بازگشت

پاسخ امام حسين(ع) به سوال نظر بن مالك


پاسخ امام حسين (ع)به سـؤال "نضـر بن مـالك " نحن وبنو امية اختصمنا في اللّه عزوجل , قلنا: صدق اللّه وقالوا كذب اللّه ,فنحن واياه م الخصمان يوم القيامة".

"نـضـر بـن مالك " از سيد الشهدا(ع) از آيه شريفه سوره حج سؤال كرد كه مراداز اين آيه شريفه چيست ؟.

(هذان خصمان اختصموا في ربهم ) اين دو دسته كه در محكمه عدل الهي به مخاصمه مي پردازند چه كساني هستند؟.

حـضرت فرمود: "آن دو دسته ما وبني اميه هستيم , ما مي گوييم خداوند متعال صادق است ولي آنان مي گويند خداوند كاذب است " "1" .

تفسير آيه شريفه در اينكه مراد از (خصمان اختصموا) چه كساني هستند, تفاسير مختلفي شده كه غالب آنها از قبيل جـري وانطباق است وبه قرينه آيات قبلي , اين دو دسته "الذين امنوا" و:"الذين اشركوا" هستند كـه در روز قيامت مورد مخاصمه قرارمي گيرند, چون پيروان تمام اديان اعم از صابئين (پيروان حـضـرت يـحـيي (ع"ومجوس ونصاري از دو حال بيرون نيستند يا حق هستند يا باطل , يا مؤمن هستند ياكافر, يعني در اصل پذيرش پروردگار مشترك وحق هستند منتها در صفات وشريك قرار دادن براي پروردگار, از مرز ايمان خارج شده وبراي خداوند شريك قائل مي شوند.

"ابـو ذر غـفاري " قسم مي خورد كه اين آيه درباره شش نفر در جنگ بدر نازل شده است , حمزه , عـلـي (ع) وعـبـيـدة بـن حـارث , در دسـته مؤمنان وعتبه , شيبه ووليد بن عتبه در زمره كافران ومشركان .

قال علي (ع): انا اول من يجثو للخصومة بين يدي اللّه تعالي يوم القيامة " "2" .

يكي از مصاديق آيه شريفه بيان سيد الشهدا(ع)است كه مراد از آيه , اهل بيت وبني اميه هستند, چون آيات قرآن مربوط به زمان ومكان وشخص معين نيست و درهمه امور حق وباطل جاري است آنگاه مراد از "الذين امنوا" خاندان وصي و رسالت ومراد از "الذين اشركوا" بني اميه مي شوند.

فتنه بني اميه دربـاره "بني اميه " كه نسب آنها به "امية بن عبد شمس بن عبد مناف " مي رسد,آيات وروايات فـراوان در مـذمت آنان رسيده ودر زيارت عاشورا همه آنان مورد لعن قرار گرفته اند اين مختصر گنجايش شرح مفاسد ومظالم وبدعتهاي آنان را ندارد.

يـكي از تفاسير آيه سوره اسرا (والشجرة الملعونة ) بني اميه هستند كه پيامبر(ص) در عالم رؤيا ديد كه ميمونها از منبرش بالا مي روند ومحزون شد "3" .

اميرالمؤمنين (ع) در خطبه 92 نهج البلاغه از بني اميه به "فتنة عميا مظلمة "تعبير مي كند.

امام مجتبي (ع) مي فرمايد: اگر از بني اميه حتي يك زن عجوزه باقي بماند, دين خدارا به انحراف مي كشاند: "لو لم يبق لبني امية الا عجوز دردا لبغت دين اللّه عوجا" "4" .

ابوذر وعثمان چـون معاويه , ابوذررا بر شتر بي جهاز به مدينه نزد عثمان فرستاد, عثمان از اوپرسيد تو هستي كه از پـيـامبر(ص) نقل مي كني كه حضرت فرمود: "اذاكملت بنـو امية ثلا ثيـن رجلا اتخذوا بلاد اللّه دولا وعباد اللّه خولا وديـن اللّه دغلا".

"هر گاه بني اميه به سي نفر برسند, زمين خدارا ملك شخصي وبندگان خدارانوكر ودين خدارا به دغلبازي مي گيرند".

ابوذر گفت : "آري ".

عـثمان به اهل مجلس گفت : "آيا كسي هست كه گفتار ابوذررا تصديق كند؟ "همه منكر شدند امـيـرالـمـؤمـنين (ع) آمد وفرمود: "ابوذر درست مي گويد, زيراپيامبر(ص) تمام گفتار ابوذررا تصديق كرده آنجا كه فرمود: "ما اظلت الخضرا ولا اقلـت الغبرا ذا لهجة اصدق من ابـي ذر" "5" .

هشام در صحرا روزي "هـشـام بـن عبدالملك " براي شكار به بيابان رفته بود كه با پير مردي برخورد كرد, از او سؤال كرد از كدام قبيله هستي ؟ پيرمرد در پاسخ گفت : "من از كوفه هستم ولي از هر قبيله باشم , سود وضرري به حال تو ندارد" .

