بازگشت

دقت علي در اجراي احكام و حدود الهي


در اين جا نكته اي را به عنوان جمله ي معترضه عرض كنم؛ ممكن است در اذهان ساده اين شبهه مطرح مي شود كه، اگر اميرالمؤمنين عليه السلام با معاويه، يا با سايرين، مقداري مماشات كرده بودند، كار به اين جا نمي كشيد، امروزه براي تضعيف مقام ولايت به طور كلي، و مقام عصمت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه ي اطهار عليهم السلام به طور خاص، خيلي مي كوشند تا خدشه هايي در رفتار آنها وارد كنند، شبهه هايي ايجاد كنند، تا نسل آينده ي ما آن ايمان عميق را به عصمت و برتري آن ها در همه ي شؤون نپذيرند. در اين راستا اين شبهه را القا مي كنند كه شايد يك راه بهتري هم بوده و شايد اين بزرگواران در برخي موارد اشتباه كرده اند. «شايد» كه مطرح شد، فتح باب مي شود، آن گاه زير سؤال بردن همه چيز امكان پذير مي شود. همچنان كه الان اين گونه كارها را انجام مي دهند.

خوب، ممكن است شبهه به اين صورت مطرح شود (البته من را به خاطر اين كه شبهه را ترسيم مي كنم معذور بداريد) براي اينكه شبهه را تبيين كنم ناچارم مقداري توضيح بدهم، انشاءالله بعد از طرح شبهه جواب آن را به روشني عرض خواهم كرد.

مثلا در مقام شبهه به اين صورت مي گويند كه زماني كه مردم آمدند و با علي (ع)، با آن هجوم عجيب و بي سابقه بيعت كردند، كه خود اميرالمؤمنين (ع) از آن بدين گونه تعريف مي فرمايد كه نزديك بود حسنين عليهماالسلام زير دست و پا بمانند، در بين مردم كساني آمدند با حضرت بيعت كردند كه شخصيتهاي برجسته ي آن روز بودند، به عنوان نمونه طلحه و زبير آدمهاي معمولي نبودند، همان گونه كه مي دانيد، خليفه ي دوم شوراي شش نفره اي را تعيين كرده


بود، كه بعد از او اين هيأت شش نفره از بين خودشان خليفه را انتخاب كنند. طلحه و زبير دو نفر از اين افراد بودند. اين ها كساني بودند كه خودشان كانديداي خلافت بودند، و آمدند با علي عليه السلام بيعت كردند.

كساني اين گونه القاء شبهه مي كنند: خوب بود علي عليه السلام اينها را دعوت مي كرد و از آنها دلجوئي به عمل مي آورد، هديه اي به آنان مي داد، هنگامي كه از او وقت ملاقات مي خواستند، فوراً به آن ها وقت مي داد، از آنان پذيرايي مي كرد، به خاطر اين كه بيعت كرده بودند با آن ها مي نشست و مي گفت: برادران عزيزم! خيلي خوش آمديد! من اين مقام را از شما دارم. شما بوديد كه از من حمايت كرديد و من به خلافت رسيدم، از شما متشكرم! خوب، چه ايرادي داشت اينگونه چرب زباني كند، بعد هم براي ايشان شامي مهيا مي كرد و به ايشان سور مي داد. حضرت كه مي دانست اين ها چه خيالي در سر دارند، لااقل احتمال آن را مي داد، اگر نگوييم علم امامت داشت و از كارهاي آينده آنها با خبر بود، روحيات ايشان را مي شناخت و مي دانست چگونه انسانهايي هستند، اين احتمال را مي داد كه اگر با آنها مماشات نكند، جنگ جمل را به راه مي اندازند، حداقل احتمال اين مسأله را مي داد. خوب بود براي اين كه چنين نشود، اين همه خونريزي و جنگ رخ ندهد، و نيروها از بين نرود- و به جاي آن ممكن بود اين نيروها براي بازسازي كشور، به كار گرفته شده و پيشرفت اقتصادي حاصل شود- به ايشان مي گفت بياييد با يكديگر همكاري و همفكري كنيم، شما طرحي تهيه كنيد، ما هم بررسي مي كنيم. يا حتي بخشي از مملكت در اختيار شما باشد و شما آن را اداره كنيد، اگر شما ولايت كوفه و بصره را مي خواهيد، ارزاني شما. اگر شام و مصر را مي خواهيد، ما مضايقه اي نخواهيم داشت، با هم همكاري مي كنيم. به اين صورت با آن ها صحبت مي كرد، بعد هم بخشي از بيت المال را در اختيار آنها قرار داده، دست ايشان را باز مي گذاشت، اينها اگر كمي از بيت المال سوء استفاده مي كردند، بهتر از اين بود كه مقدار زيادي از بيت المال براي جنگ و خونريزي عزينه شود. اين تفكر سياست مدارانه اي است كه آن زمان در ميان برخي مردم شايع بود، و اين گلايه ها را از علي (ع) داشتند. همين افراد بودند كه مي گفتند: علي سياست ندارد، و يا اينكه سياست معاويه بيشتر است. و همين حرفها بود كه دل علي (ع) را مي سوزاند، و حتي دوستان خودش را هم نمي توانست قانع كند.

