟


جان كلام اين جاست: «سَلَّطَهُمْ عَلي ذلِك فِرارُكُمْ مِنَ الْمَوت» آنچه موجب شد اين ها بر شما مسلط شوند و شما هم اجازه داديد اين ها بر دوش شما سوار شوند اين بود كه از مرگ قرار كرديد، اگر از مرگ فرار نمي كرديد و استقامت به خرج مي داديد، اگر شما در مقابل دشمن ايستادگي مي كرديد، آن ها عقب نشيني مي كردند. ببينيد ايام عاشوراي امسال چگونه عقب نشيني كردند! شما چه كرديد؟ مگر آدم كشتيد؟ مگر به جايي حمله كرديد؟ مگر آشوبي به پا كرديد؟ با اين پيراهن هاي سياهتان، با نوحه هاي خود و با سر و سينه زدن هاي خود نشان داديد كه ما اسلام را مي خواهيم، با همين حركت شما آن ها عقب نشيني كردند و ديگر در اين ايام به سيدالشهداء عليه السلام جسارت نكردند.

الحمد للّه، به كوري چشم دشمنان امام حسين (ع)، امسال مراسم عزاداري در تمام شهرها و دهات خيلي بهتر از سال هاي گذشته برگزار شده است. آن ها به واسطه همين حركت شما عقب نشيني كردند. اگر در ساير مراحل زندگي، موقعيت هاي سياسي و اجتماعي نيز شما حضور خود را در صحنه نشان دهيد، لازم نيست كسي را بكشيد يا مثل آشوبگران ساختمان هاي دولتي را خراب كنيد، اين گونه اعمال در شأن شما و شأن حسينيان نيست، بلكه اظهار ارادت به دين و سيدالشهداء (ع) در شأن و وظيفه شماست. بايد بگوييد ما آماده ايم براي حفظ دين خود از مال، جان، خويشاوندان و فرزندانمان بگذريم، اين آمادگي مهم است. بارها عرض كرده ام، اين كه قرآن مي فرمايد: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ ما أسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة» [8] هر قوه ي نظامي و جنگي كه مي توانيد به دست بياوريد، نمي فرمايد به خاطر اين است كه همه ي آن ها را به كار ببريد، سر اين امر در اين است كه «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ» [9] اين نيروها و تجهيزات را فراهم كنيد تا دشمن بترسد؛ شما آمادگي خود را براي شهادت اعلام كنيد تا دشمن عقب نشيني كند. آن ها كه حاضر نيستند جان خود را به خطر بيندازند. كساني كه براي يك شيشه ي مشروب آشوب به پا مي كنند حاضر نيستند جان خود را به خطر بيندازند. اگر شما مردانه به ميدان بياييد، آنان تا آن جايي كه عرب ني انداخت فرار مي كنند، به شرط اين كه احساس كنند شما كساني هستيد كه ميدان را رها نمي كنيد. اين مطلب مهم است. امام حسين عليه السلام هم مي فرمايد مردم اگر بخواهند تحت تأثير بني اميه قرار نگيرند و دينشان محفوظ بماند، سه


عامل را بايد داشته باشند، اموال خود را در راه دين صرف كنند، جانشان را در راه خدا به خطر انداخته و آماده شهادت باشند و دست از باندبازي برداشته و به دنبال حق باشند. اهل اين محل، اين خط، اين حزب و مطالبي از اين قبيل برايشان مطرح نباشد. ببينند خدا و پيغمبر صلي الله عليه و آله و امروز ولي فقيه چه مي فرمايند؛ هر چه او گفت بايد بر روي چشم بگذاريم، اين عامل حافظ امنيت و وحدت ما و مانع نفوذ دشمنان و بيگانه پرستان در داخل صفوف ما خواهد شد. «سَلَّطَهُمْ عَلي ذلِك» آنچه سلطه را به امويان بخشيد: «فِرارُكُمْ مِن الْمُوتِ وَ اِعْجابُكُمْ بِاْلَحياةِ الَّتي هِي مُفارِقتَكُمُ»ْ دلبستگي شما به اين زندگي دنيا كه روزي از شما جدا خواهد شد، بود؛ اين دلبستگي مانع از اين مي شود كه مردانه به ميدان بياييد و در نتيجه دشمنان در شما طمع مي كنند. اما اگر دل به اين زندگي نبستيد، زندگي آخرت را باور داشتيد و براي اين كه خدا راضي باشد و سعادت ابدي نصيب شما بشود، حاضر شديد دست از لذايذ اين زندگي برداريد، هيچگاه دشمن بر شما مسلط نخواهد شد.


پاورقي

[1] ر. ک: کيهان، 24 / 1 / 1379، گزارش مصاحبه‏ي اکبر گنجي با نشريه آلماني تاکس اشپيگل.

[2] ر. ک: کيهان، 25 / 1 / 1379 گزارش مصاحبه‏ي اکبر گنجي با نشريه آلماني تاکس اشپيگل ص 2.

[3] ر. ک: کيهان، 25 / 1 / 1379، گزارش مصاحبه‏ي اکبر گنجي با نشريه آلماني تاکس اشپيگل ص 2.

[4] بحارالانوار، ج 51، ص 258، باب 14، روايت 5؛ و موارد ديگر.

[5] نهج‏البلاغة، خطبه 5.

[6] ر. ک: مقتل الحسين للمقرم، ص 262.

[7] بحارالانوار، ج 100، ص 80، باب 1، روايت 37.

[8] انفال، 60.

[9] انفال، 60.