هـشام گفت : "معلوم مي شود كه از قبيله پستي هستي كه نسب خودرا مخفي مي كني وهر كس كه از قبيله تو نباشد بايد خداوندرا شكر كند".

پيرمرد كه مخاطب خودرا نمي شناخت , از او سؤال كرد كه تو از كدام قبيله هستي ؟.

هشام : "از قريش ".

پيرمرد: "از كدام دسته ؟.

هشام : "از بني اميه ".

پيرمرد به خنده افتاد وگفت : مرا به اشتباه انداختي , زيرا خيال مي كردم از قبيله با شرافتي هستي در حالي كه اجداد شما در جاهليت , ربا خوار وزاني بودند وچون مسلمان شدند, آزار واذيت رسول خدا(ص)را آغاز كردند, در چهل جنگ قبيله تو به جنگ پشت كردند وبه گواهي رسول خدا(ص) از اهـل آتـش هـسـتند, مردان شما از عارنسب , نمي توانند خودرا معرفي كنند وزنان شما از خبث طينت , نمونه ندارند.

"عتبة بن ربيعه " از سران كفار در جنگ بدر, از شماست .

"هند", مادر معاويه كه در جاهليت , صاحب پرچم بوده از شماست .

"ابو سفيان ومعاويه " از دودمان شما هستند.

"يزيد" كه حسين (ع)را شهيد كرد ودر واقعه حره , سه روز جان ومال وناموس مردم مدينه را مباح شمرد, از شماست .

"عـتـبة بن ابي معيط" كه يهودي بود وپيامبر(ص) نسب اورا از قريش نفي كردولي شما اورا به خود ملحق ساختيد وبه او زن داديد وعلي (ع) اورا گردن زد, ازشماست .

فرزندش "وليد" كه در كوفه با حال مستي , نماز صبح را چهار ركعت خواند! ازشماست .

"عبدالملك مروان " كه يكي از عمال او در عراق , حجاج است , از شماست .

واولاد او "سليمان , وليد, هشام ويزيد" كه هر يك به نوبه خود به اسلام ضربه زدند, از شماست .

يكي از زنان شما "هند" وديگري "ام جميل " زن ابولهب , از شماست .

آنگاه بعد از اين مطالب , سوار بر مركب شد واين اشعاررا خواند: الا فخذها يا بني امية تكون لكم منها كية لا تعجزن بعدها علية ما تركت فخرا لكم سمية "در دودماني كه سميه باشد, ننگ آن بر پيشاني شما نقش بسته وابدي است ".

با شنيدن اين مطالب , آنچنان عرصه بر "هشام " تنگ شد كه ديگر نفهميد چه كند سپس به غلام خود گفت : اين پيرمرد چيزي براي ما باقي نگذاشت آيا از سخنان اوچيزي به ياد داري ؟.

غـلام كـه زيـرك بود, گفت : فراموش كردم ومي خواستم اورا بكشم ولي پيرمردي كافر وفصيحي سخنور بود".

هشام گفت : "اگر غير از اين مي گفتي , تورا گردن مي زدم ".

هشام دستور تعقيب پيرمردرا داد ولي وي خودرا از طريق آبهاي بني كلب , به كوفه رساند "6" .

اسامي خلفاي بني اميه 1- معاوية بن ابي سفيان .

2- يزيد بن معاويه .

3- معاوية بن يزيد.

4- مروان بن حكم .

5- عبدالملك بن مروان .

6- وليد بن عبدالملك .

7- سليمان بن عبدالملك .

8- عمر بن عبدالعزيز.

9- يزيد بن عبدالملك .

10- هشام بن عبدالملك .

11- يزيد بن وليد بن عبدالملك .

12- ابراهيم بن وليد (ناقص).

13- مروان بن محمد (حمار) "7" .

فرجام كفران نعمت "خـيزران ", مادر "هادي وهارون الرشيد عباسي "است روزي در قصر نشسته بود كه خادم آمد وگفت : "زني زيبا كه لباسهاي كهنه به تن دارد, اجازه ورودمي خواهد" اجازه داده شد, هنگامي كه وارد شد, گفت : "من مزنه , همسر مروان بن محمد هستم , روزگار مارا به اينجا رسانده است كه حتي اين لباسهاي كهنه هم عاريه است ".

خيزران متاثر شد "زينب ", دختر "سليمان بن علي " كه در مجلس نشسته بود,اورا شماتت كرد كـه يـادت هست در "حران " نزد تو آمدم وتو روي اين فرش نشسته بودي ودرباره جسد ابراهيم امـام "8" با تو سخن گفتم , تو گفتي , زنان را با اين امورچكار؟ ولي "مروان " از تو بهتر بود, هـر چـنـد بـه دورغ گفت : ابراهيم را من نكشته ام ولي مي خواهي جنازه را دفن كنيم , مي خواهي تحويل شما بدهيم .

