بازگشت

علي بن الحسين(ع) و خطبة آتشين او در شهر شام


علي بن الحسين (ع) و خطبة آتشين او در شهر شام بسم الله الرحمن الرحيم : ( رب اشرح لي صدري و يسر لي امري واحلل عقده من لساني يفقهوا قولي ) اميد است دل ها به نور قرآن و ايمان ، روشن ، افكار با پيروي از روايات آل عصمت ، منور و مغزها با به كار گرفتن دستورات علماي عالي مقام ، هشيار باشد .

از آغاز آفرينش انسان تاكنون جنگهاي فراواني روي داده كه براي جامعه بشري خساراتي در بر داشته منتها بعضي از آن نزاع ها مذهبي ، برخي سياسي و عده اي مادي بوده كه آمار تلفات و خسارات بعضي از آنها سرسام آور بوده است .

شما تاريخ جنگ اول و دوم جهاني را ملاحظه نمائيد ، ببينيد چه خسارات فراواني داشته و چه فجايعي به بار آورده .

اينك توجه شما را به بخشي از ضايعات اسفبار جنگ دوم جهاني جلب مي نماييم .

1 ـ در اين جنگ ، پنجاه و پنج ميليون انسان به خاك و خون غلطيدند و كشته شدند .

2 ـ پنج ميليون انسان ، مفقودالاثر و ناپديد شدند .

3 ـ حدود بيست ميليون انسان دچار نقص عضو شدند .

4 ـ هفده ميليون ليتر ، خود از انسانهاي بي گناه بر زمين ريخت .

5 ـ تنها يك ميليون نفر از مردم انگلستان به خاطر آسيبهاي چشمي مجبور شدند از چشم مصنوعي استفاده كنند .

6 ـ كشور شوروي سفارش داد چهار ميليون پاي مصنوعي براي آسيب ديدگان از جنگ درست كنند .

7 ـ دوازده ميليون زن باردار سقط جنين كردند .

8 ـ صد و سي هزار دبستان و دبيرستان با خاك يكسان گشت .

9 ـ هشت هزار لابراتوار و آزمايشگاه از بين رفت .

10 ـ شش هزار دانشگاه ، ويران گشت .

11 ـ سيصد و نود ميليارد گلوله ، منفجر شد و آنچه از ذكر اين آمار عجيب و سرسام آور ، مورد نظر مي باشد اين است كه تمام اين نوع جنگ ها به بوته فراموشي سپرده شده و اكنون هيچ سخني از جنگ اول و دوم جهاني ـ و ساير جنگ ها ـ به ميان نمي آيد و فقط در اوراق تاريخ مي توان آمار آثار مخرب آن را مشاهده و مطالعه نمود.

البته گاهي هم به عنوان شاهد و گواه ـ نه يك موضوع زنده و ارزنده تاريخي ـ فقط نامي از آن برده مي شود .

آري ! تمام اين جنگ هاي سياسي و مادي از نظر بشر ، محو شده و فقط يك جنگ است كه تاكنون از نظر ها محو نگشته بلكه در نظر انسان هاي آزاده باقي مانده و هر روز بيش از پيش به عنوان يك موضوع زنده و ارزنده مورد توجه واقع مي شود .

سؤال : اين چه جنگي است ؟ جواب : اين جنگ حدود هزار و سيصد سال قبل بين دو نفر رخ داد كه يكي از آن ها نمايشگر عدالت ، الگوي شهامت ، مجسمة تقوا و فضيلت و سمبل مبارزه با ظلم و ستم و ديگري جرثومه رذالت و شهوتراني بود .

يعني : بين مرد خدا ، حسين بن علي بن ابي طالب عليهم صلوات الله و بين انساني خونخوار ، گرگي درنده و موجودي خطرناك به نام يزيدبن معاويه بن ابوسفيان " عليهم لعنه الله " واقع شد .

اين جنگ قبل از ظهر روز دهم محرم سال 61 هجري آغاز شد و قبل ازبعد از معاويه ، يزيد تصميمسيدالشهداء (ع) بيعت بگيرد لذا آن حضرت ، نيمه شب به همراه اهل بيتش از مدينة جدش تغيير سنگر داد ـ ( فخرج منها خائفا يترقب ...

) و وارد مكه معظمه گشت و از آن جاهم روز هشتم ماه ذيحجبه طرف كربلا حآيا سيدالشهداء (ع) مي دانست كه در كربلا كشته مي شود ؟ او مي دانست كربلا خطرناك است ، مي دانست كربلا كشته شدن دارد ، مي دانست آمدن به كربلا سربالاي نيزه رفتن دارد ، مي دانست آمدن به كربلا بدن ، زير سم اسبان پايمال شدن دارد ، مي دانست آمدن به كربلا اسارت زينب دارد ، مي دانست آمدن به كربلا تير به گلوي علي اصغر خوردن دارد ، مي دانست آمدن به كربلا سر علي اكبر از بدن جدا شدن دارد ، مي دانست آمدن به كربلا آواره شدن زن و فرزند دارد و خلاصه اين كه او سؤال : اگر حضرت از اين وقچرا آن جا آمد و آيا مگر قرآن مجيد نمي گويدالي التهلكه ) يعني : خود را در هلا آمدن كت نيفكنيد و آيا مگر حفظ جان واجب نيست پس چرا آن حضرت خود را وارد اين معركه كرد ؟ جواب : آن حضرت واقعا مي دانست كه اين سفر چه پيامد هايي دارد ، او شب هشتم ماه ذيحجه كه مكه معظمه از موقعيت خاصي برخوردار است خطبه خواند و فرمود : " الحمدلله ما شاءالله ولا قوه الا بالله و صلي الله علي رسوله خط الموت علي ولد آدم مخط القلاده علي جيدالفتاه ...