از وضعيت معاويه هم كه آگاه بود و مي دانست چه عنصر خبيثي است و چه سياستي دارد،


چگونه مردم را رام كرده و بر گرده ي آن ها سوار شده است؟ به چه نحوي اموال مسلمان ها و بيت المال را در اختيار گرفته و سخاوتمندانه، صدها هزار و گاهي حتي ميليون ها درهم و دينار به افراد مختلف جود و بخشش مي كند؟! اگر علي عليه السلام تا حدودي با اين گونه شخصيت ها كنار آمده و مماشات مي كرد بهتر بود و جنگ ها و خونريزي ها و صرف هزينه هاي فراوان براي آن ها اتفاق نمي افتاد.

آيا مشابه اين القائات را امروزه درباره ي حضرت امام قدس سره، يا درباره ي مقام معظم رهبري نشنيده ايد؟ آيا نشنيده ايد كه گفته مي شود اگر درباره ي فلان شخص اندكي مدارا مي شد كار به اين جا نمي كشيد؟ هنوز اين شبهات درباره ي سياست علي (ع) هم مطرح است. البته ممكن است در پاسخ اين شبهات بگوييم، حضرت امير (ع) از علم امامت برخوردار بودند و يا خدا به ايشان امر كرده بود كه چنين كند، آيا مي خواهيد از امر خدا تخلف كند؟ در اين صورت جوابي تعبدي را مطرح كرده ايم. ما معتقديم امام (ع) معصوم است و خطا نمي كند، مطابق آنچه خدا امر فرموده عمل مي كند. وظيفه اش به همان صورت بوده است. اين جواب براي ما تا حدودي قانع كننده است. اما اين گونه جواب دادن، نوجوان امروزي را كه تحت تاثير اين شبهات واقع شده، قانع نمي كند؛ بايد جواب روشن تري ارائه كنيم.

در اين جا من از هم لباس هاي خودم اين گلايه را دارم كه چرا ما آن گونه كه بايد و شايد در مورد مسائلي از اين قبيل كه مورد حاجت است، كار نكرده ايم، و جواب مناسبي كه همه بتوانند درست بفهمند، درك و قبول كنند، يا تهيه نكرده ايم و يا اگر تهيه كرده ايم، منتشر نكرده و در دسترس جوان هايمان قرار نداده ايم.

بايد جواب روشني به اين سوال بدهيم كه چرا علي عليه السلام بر اساس سياست لبخند و مماشات، و با انعطاف عمل نكرد؟ تا به اين حد سخت مي گرفت و مي گفت من حتي يك روز هم اجازه نمي دهم معاويه حكومت كند. اگر من خليفه هستم حق ندارند اين اقدامات را انجام دهند. همان زمان معاويه طلحه و زبير را نزد خود مي پذيرفت. طلحه و زبير از افراد معمولي نبودند، بلكه دو نفر از بزرگترين شخصيتهاي عالم اسلام و كانديداي خلافت بودند. وقتي اين دو مهمان علي (ع) مي شوند، او چراغ را خاموش كرده، چراغ ديگري را روشن مي كند. مي پرسند چه شد؟ اين چراغ با چراغ ديگر چه فرقي داشت؟ علي (ع) در جواب مي گويد: چراغ اول به بيت المال تعلق داشت و من مشغول رسيدگي به حساب بيت المال بودم، لذا از


چراغ بيت المال استفاده مي كردم، در حالي كه شما مي خواهيد در مورد مسائل شخصي و خصوصي حرف بزنيد؛ من حق ندارم از چراغي كه مربوط به بيت المال است استفاده كنم. طلحه و زبير با خود گفتند علي عليه السلام حاضر نيست چند دقيقه از چراغ بيت المال استفاده كند، در حالي كه ما دو شخصيت بزرگ اسلامي هستيم، و مي خواهيم با او در مورد مسائل و مصالح كشور اسلامي صحبت كنيم- البته از ديد آنها اين گونه بود- و او نمي پذيرد چند دقيقه از چراغ بيت المال استفاده كنيم، چگونه مي توان با او از در دوستي درآمد؟

اين افراد در زمان خليفه ي پيشين استفاده هاي زيادي كرده بودند، املاك و ثروتهاي فراواني تصاحب كرده بودند! غلامان و كنيزاني به تملك خود درآورده بودند! و در مورد آن ها داستانهايي نقل شده است؛ و اكنون با اين گونه سختگيري هاي اميرالمؤمنين (ع) مواجه شده اند.

به نظر شما جواب اين سوال چيست؟ آيا جوابي غير از اين هست كه علي (ع) معصوم بود و هر كاري كه انجام مي داد طبق دستور خدا بود؟ ما چه جواب روشني مي توانيم بدهيم كه يك جوان را قانع بكند؟