مزنه گفت : "آري اين نتيجه اعمال ماست , ولي تو هم بترس از چنين روزي "لذاخيزران دستور داد اورا به اطاقي راهنمايي كنند وهمه نوع امكانات در اختيارش قراردهند.

كـنيز مي گويد: چون اورا به طرف اطاق مي بردم , اين آيه را مي خواند:(وضرب اللّه مثلا قرية كانت امنة مطمئنة ياتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بان عم اللّه فاذاقها اللّه لباس الجوع والخوف بما كانوا يصنعون ) "9" .

سعد الخير اموي "سعد بن عبدالملك " يكي از فرزندان "عبدالعزيز بن مروان اموي "است .

كـه امام باقر(ع) اورا "سعد الخير" مي خواندند با اينكه از خاندان بني اميه بود مع الوصف اورا جز اهل بيت دانسته است .

"ابـو حـمـزه ثمالي " مي گويد: "خدمت امام باقر(ع) نشسته بوديم كه "سعد الخير"وارد شد ومانند زن بچه مرده شروع كرد به گريه كردن ".

حضرت فرمود: "چرا گريه مي كني ؟".

عرض كرد: "چطور گريه نكنم در حالي كه من از شجره ملعونه هستم ".

امام باقر(ع) فرمود: "لست منهم , انت منا اهل البيت ".

"تو از آنان نيستي , بلكه از ما خاندان هستي ", مگر كلام الهي را نشنيدي كه فرموده : (فمن تبعني فانه مني ).

"هر كس از من پيروي كند از من خواهد بود" "10" .

روضه يـكي از شهداي كربلا "عبداللّه بن حسن بن علي بن ابيطالب (ع")است وي هنوز به بلوغ نرسيده بـود كـه چـون تـنهائي عموي بزرگوارش را مشاهده كرد,از خيمه خارج وبه طرف ميدان جنگ شتافت "فلحقته زينب لتحبسه فابي , فقال لها الحسين احبسيه يا اخيه " زينب (س ) بدنبالش آمد كـه مـانـع رفـتـن او بـه ميدان شود, ولي نوجوان حاضر به مراجعت نمي شد, امام (ع) هم صدا زد خواهرم ! دست اورا بگير ونگذار به ميدان بيايد, اما عبداللّه مصمم بود از عموي بزرگوارش حمايت كند تا خودرابه عمورساند.

"بـحـر بـن كـعب " خواست با شمشير به حسين (ع) حمله كند اما "عبداللّه " دست خودرا سپر قـرارداد وگـفت : "ويلك يابن الخبيثة اتقتل عمي "؟ لذا شمشير به دست جوان خورد ودست به پـوست آويزان شد, اينجا بود كه عبداللّه مادرش را صدا زد,"فاخذه الحسين (ع) وضمه اليه وقال : يـابـن اخـي اصـبـر علي مانزل بك واحتسب في ذلك الخير, فان اللّه يلحقك بابائك الصالحين ", حضرت اورا در كنار خود گرفت وفرمود:اي پسر برادر! بر اين مصائب صبر كن واينهارا خير بدان , همانا خداوند تورا به اجدادطاهرينت ملحق مي كند "11" .

*** يكي طفلي برون آمد زخرگاه سوي شه شد روان چون قطعه ماه درآن دم , خواهران را گفت آن شاه كه اين كودك برون نايد زخرگاه گريزان از حرم گرديد آن ماه دوان تارفت در آغوش آن شاه شهش بگرفت همچو جان شيرين بگفت اي يادگار يار ديرين چرا بيرون شدي از خرگه اي جان نمي بيني مگر پيكان بران بناگه كافري زان قوم گمراه حوالت كرد تيغي بر سر شاه زبهر حفظ شه , كودك حذر كرد بر آن تيغ , دست خود سپر كرد جدا گرديد دست كودك از بن بشه گفتا به بين چون كردبام چه ديدش حرمله آن كفر بدبخت بزد بر سينه اش تيري چنان سخت كه كودك جان بداد وبي مهابا پريد از دست شه تا نزد بابا "12"

پاورقي

1- خصل , 49, ح35 , "بب لثي " لميز 14/364.

2- فسير كبير, فخر رزي , 23/21.

3- فسير كبير, 20/236 ريخ لخلف, سيطي13 .

4- سفية "مي ".

5- ريخ يعقبي , 2/67 (رجم مرحم آيي ).

6- سخ لريخ , 2/100 (حل مم صدق (ع ).

7- ريخ لخلف سيطي , 194 ـ 254 حية لحي , 1/84 ـ 104.

8- بريم ب محمد ب علي ب عبدللّ ب عبس ب عبدلمطلب .

9- حل /112 مرج لذب 3/313.

10- قمس لرجل4 /321, سفي "سعد".

11- بصر 38 ـ ملف 51.

12- عر ز: عم سمي .




علي نظري منفرد