" حمد و ستايش مخصوص خداوند است آنچه او خواهد همان شود هيچ كس را توان انجام كاري نيست مگر به كمك او و درود خدا بر رسولش باد مرگ براي فرزندان آدم ، همانند گردن بند بر گردن دختر جوان است و من آرزومند ملاقات نياكان خود هستم همانطور كه يعقوب ، مشتاق ديدار يوسف بود ، براي من از قبل ، زميني كه شهادتگاه من است و پيكرم را در خود جاي مي دهد ، انتخاب شده ، بايد خود را به آن سرزمين برسانم گويا مي بينم كه در زمين كربلا بند بند مرا گرگان بيابان ميان نواميس و كربلا از هم جدا مي كنند .

ايها الناس ! هر كس مي خواهد جان و خود دلش را در راه ما فدا كند و براي لقاي پروردگارش آماده است با ما همسفر حربنابراين ، حسينو كشته شدن خويمرد يهودي مي داند حسين(ع) است ، پيوسته قنداقة او را به مي برد تا رسول مكرم r حسينش را ببيند .

يك روز در وسط راه عده اي يهود، سركردة يهوديان نگاهش به چهرة جذاب و دلربحسين (ع) افتاد ، صدا زد : ام ايمن ، اين كوك كيست ؟ پاسخ داد : اين حسين ، پسر فاطمه ، فرزند پيغمبر است .

يهودي گفت : او را به من بده تا ببوسم .

ام ايمن : او را به تو نمي دهم زيرا او طيب و طاهر است و تو يهودي هستي .

مرد يهودي اصرار ورزيد كه مي خواهم بر لب هايش بوسه زنم .

ام ايمن : اگر ممرد يهودي گفت : اشهدان لا اله اان محمداً رسول الله " سپس او را گرفت و لب هاي خود را بر لب هاي حسين نهاد و سر خويش را به سوي آسمان كرد و گفت خدايا شاهد باشد كه من به دست حسين مسلمان شدم سپس قنداقه او را به ام ايمن رد نمود و به ساير يهوديان همراه خود گفت : اين كودك ، آن قدر تشنه مي شود كه زمين و آسمان در نظرش يك پارچه دود ، مجسم مي شود .

وقتي يك مرد يهودي از كشته شدن امام خبر مي دهد آيا خود او از شهادت و تشنگي و اسارت زينب و ساير مصائب اطلاع ندارد ؟ جان و خون مسلمان تا وقتي ارزش دارد در خطر نباشد سؤال : با اين كه حفظ جان ، واجب است پس چرا سيدالشهداء به كربلا آمدند ؟ مقدمه : اگر روزه گرفتن براي فردي ضرر داشته باشد نبايد روزه بگيرد اگر وضو گرفتن و رساندن آب بر بدن انساني مضر باشد نبايد وضو بگيرد زيرا از نظر شرع مقدس اسلام ، حفظ جان ، واجب است اما همين اسلامي كه اين قدر براي جان انسان ارزش قائل است ، مي گويد : اگر دين به خطر افتاد ، انسان ها بايد براي حفظ دين فدا شوند .

ملاحظه نمائيد : خداي متعال در قرآن مجيد فرموده است : ( فليقاتل في سبيل الله الذين يشرون الحيوه الدنيا بالاخره و من بالاخره و من يقاتل في سبيل الله فيقتل اويغلب فسوف نوتيه اجراً عظيما مفهوم آيه شريفه اين است كه خون انسان تا وقتي ارزش دارد و محترم است كه اسلام و احكام قرآن به خطر نيفتاده جان ، دست و پاي تو تا زماني ارزشمند است كه قوانين اسلام عزيز مورد هجوم واقع نشده است اما هنگامي كه دين و قرآن به خطر افتاد حتي اگر سرها بالاي نيزه برود و يا بدن ها پايمال سم ستوران گردد چندان مهم نيست .

يحياي پيامبر به خاطر بيان يك حكم خدا سرش از بدنش جدا شد .

حضرت يحيي پيامبر خداست اما براي بيان يك حكم سرش از بدنش جدا مي گردد .

خداوند متعال خريدار جان هاي مؤمنين است ملاحظه نمائيد : خداوند متعال در نهمين سوره قرآن ـ سوره توبه ، آيه111 ـ چقدر لطيف بيان فرمواموالهم بان لهم اليقتلون وعداً عليه حقاً في التوراه الانجيل و القرآن و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببييعكم الذي بايتعم به و ذلك هو الفوز العظيم ) پروردگار منان در اين معامله ، خود را خريدار ، مؤمنين و فروشنده معرفي نموده و فرموده است : جان ها و اموال مؤمنين را خريداري مي نمايم و در عوض اين متاع ، بهشت را به آنان مي دهم نتيجه : جان مؤمن مال خودش نيست بلكه از آن خداوند است لذا بايد فداي واقعه كربلسر اباعبدالله (ع) بايد بالاي نيزه رود ، دختر علي ، زينب كبري به اسارت ، شهر به شهر برود ، دخسپرده شود و غل جامعه برگردن حجت خالعابدين (ع) افكنده شود اما در عوض ، اسلام باقي بماند و يزيد و يزيديان كه عامل ترويج ظلم ، ستم فحشا و منكرات هستند ريشه كن گردند .

كساني ارزش دينراجان قدر زر زرگر شناسد ، قدر گوهر گوهري قدر گل ، بلبل بداند ،توجه فرمائيد : سيدالشهدا (ع) براي حفظ دين و اقامه نماز حاظر شد سرش بالاي ني ، شهر به شهر برود ، ولي من مي گويم اگر فرزندم را براي نماز صبح صبح بيدار كنم ، خواب نازش آشفته مي شود .

