بازگشت

علل انفعال جامعه در برابر فعاليت هاي معاويه


با توجه به اين كه شرايط تاريخي كم و بيش قابل تكرار است و موارد مشابه آن نيز در دوران هاي ديگر واقع مي شود، به دنبال سؤال قبلي سؤال ديگري به اين صورت مطرح مي گردد


كه، درست است معاويه از ابزار تبليغات توأم با فريب مردم و تحريف حقايق و در واقع ترور شخصيت ها از يك سو و با حربه تهديد و تطميع از سوي ديگر فعاليت كرد، اما چرا مردم فريب خوردند و تحت تأثير تهديدها و تطميع ها قرار گرفتند؟ اين سؤال در واقع روي ديگر سكه ي سؤال قبل است، يعني يكي فعل و ديگري انفعال است، بني اميه اثر گذار و مردم اثر پذير بودند. آن ها فاعل اين تبليغات، تهديدها و تطميع ها بودند و مردم در برابر آن ها منفعل بودند. در شب هاي گذشته، جهت مربوط به فاعليت بني اميه را عرض كردم. جهت ديگر سؤال اين است كه علت انفعال مردم چه بود؟ خوب، آن ها فريب مي دادند، اما چرا مردم فريب خوردند؟ او تهديد مي كرد، اما چرا مردم تحت تاثير تهديدها واقع شدند؟ اين سوال بيشتر از اين جهت براي ما اهميت دارد كه ممكن است، با توجه به جواب آن، خود را آماده كنيم تا اگر خداي ناكرده شرايطي مشابه آن شرايط پيش آمد و دشمنان اسلام با استفاده از همان حربه ها خواستند مسير صحيح انقلاب را تغيير دهند، آگاهانه واكنش نشان دهيم و سعي كنيم منفعل نشويم. البته اين بدان معنا نيست كه فقط زماني مي بايد خودمان را آماده كنيم كه معاويه و يزيد يا شمر، عمر سعد و ابن زياد ديگري پيدا شوند.

حوادث تاريخي عيناً تكرار نمي شود، بلكه مشابه آن ها اتفاق مي افتد، شايد اين مطلب را شنيده باشيد كه طبق روايتي كه شيعه و سني با اسناد متعدد نقل كرده اند، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: آنچه در بني اسرائيل اتفاق افتاده است در امت من هم اتفاق خواهد افتاد. پيامبر صلي الله عليه و آله اين جمله را اضافه كردند كه «حَتَّي لَو دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍ لَدَخَلْتُمُوه» [1] اگر بني اسرائيل وارد سوراخ سوسماري شده باشند، شما هم داخل آن خواهيد شد. روايت به اين معنا نيست كه حتما فرعوني در اين زمان پيدا خواهد شد و خواهد گفت «أَنَا رَبُّكُمُ الْاَعْلي»، [2] تا امت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز به فرعوني كه در زمان موسي بود مبتلا شوند، يا حتماً قاروني پيدا خواهد شد كه آن ثروت عظيم را داشته باشد و مردم مانند آن زمان به قارون ديگري مبتلا شوند و يا اين كه حتما سامري ديگري خواهد بود و بتي به شكل گوساله مي سازد و مردم را به پرستش آن وادار مي كند. دقيقاً همانند آن اتفاقات تكرار نمي شود، ولي وقايعي كه از همان روح برخوردار است و شباهت هاي تامي به آن جريان ها دارد، اتفاق مي افتد. در خصوص اين بحث، مناسب است


در جاي خود نمونه هايي از وقايع صدر اسلام تا به حال كه مشابه آن قبلاً در بني اسرائيل اتفاق افتاده است ذكر شود. لذا، اين كه مي گوييم آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاده، ممكن است بعدها نيز واقع شود، به اين معنا نيست كه همان جريانات عيناً تكرار مي شود. مثلاً، در شام معاويه اي پيدا مي شود كه قصد دارد فرزندش را به عنوان ولي عهد معرفي كند و الي آخر. بلكه حوادثي پيش مي آيد كه روح و انگيزه هاي آن ها همان روح و انگيزه ها است. آنچه معاويه را واداشت آن حركت را انجام دهد، در ديگران هم پيدا مي شود. روش هايي كه معاويه براي رسيدن به مقاصد خود به كار گرفت، ديگران هم به كار خواهند گرفت. و يا اثرپذيري كه در مردم واقع شد، كم و بيش در آينده نيز ممكن است واقع شود. با توجه به اين مطلب لازم است بررسي كنيم چرا مردم اين گونه فريب خوردند؟ و چرا تحت تأثير تهديدها و تطميع ها قرار گرفتند؟ تا خود را براي زماني كه چنين امتحاناتي پيش مي آيد آماده كنيم؛ و اگر كساني بخواهند ما را فريب دهند و تهديد يا تطميع كنند، بتوانيم مقاومت كنيم.