او مي گويد : اي حسين عزيز ! بايد زينبت به اسارت رود من مي گويم اگر دخترم داراي چادر و حجاب باشد ، امل و عقب مانده وانمود مي شود.

او مي گويد : اي حسين عزيز ! بايد بدن علي اكبرت در سرزمين كربلا قطعه قطعه شود ، من مي گويم : اگر ربا ناتومبيل فلان مدل ميان ماه من تا گردون تفاوت از زمين تا آسمان است تصميم يزيد نسبت به ترور سيدالشهداء در حرم امن الهي يزيد به فرماندار مدينه دستور مي دهد از حسين بن علي برايم بيعت بگير و چنانچه او خودداري نمود ، جوبفرست .

" ولكن مع الجواب رأس الحسين ...شرايط ، امام (ع) كه كاملاً وضع امت مسلمانان آن روز را تحت نظر دارد و از ظلم و ستم يزيد رنج مي برد به وليد پيشنهاد بيعت نموده بود ، صريحاً پاسخ منفي مي دهد و يزيد را اين گونه معرفي مي كند : " رجل فاسق شارب خمر قاتل نفس معلن بالفسق فمثلي لا يبايع مثله " و همچنين به مروان كه اصرار در بيعت با يزيد داشت فرمود : " و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد " و ناچار شب هنگام ، تغيير سنگر داد و مدينه را به همراه اهل بيت خود به قصد مكه معظمه ترك نمود ( فخرج منها خائفا يترقب...) يزيد هم كه در اين شرايط نقشه اش براي اخذ بيعت به شكست منتهي شده بود چند نفر را براي كشتن حسين بن علي به مكه گسيل داشت تا در حرم امن الهي اوحتك مي شد و هم حرمت ماه حرام و اشرار مكه حسين بن علي (ع) را كشتند بعد هم چند نفر را به عنوان قاتل دستگير نمايد و چه بسا آن ها را به عنوان قاتل فرنقشه هاي شوم و شيطاني خويش نائل آيد ووسيله حسين (ع) از صحنه خارج نمايد و نتيجتاً فرزند عزيز رسول خدا r بايد يكي از اين سه راه را انتخاب نمايد : 1 ـ يا در مكه ، كنار خانة خدا بماند تا كشته شود و نتيجه اي از خونش گرفته نشود علاوه بر اين ، هتك حرمت خانة خدا شود .

2 ـ يا با يزيد كه فردي شرابخوار و سگ باز است ، بيعت كند و با اين عملش كأن تمام اعمال يزيد را تأييد نمايد .

هرگز ! او چنين نمي كند بلكه مي گويد : " الاو ان الدعي ابن الدعي قد ركز (منا ) بين اثنتين بين السله و الذله و هيهات مناالذله...

" 3 ـ راه ديگر اين كه هشتم ماه ذيحجه كه مكه معظمه داراي موقعيت خاصي است و مردم به سوي عرفات و مني مي روند و آمادة انجام مناسك حج هستند ، خطبه بخواند و بگويد : " ...خط الموت علي ولد آدم ...

" و حقايق را براي مردم بيان كند و از آن جا با اهل بيتش به سوي كربلا حركت كند و با شهادت خود شجرة طيبة اسلام را آبياري نمايد .

بنابراين تنها رسؤال : اگر حسين بين علي ، زينب و زين العابدين (ع) را با خمعاويه به مدينه مي رفت و زين العابدين و زيكبري (ع) را اسير مي كرد ؟ خير ! رقيه كودكآوردن و در خرابه دفن مي كردنخود سيدالشهداء (ع) در معرض خطر بود ، اگر به كربلا مي آمد او را به شهادت مي رساندند و اگر در مكه مي ماند او را به قتل مي رساندند اما چرا اهل بيت و زن و بچه خود را به كربلا آورد ؟ تذكر : قبلاً نكته اي را از بهلول عاقل ديوانه نما بشنويد : بهلول به مكه آمد ، گفت خدايا ! خانة مجللي داري اما قدر اين پيغمبر را بدان زيرا اگر رسول الله نبود ، خانة تو اين قدر ارزنده نمي شد سپس به مدينه آمد گفت يا رسول الله ! سفارش تو را به خدا كردم و گفتم خدا قدر تو را بداند اما يا رسول الله ! تو هم بايد قدر علي را بداني زيرا اگر شمشير علي و فداكاري او نبود ، اسلام اينگونه نمي شد سپس از آنجا به نجف آمد ، گفت علي جان ! سفارش تو را به پيغمبر كردم و گفتم قدر تو را بداند ، يك جمله هم من عرض كنم كه : علي جان ! تمام شما خاندان بايد ممنون حسين باشيد .

لذاست كه در صحراي سوزان عرفات هنگامي كه حجاج خانة خدا " العفو العفو " مي گويند ، خداوند متعال ابتدا توجه و عنايتش را نسبت به زائرين قبرزائرين خانة خاين حسين كيست كه ديوانة اوست اين چه شمعي اين چه نواين چه ضوئي است كه عالم همه كاوقتي حسين بن علي (ع) بن حنفيه عرض كرد : حسين همراه خودت نبر ، ابي عبدالله (ع) فرمودند : " ان شاء ان يريهن سبايا " يعني : بايد اين ها به اسيري بروند و خواست خداوند متعال چنين است .

اگر حسين بن علي اهل بيت را همراه خودش نمي آورد ، در كربلا جنگ شروع مي شد ، حسين عزيز هم كشته مي شد و جنگ پايان مي پذيرفت و مختومه اعلام مي شد اما بعداً شايع مي كردند كه : ايها الناس ! بدون اجازة يزيد ، جنگي درگرفت و بدون اطلاهم مانعخون حسين (ع) خودش به منبردهد اما در اين ميان خون حسين (ع) پايمال مي شد لذاست كه بايد فسيدالشهداء ببايد رقيه و ام كلثوم همراه حسين بن علي (ع) بيايند و ماجراي كربلا را زينب آمد شام را يكباره وزكار از زمين كبنهاد پايدلير با بيان خويش دخطبه اي غرا بيان بنمود در كاخ يزيد كاخ استبداد را اشام ، غرق عيش و عشرت بود در وقت ورود وقت رفتن شعصر روز پذيرفت ، اما بخش دوم آن كه به عهدة اماهل بيت را از كربلا حركت دادندالعابدين (ع) به حسب ظاهر و مشيت الهي بيمار است غل جامعه بر گردنش .

علتش هدختر علي زينب كبراست و چنانچه زين العابدين (ع) سخن بگويد و حقايق را افشا نمايد ، معترض او مي شدند و چه بسا او را به قتل برسانند و نتيجتاً قسمت دوم انقلاب ، ناتمام مي ماند حتي در مجلس يزيد ، زينب كبري عليهما السلام خطبه خواند اما زين العابدين خير .

وقتظاهر بر اوضاع مسلط شدگرفته و بر لب و دندان سيدالشهداء (ع) مي زند و مي گويد : يا حسين الاينا الغلب ؟ اي حسين من غالب هستم يا تو پيروزي ؟ من بربالملك فلا خاو وقتي چوب بر لب و دندان حسين (ع) مي زند مي گويد : اي كاش پدران من بودند و مي گفتند اي يزيد دستت درد نكند و ...

خطبة خطيب مزدور يزيد يزيد تمام كارهايش را انجام داد و به نظر خودش به اهدافش بدهد اما به نظر من اين يك معجزه زين العابدين (ع) است كه : اگر او اعلام مي كرد ، مي خواهم منبر بروم و خطبهجرأت نمي كردند بشايد خطبة زين العابدين (ع) در مسجد شام ، روز جمعه بوده مورخين نوشته اند " والمسسوزن انداختن نبود ، يزيد وارد مسجد شدالعابدين (ع) را هم آورده اند اما معلوم نيست هننانجيب ، اجازه نشستن به حضرمعلوم نيست ، امام سجاد (ع) را با چه برنامه اي وارد مسجد كردند ، آنچه مسلم مي باشد ، اين است كه او را به عنوان يك جوان خارجي به مسجد آوردند .

يزيد به خطيب خود فرمان داد ، منبر برود ، از بني اميه تعريف و تمجيد كند ، به آل الله و اهل بيت پيامبر ناسزا بگويد .

خطيب مزدور ، همان فردي كه هدفش جلب رضايت يزيد است ، كاري به خدا و پيامبر ندارد بلكه فقط مايل است بعد از منبر يزيد او را تشويق كند .

او بر روي منبر قرار گرفت و آنچه خواست در مدح يزيد و بني اميه گفت معاويه را كاملاً ستايش كرد و به علي و اهل بيت (ع) ناسزا گفت و كسي قدرت سخن نداشت ، سكوت همه جا راخطبة آتشين سيد الساجدين (ع) ناگهان از گوشه مسجد صدايي دلنواز طنين افكند و فرمود :" ويلك ايها الخاطب اشتريت مرضاه المخلوق بسخط الخالق فتبوا مقعدك من النار " اي خطيب ! واي بر تو براي خشنودي يزيد غضب خداوند را براي خود خريده اي ! جاي تو در دوزخ است .

آيا مگر كسي قدرت دارد با خطيب و منبري يزيد اين گونه سخن بگويد ؟ آيا اين جوان كيست ؟ مردم مشاهده كردند جواني غريب و اسير و به عقيده {خارجي يعني كسي كه عليه خليفه قياسخن زين العابدين (ع) به قدري دلنشين ، مؤثر و كوبنده بود كه ديگر نه منبري قدرت حرف زدن داشت و نه يزيد مي تواند به او دستور ادامة سخن دهد ، مجلس را يك پارچه سكوت محض فرا گرفته علي بن الحسين به يزيد فرمود : " يا يزيد ائذن لي حتي اصعد هذه الاعواد فاتكلم بكلمات لله فيه رضاء و لهؤلاء الجلساءزين العابدين (ع) خطاب كرد : " يا يزيد " ! نفرمود يا اميرالمؤمنين ! نفرمود يا امام المسلمين و يا امام المتقين ! مگر كسي جرأت مي كند در خطاب به يزيد " يا يزيد" بگويد ؟ شايد معناي كلام زين العابدين اين است كه : اي مردم بيچاره ! چرا او را امام المتقين خطاب مي كنيد ؟شارب الخمر " امام المسلمين " مي زين العابدين (ع) : اي يزيد ! اجازه مي دهي بر بالاي اين چوب ها بروم .

حضرت نفرمود بالاي منبر بروم .

فرق بين چوب و منبر چيست ؟ منبر ، جايي است كه بر آن حقايق را براي مردم بيان كنند ، مردم را از خواب غفلت بيدار نمايند اما چوب چيزي است كه معمولاً آن را مي سوزانند و خاكسترش از بين مي رود .

محلي كه در آن مدح و ثناي يزيمعاويه بگويند و نعوذ بالله سب و لعن علي (ع) نمايند ، منبر نيسيزيد به مردم گفته اين ها منكراكنون زين العابدين (ع) مي گويد : يزيد ! اجازه بده بر آن چوب ها بنشينم ، مطالبي بگويم كه رضا و خشنودي خدا در آن باشد و براي مردم هم فايده داشته باشد .

يعني : اي مردم شام ! ما منكر خدا نيستيم و سخن ما هم براي خشنودي و رضاي خداست .