اين موضوع را مي توان با بحثي تحليلي از شرايط آن زمان بررسي كرد، كه طبعاً چنين بحثي به طول مي انجامد. ولي من گمان مي كنم براي دسترسي به نتيجه ي مطلوب در مورد اين مسأله راه ساده تري نيز وجود دارد و آن استفاده از كلمات خود سيدالشهداء عليه السلام است. در جلسه گذشته عرض كردم در طي بيست سال حكومت معاويه، حضرت سيدالشهداء عليه السلام تقريبا ده سال آن را در كنار برادر بزرگوارشان و ده سال ديگر را به تنهايي در مدينه به سر مي بردند، در نهايت سختي و تنگنا و فشار بودند. ولي گهگاه افرادي را شناسايي كرده و با آن ها به صورت محرمانه و دور از چشم مأموران حكومتي جلسه اي تشكيل مي دادند و حقايق را به آن ها مي گفتند. مي فرمودند من اين مطالب را به شما مي گويم تا مبادا حق مندرس و فراموش شده و مردم نتوانند حق و باطل را از هم تشخيص دهند. از جمله ي اين جلسات بر اساس آنچه در تاريخ ثبت شده است و روايات آن را براي ما نقل كرده اند، جلسه اي است كه در مني با نخبگان علما و برجستگان مسلمانان آن زمان تشكيل دادند. مي توان حدس زد كه براي شناسايي اين عده مدتي كار شده بود و با ايشان ارتباطاتي برقرار گرديده بود، تا آن ها را در مني در جلسه اي جمع كنند. كساني كه حج مشرف شده اند مي دانند مني چه اندازه شلوغ است و نمي توان آن جا را كنترل كرد. به همين جهت بسياري از فعاليت هايي كه مي خواستند دور از چشم حكومت ها انجام دهند، در مني انجام مي شد.


جلسه اي در مني تشكيل شد و امام عليه السلام براي اين نخبگان سخنراني كردند. خوشبختانه بخش هايي از اين سخنراني نقل شده است كه در تحف العقول، بحارالانوار و منابع ديگر ذكر شده است. قسمتي از اين سخنراني را شب گذشته نقل كردم. امشب بخش ديگري را كه مربوط به مطلب مورد نظر مي شود، قرائت مي كنم. براي اين كه بفهميم چرا مردم فريب معاويه و امثال او را خوردند و حكام جور توانستند با زمينه سازي و استفاده از غفلت مردم بر آن ها مسلط شوند، از همين موقعيت تاريخي شروع مي كنيم. حضرت عليه السلام افراد حاضر در آن جلسه را اين گونه توصيف مي كنند كه شما بزرگان اين امت هستيد، شما كساني هستيد كه در سايه ي اسلام، و به بركت مقامات اسلامي و علومي كه داريد مورد احترام مردم هستيد، و اين منزلتي است كه خدا به شما داده است. از ذكر اين اوصاف، مشخص است كه اين افراد جزء علماي قوم بودند. پس از بيان اين كه خداوند نعمت ها و منزلت و مقامي را به آنان عطا فرموده است، آن گروه را مورد نكوهش قرار مي دهند و مي فرمايند: با اين كه خدا اين مقامات، منزلت و موقعيت اجتماعي را به شما داده است و بر اساس آن مردم از شما حرف شنوي دارند و به شما احترام مي گذارند، اما شما از موقعيت خود استفاده نمي كنيد.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 51، ص 128، باب 2، روايت 24.

[2] النازعات، 24.