به علاوه ، يزيد به مردم وانمود كرده كه اين ها با سعادت و خوشي شما مخالف هستند اما اكنون در اين انبوه جمعيت حضرت مي فرمايد : اجازه بده سخني بگويم كه براي مردم ، مفيد باشد يعني : اي مردم خفتة شام ! "زنده باد معاويه " و نعوذ بالله مرگ بر علي يزيد ،العابدين (ع) افكار و قلوب مردم ، متوو زين العابدين (ع) ديگر سخني نگفت اما مردم اصرار ورزيدند كه اي يزيد ! اجازه بده اين جوان منبر برود و سخن بگويد هر چه اصرار كردند مؤثر واقع نشد و نتيجتاً يزيد ناچار شد و چنين گفت : " انه ان صعد لم ينزل الا بفضيحتي و بفضيحه آل ابي سفيان " اگر او منبر برود از منبر پائين نمي آيد مگر اين كه من و آل ابي سفيان را رسوا نمايد .

لابد مردم گفتند اي يزيد ! اين جوان بيمار است ، مدرسه نرفته ، نزد كسي درس نخوانده اجازة سخن بده .

يزيد : " انه من اهل بيت قد زقوا العلم زقا " يعني : همچنان كه مرغ در دوران كودكي دانه را به جوجه خود مي خوراند و مي چشاند ، اين خاندان از اهل بيتي هستند كه از كودكي ، علم را به فرزندان خود چشانيده اند ، نه ! من اجازه نمي دهم هر چه يزيد عذر آورد ، مردم تشنه تر شدند و نتيجتاً فرزند خود يزيد نزد پدر آمد و گفت : بابا! اجازه بده اين جوان بالاي منبر برود ، اين جا بود كه يزيد ناچار شد و در مقابل خوآيا شما فكر مي كنيد علي بن الحسين (ع) كه به منبر رفت فرمود : مردم ، پدرم را نبودمسجد شامل ، مكمل شهادالعابدين (ع) مكمل نهضت حسين (ع) بود براي اين كه بتوانم تا حدي ارزش خطبه را بيان كنم ، لازم است دو تابلو را براي شما نمايش دهم : الف : يك تابلو ، نمايشگر افكار مردم شام ، قبل از خطبه خواندن .

ب : تابلوي ديگر ، بيانگر افكار مردم شام بعد از خطبه خواندن يعني : حدود نيم ساعت ، خطبه خواندن حافكار مردم شام قب1 ـ مردم شام ، قبل از خطبه خوهمان مسجد و بالاي همان منبر ، بيست و چن2 ـ مردم شام در قنوت نماز به جاي دعا ، به علي (ع) ناسزا مي گفتند .

3 ـ مردم شام بيشتري نائل شوند ، بعد از نماز چهامرتبه علي (ع) را سبب مي نمودند .

4 ـ مردم شام ، مردمي هستند كه سه روز اهل بيت را كنار دروازه شام نگه داشتند تا شهر را آذين بندند ، لباس نو بپوشند و آمادة جشن ، رقص و پايكوبي شوند .

5 ـ مردم شام ، مردمي هستند كه وقتي مي خواستند اهل بيت پيامبر را وارد شهر شام نمايند ، صبح بود اما وقتي اهل بيت را به خرابه شام رساندند ، غروب بود يعني : از صبح تا غروب " آل الله " در كوچه و بازار بودند كه من متحيرم زينب كبري ، نماز ظهر و عصر آن روز را چگونه خوانده است .

6 ـ مردم شام ، مردمي هستند كه وقتي اهل بيت را وارد مجلس يزيد كردند ، آن مردك شامي ، كنار فاطمه ، دختر ابي عبدالله آمد و به يزد اشاره كرد و گفت : " هب لي هذه الجاريه " يعني : اي يزيد در خانه ام كلفت ندارم اين كنيزك را به من ببخش .

7 ـ مردم شام ، مردمي هستند كه وقتي سرهاي شهدا بالاي نيزه بود ، زني از بالاي غرفه اش صدا زد : نيزه دار ! سر حسين كدام است ؟ من نمي گويم او چه عملي كرد اما بدانيد وقتي سر عزيز زهرا را به او نشان دادند " طبق نقلي " زينب كبري متآنچه بيان كرديم شمه اقبل از خطبه خواندن امام سجاد (ع) بود .

افكار مردم شام ، بعد از خطبه خواندن امسجاد (ع) نمي دانم مجموعاً خطبة حضرت ، بيست دقيقه طول كشيد ، نيم ساعت شد يا بيشتر اما ملاحظه نمائيد بعد از خطبة حضرت چه انقلابي در1 ـ مردمي كه بيست و چند سال به علي (ع) ناسزا مي گفتند بعد از خطبه گريه نكردند بلكه مورخين نوشته اند :"فضج الناس ضجاً " يعني : يك مرتبه ، صداي ضجه و زاري مردم ، بلند شد .

2 ـ يزيد وقتي مي خواهد وارد مجلسي شود يا از مجلسي خارج گردد چندين مأمور همراه او هستند اما بعد از خطبة زين العابدين بي اختيار از جا برخاست و از مجلس بيرون رفت .

3 ـ آيا فكر مي كنيد بدون خواندن اين خطبه ، يزيد ، اهل بيت پيامبر را به اين زودي رها مي كرد ؟ هرگز ! او بعد از خطبه خواندن ، حضرت را طلبيد و گفت : شما آزاد هستيد كه در شهر شام بمانيد يا از اين جا برويد .

4 ـ شايد اولين كسي كه قرآن را به صورت شصت پاره درآورد يزيد بود ، او دستور داد قرآن را شصت جز كنيد و به مررا ن5 ـ همان يزيدي كه دستور داد سيدالشهداء (ع) را لب تشنه بكشند ، بعد از خطبه خواندن حضرت ، دستور داد سر چهارراه ها و ميادين ، سقاخانه درست كنيد ، مأموريني را آنجا بگماريد تا به مردمقاتلين حسين ، لعن و نفرين نمايند يعنمردم ! حسين (ع) را يزيد نكشت بلكه ابن زياد به شهادت رساند .

مرحبا! احسنت ، درود خدا بر تو اي حسين عزيز كه اين آقا را آوردي ، به او مأموريت دادي تا در وقت مناسب و در مسجد شام ، خطبة آتشين بخواند و مردم خفته را از خواب غفلت بيدار كند .

متن خطبه و توضيح اجمالي فصعد المنبر فحمدالله و اثني عليه ثم خطب خطبه ابكي منها العيون و اوجل منها القلوب ثم قال : اعطينا ستا و فصلنا بسبع : اعطينا العلم و الحلم و السماحه و الفصاحه والشجاعه والمحبه في قلوب المؤمنين " .

اي مردم ! شش خصلت به ما داده شد و به هفت فضيلت بر ساير مردم برتري داده شده ايم : اي مردم ! خداوند به ما علم و حلم داده ، به ما جوانمردي و فصاحت داده به ما شجاعت داده و محبت ما را در دل هاي مؤمنين قرار داده .

" و فضلنا بأن منا النبي المختار محمد و منا الصديق و منا الطيار و منا اسدالله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامه { و منا مهدي هذي الامه } " اي مردم ! پيغمبر از ماست ، صديق اين امت از ماست ، جعفر طيار و حمزه سيدالشهداء از ماست ، دو سبط اين امت از ما هستند و از ماست مهدي اينزين العابدين (ع) پيش بيني مي كند كه امكان دارد يزيديان ، هنگام خطبه خواندن ، مجلس را بر هم زنند لذا اول بايد افكار مردمن را قبضه نمايد لذا با همان چند جملة اول ، توجه مردم را به خود جلب نمود كه عجبا ! يزيد مي گفت اين ها خارجي هستند اكنون اين جوان مي گويد پيغمبر از ماست ، جعفر طيار از ماست دو سبط اين امت از ما هستند خلاصه اين كه حضرت ابتدا مردم ررا براي مردم بيانزين العابدين (ع) " من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني انباته به حسبي و نسبي " .

هر كس مرا مي شناسد كه مي شناسد آن ها كه مرا نمي شناسند خودم را برايشان معرفي مي كنم .

" ايهاالناس ان ابن مكه و مني انا ابن زمزم و الصفا اناابن من حمل الركن باطراف الرداء انا ابن خير من ائتزر و ارتدي انا ابن خير من انتعل واحتفي " من پسر مكه و منايم ، من فرزند زمزم و صفايم ، من پسر حامل ركن در ميان ردايم .

اي مردم ! منم فرزند بهترين كساني كه ازار و ردا پوشيدند .

" انا بن خير من طاف و سعني انا الن خير من حج ولبي انا ابن من حمل علي ابراق في الهواء انا ابن من اسري به من المسجدالحرام الي المسجد الاقصي انا ابن من بلغ به جبرئيل الي سدره المنتهي انا ابن من دني فتدلي فكان قاب قوسين أو ادني انا ابن من صلي بملائكه السماء " اي مردم ! من پسر بهترين طواف كننده و سعي كنندگان عالم هستم ، من پسر بهترين حج كنندگان و تلبيه گويان هستم ، اي مردم ! من فرزند آن كسي هستم كه او را بر براق سوار كردند من پسر آن كسي هستم كه از محرف ابجد درست كتب چتنازل بشبي بر نشست ، از فغربت براندبيت كرام كه اي حبماندم ، كه نيراگر يك سر موي برتر پرم فروغ تجلي بسوزد پرم " اناابن من اوحي الجليل ما اوحي " من پسر آن كسي هستم كه خداي جليل به او وحي اما نمي گويد اسم او چيست در حالي كه مردم در مسجد متحيرند كه عجبا ! اين آقا مي گويد من پسر مكه و منايم اما يزيد مي گويد اين ها خارجي هستند ، اين آقا مي گويد من پسر زمزم و صفايم و جدم به معراج و به كرات عالم بالا رفت عجبا ! اين مرد جدش كيست كه به معراج رفته ، اي كاش نام او را ذكر مي كر" انا ابن محمدخصوصياتي را كه براي جدم گفتم ، بدانيد نامش محمد است يعني : اي مردم ! ما فرزندان پيامبر شما هستيم اي مردم ! شما فرزندان پيامبرتان را به عنشهر آوردزين العابدين (ع) تا ايكرد اما اكنون بايد علي (ع) را معرفي نمايد .

اين جاست كه فعلاً اگر حضرت بگوديگر به سخنان او گوش ندهناين فكر رسوخ كرده بود كه علي (ع) نعوذ بالله تارك الصلاه بوده .

نماز نمي خوانده لذا زين العابدين بايد به شيوه اي وارد سخن شود كه آن مغز ها را منقلب و بيدار نمايد و جداً افكار مردم را عالي منقلب نمود و فرمود .

" اناابن من اضرب خراطيم الخلق حتي قالوا : لا اله الا الله " .

من پسر آن كسي هستم كه گردن كشان را زد تا اين كه كلمة توحيد و لا اله الا الله استوار گرديد .

" انا ابن من ضرب بين يدي رسول الله بسيفين و طعن برمحين و هاجر الهجرتين و بايع البيعتين و قاتل ببدر و حنين و لم يكفر بالله طرفه عين " .

اي مردم ! من پسر آن كسي هستم كه پيش روي پيامبر با دو شمشير جنگيد ، در جنگ احد وقتي شمشيرش شكست پيامبر اكرم شمشير خود را به او مرحمت فرمود و جبرئيل هم گفت لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار ، اي مردم ! من پسر كسي هستم كه با دو نيزه نبرد كرد ، دو مرتبه هجرت نمود ، دوبار بيعت نمود و نمود يك چشم بر در خانة حق آمد و در خانة حق رفت پروانه حق آمد و پروانه حق رفت در خانه خدا به دنيا آمد و در خانه خدا و در حال نماز بر او ضربت زدند .

" انا ابن صالح المؤمنين و وارث النبييين و قامع الملحدين و يعسوب المسلمين و نورالمجاهدين و زين العابدين و تاج البكائين واصبر الصابرين و افضل القائمين من آل يس رسول رب العالمين " .

اي مردم ! من پسر صالح مؤمنين هستم ، من پسر وارث النبيين هستم ، من پسر ريشه كن كننده دشمنان دين هستم ، پسر نورمجاهدين هستم ، پسر زينت عابدين هستم، پسر آن كسي هستم كه صبرش از همه زياد تر است گويا زين العابدين مي خواهد بگويد : من پسر آن آقايي هستم كه سيلي به صورت همسرش زدند اما صبر كرد ، ريسمان بر گردنش افكندند به خاطر اسلام تحمل نمود ، پهلوي همسرش را شكستند اما صبر كرد ، بين در و ديوار محسن او را كشتند اما صبر كرد اما هنوز هم نام او را بر زبان جاري ننموده ، مردم شام ، متحرند و فقط اشك مي ريزند .

" انا ابن المؤيد بجبرئيل المنصور بميكائيل انا ابن المحامي عن حرم المسلمين و قاتل المارقين و الناكثين و القاسطين و المجاهد اعداءه الناصبين و افخر من مشي من قريش اجمعين و اول من اجاب و استجاب لله و لرسوله من المؤمنين و اول السابقين و قاصم المعتدين و ميبد المشركين ، و سهم من مرامي الله علي المنافقين و لسان حكمه العابدين و ناصر دين الله و ولي امر الله و بستان حكمته الله و عيبه علمه ، سمح سخي ، بهي ، بهلول زكي ، ابطحي ، رضي مقدام ، همام ، صابر صوام " گفت و گفاينگونه شخصيتي هستم اما در عين حال هنوز ناعلي (ع) را بر زبان جاري نكرده .

" مكي مدني ، خفيفي ، عقبي ، بدري ، احدي ، شجري مهاجري ، من العرب سيدها و من الوغي ليثها ، وارص المشعرين و ابوالسبطين الحسن و الحسين ، (ذاك جدي علي بن ابيطالب ) " اي مردم شام ! خصوصياتي را كه بيان كردم ، مربوط به جد من است و نامش علي است "فضج الناس ضجا " ناله مردم بلند شد كه آه ! چقدر جفا كرديم اين جوادر حالي كه يزيد مي گاين مردم غافل براي كشته شدن علي (ع) جشن گرفتند و گفتند يك فرد تارك الصلات كشته شده ، صداي گريه مردم بلند است اممبادا اين ها فرزندان بود كه ناگهان زين العابدين (ع) صدا زد : " اناابن فاطمه الزهراء انا ابن سيده النساء " اي مردم شام ! من پسر فاطمة زهرايم .

" انا ابن خديجه الكبري " .

من پسر خديجه كبرايم .

حضرت تا اين جا پيغمبر ، علي ، زهرا و خديجة كبري " عليهم صلوات الله " را معرفي نمود .

اكنون بايد بحث را نزديك شايد اولين كسي كه روي مصيبت خواند زين العابدين (ع) باشد .

اين جا بود كه زن العابدين صدا زد : " انا ابن المقتول ظلما " اي مردم شام ! من پسر آن كسي هستم كه از روي ظلم او را كشتند " انا ابن امجزوز الرأس من القفا " .

شمر ، شمشير به گلوي عزيز قرآن گذاشت ، ولي اين گلو را پيغمبر ، بوسيده ، اي بسا علي و زهرا بوسيده اند كان خنجر هم حيا مي كند و خجالت مي كشد و لذا گلوي حضرت را نمي برد ، اينجا بود كه شمر نانجيب ، حضرت را به صورت ، روي زمين خواباند و سر آن حضرت را از قفا جدا كرد .

مردم شام ! اگر يك گوسفند را بخواهند ذبح كنند از جلو سرش را مي برند اما سر حسين را ازقفا بريدند .

" انا ابن العطشان حتي قضي انا ابرن طريح كربلا انا ابن مسلوب العمامه و الرداء انا ابن من بكت عليه ملائكه السماء انا ابن من ناحت عليه الجن في الارض و الطير في الهواء " من پسر آن كسي هستم كه ملائكه در آسمان برايش گريستند و جنيان براي او در زمين نوحه نمودند .....

مردم هنوز توجه ندارند ، دو جمله ديگر فرمود : " انا ابن من رأسه علي السنان يهدي انا ابن من حرمه من العراق الي الشام تسبي " من پسر آن كسي هستم كه سرش را بالاي ني به عنوان سوغات و هديه شهر به شهر گردانيدند ، من پسر آن كسي هستم كه اهل بيتش را اسير كردند و شهر به شهر و ديار به ديار بردند ، " فضج الناس ضجا " انقلابي در مجلس برپا شد .

تذكر : اينجا بعضي مي گويند : يزيد براي اين كه سخن داد ، اذان بگو اما نظر شخصي من غزيرا : زين العابنمود ، علي ، زهرالله " را معرفي كرد ، پدرش سيد الشهداء (ع) را معرفي نمود ، جنايات يزيد را بيان كرد ، عقيده من اين است كه يزيد پيش خودش فكر كرد كه اين مجلس ، مال من اما بهره اش مال پسر فاطمه ، بيست و سه سال مردم را به خواب غفلت فرو برده ايم اما او با يك خطبه ، مردم را بيدار كرد لذا من معتقدم كه يزيد شيطنت كرد ، نقشه كشيد كه به مؤذن دستور اذان مي دهم نتيجتاً وقتي او اذان بگويد زين العابدين به مؤذن پرخاش مي كند و اينجاست كه من بهره برداري مي نمايم و به مردم مي گويم : ملاحظه كنيد : اين ها با اذان مخالفند با الله اكبر مخافند با اشهد ان لا اله الا الله مخالف هستند و نتيجتاً مجلس به نفع من خاتمه پيدا مي كند و مجدداً مردم را به خواب غفلت مي برم ، غافل از اين كه زين العابدين از همين اذان هم نتيجه مي گيرد و مردم را آگاه مي نمايد لذا يزيد طبق خيال خودش صدا ز" الله اكبر " ، " الله اكبر " : چيزي از خدا با عظمت تر نيست ـ " لا شيء اكبر من الله .

" الله اكبر " ، " الله اكبر " الله اكبر و اعظم و اجل من ان يوصف .

" اشهدان لا اله الا الله شهد بها شعري و بشري و لحمي و دمي .

"اشهد ان لااله الا الله " : گوشت ، پوست و استخوانم به وحدانيت خدا شهادت مي دهد حضرت فرمود : اي مؤذن اذان نگو ، زين العابدين (ع) عمامه را از سر برداشت و آن را ميان مجلس پرتاب كرد و رو به طرف يزيد كرد و گفت : " محمد هذا جدي ام جدك " اين محمد ، جد من است يا جد تو اگر بگوئي جد توست ، دروغ گفته اي و اگر بگوئي جد من است پس چرا حسين او را كشتي چرا اهل بيتش را اسير كردي و مرا يتيم نمودي ...

و فرمود : اي مردم ! غير از من كيست كه جدش پيغمبر باشد .

از گريه و زاري مردمبي هوش شدند و روي زمين افزين العابدين (ع) مصيبت هاي فراواني ديده سر بريده پدر را مشاهده كرده آن همه صحنه هاي دلخراش كربلا را ديده اما نمي دانم چه شد كه ناگهان در آن مجلس دست برد و گريبان چاك كرد ، مجلس هم بر هم خورد .

رسم ، چنين است كه اگر واعظ و خطيب غريبي وارد شهر شود ، مخصوصاً اگر منبر جالبي داشته باشد ، مردم بعد از سخنراني دور او جمع مي شوند كه اين آقاي غريب كيست منزلش كجاست تا اين كه داستنباط و نظر شخص من اين است كهدور زين العابدين (ع) را گرفتند و گفتند : برويم ببينيم اين آقا منزلش كجاست .

آمدند دنبال حضرت و مشاهده كردند كه آقا در خرابه اي رفتند كه نه فرش دچرايزيد ، زين العابدين (ع) را خواست و گفت : خدا ابن زياد را لعنت كند ، من نمي خواستم پدرت را بكشم اما كشته شد ، فعلبفرماييد تا روا زين العابدين (ع) : سه حاجت دارم : 1 ـ اي يزيد ! اگر تصميم داري مرا به قتل برساني فرد اميني را همراه اهل بيت بفرست تا آن ها را به مدينة جدمان برساند .

يزيد : خير ! شما را نمي كشم بلكه خودتان بايد اين زن و بچه را به وطن برگردانيد .

2 ـ اي يزيد ! سر پدرم را بده ، ببرم كربلا دفن نمايم ، اگر هم نمي دهي آن ريزيد : اين ح(ع) در اتاق مقابل و روپوش هم روي آزين العابدين (ع) : اي يزيهست و من نمي توانم او ركنم؟ يك مرتبه زين العابدين (ع) رو كرد به طرف اتاقي كه سر پدر در آن جا بود ، صدا زد : " السلام عليك يا اباعبدالله " به مجردي كه حضرت سلام داد ، ديدند روپوش كنار رفت و ا" عليك السلام يا علي يا وليد " اما: يا ابتاه أيتمتني و ذهبت و انا راجع الي حرم جدك فاودعك الله و اقرء عليك السلام " و در بعضي از نقل ها آمده : وقتي يزيد گفت : ديگر سر پدرت را نمي بيني ، روپوش از روي سر كنار رفت " فناداه السلام عليك يا ولداه السلام عليك يا علي فصاح علي بن الحسين و عليك السلام و رحمه الله و بركاته يا ابتاه...

و ها انا راجع الي حرم جدي رسول الله اودعتك الله و استرعيك و اقرء عليك السلام فضج المجلس بالبكاء و العويل " 3 ـ اي يزيد ! بگو لباس هاي ما را كه در كربلا به غارت بردند بياورند .

يزيد : آن لباس ها از بين رفته لكن پزين العابدين (ع) : اي يزيد ! در ميان آن ها پارچه اي است كه مادرم زهرا سلام الله عليها نخ آن را تهيه كرده .

يزيد دستور داد ، منادي ندا دهد كه لباس ها را بياورند .

اين قسمت را روايات ندارد اما استنباط من اين است كه يك نفر مي آيد ، لباس هاي قمر بني هاشم را مي دهد ، سومي لباس هنفر هم مي آيد پيراهن خون آلود حسين (ع) را تحويل مي دهد .

شايز اين مطلب ، استنباط و استحسان باشد كه گفته اند : زينب كبري سلام الله عليها پيراهن را برداشت وقتي به مدينه آمد ، گفت مي خواهم سر قبر مادرم زهرا بروم با توجه به اين كه قبر ، مخفي است شايد حضرت رو به طرفي نمود ، ناگهان صدا زد : مادر جان ! هر دختري كه از مسافرت برمي گردد براي مادرش سوغات مي آورد من هم از سفر برگشته ام براي تو سوغات آورده ، ديدند دست برد و پيراهن خون آلود حسين راو سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون


حاج شيخ عبدالسيد محمودي بهبهاني