بازگشت

پاسخ امام حسين(ع) به نامه مردي از اهل كوفه


پاسخ امام حسين (ع) به نامه مردي از اهل كوفه "يا سيدي , اخبرني بخير الدنيا والاخرة ".

فـكتب (ع): "بسم اللّه الرحمن الرحيم , اما بعد: فان من طلب رضي اللّه بسخطالناس كفاه اللّه امور الناس ومن طلب رضي الناس بسخط اللّه وكله اللّه الي الناس " "1" .

شخصي از اهالي كوفه در نامه اي از حضرت , سؤال كرد كه خير دنيا وآخرت در چيست ؟.

امام (ع) بعد از حمد وثناي الهي , در پاسخ فرمود: "آنـكـه رضـايـت خداوندرا مقدم بدارد بر رضايت مردم , خداوند امور مردم را ازاو كفايت مي كند وآنكه رضايت مردم را حاصل كند به سخط پروردگار, خداوند اورابه مردم واگذارد".

در اين مكاتبه نكاتي قابل توجه است : اولا: بـعـضـي از مـردم در خود احساس فقر ديني دارند, لذا به دنبال تعليم احكام مي روند, مانند بيماري كه به دنبال طبيب مي رود اما متاسفانه گاهي انسانها خودراسالم مي دانند واز مراجعه به طـبـيـب روحـاني وجسماني , خودداري مي كنند, در حالي كه بيمار هستند, در زندگي اصحاب ائمـه (ع) بـسـيار ديده شده كه افرادي به خدمت آن بزرگواران رسيده وعقايد حقه خودرا عرضه مـي داشتند چنانچه امثال "عبدالعظيم حسني " به خدمت امام هادي (ع) مي رسد وعقايد خودرا بيان مي كند.

در زمانهاي گذشته , علاقه مردم به ياد گرفتن مسائل شرعي ومذهبي بيشتر بودتا امروز "جابر بن عبداللّه انصاري " از صحابه گرانقدر پيامبر(ص) براي شنيدن يك حديث نبوي در باب مظالم , يك ماه از مدينه به شام مي رود تا آن حديث را از "عبداللّه بن انيس جهني " بشنود" "2" .

امـا متاسفانه گاهي براي فرا گرفتن احكام ديني , حاضر نمي شويم حتي يك ساعت وقت را صرف كنيم وبه مساجد بياييم ومسائل شرعي را بشنويم .

خير چيست ؟ بـسياري از مردم در تشخيص مصداق "خير وشر" اشتباه مي كنند, خيال مي كنندكه خير انسان در كثرت مال وثروت ومقام است در حالي كه اميرمؤمنان (ع) مي فرمايد: "ليس الخير ان يكثر مالك وولدك ولكن الخير ان يكثر علمك وعملك ويعظم حلمك ".

"خير اين نيست كه مال وفرزندانت زياد باشد, بلكه خير, علم وعمل زيادهمراه با حلم است ".

سـيـد الشهدا(ع) هم در اين پاسخ , خير دنيا وآخرت را در رضايت پروردگارمي داند, قهرا شر دنيا وآخرت هم جلب رضايت مردم وسخط پروردگاراست .

انسان بر سر دو راهي بـشـر, هـميشه در زندگي , بر سر دو راهي قرار مي گيرد وخودرا بين سعادت وشقاوت مي بيند, مـنـتـها الطاف الهي بايد شامل حال انسان شود وانسان را كمك كنددرحادثه كربلا, "حر بن يزيد رياحي " بر سر دو راهي قرار گرفت "عمر سعد", هم بر سردو راهي قرار گرفت "عمروعاص " هـم همنيطور شش سال آخر عمر عمرو عاص , هرخواننده اي را تحت تاثير قرار مي دهد كه در سن بالاي هشتاد سالگي , چطور به كمك معاويه شتافت وشقاوت را براي خود خريد.

بيوگرافي عمروعاص وي فـرزند "عاص بن وائل " ومادرش معروف به "نابغه "است شش نفر بامادرش زنا كردند وهر كـدام مـدعي ابوت او شدند تا اينكه قرار شد خود "نابغه "قضاوت كند او هم "عاص بن وائل "را انـتخاب كرد! با اينكه ابو سفيان مي گفت :عمروعاص از صلب من است وشباهتي هم به او داشت , ولي نابغه مي گفت : ابوسفيان بخيل است ! اما عاص كمك بيشتري به من مي كند!".

عـمـرو عـاص , بـچـه هـاي مـكـه را جـمـع مي كرد وبه آنان اشعاري تعليم مي كرد كه بدينوسيله پيامبر(ص)را هجو كنند رسول خدا(ص) مي فرمايد: "خدايا! عمروعاص مرا هجو كرد, من شاعر نيستم اما تو به عدد هر بيت شعر,اورا لعن كن ".

عمروعاص , در شب عيد فطر, سال 43 در سن نود سالگي مرد "3" .

عمروعاص بر سر دو راهي "مـعـاويه " طي نامه اي به "عمرو عاص ", از وي خواست كه از فلسطين به شام بيايد عمرو, دو پـسـر داشـت بـه نـامهاي "عبداللّه ومحمد", پيشنهاد معاويه را با دوفرزندش در ميان گذاشت "عبداللّه " در پاسخ گفت : "فاقم في منزلك ", در خانه ات بنشين " اگر به طرف معاويه بروي , نـهـايـت آن اسـت كـه از حـاشـيـه نـشينان او باشي وازدنياي كمي بهره مند شوي عمرو عاص از "محمد" نظر خواهي كرد محمد بر عكس برادر بزرگتر, گفت : "اري انك شيخ قريش فالحق بجماعة اهل الشام واطلب بدم عثمان ".

"تو بزرگ قريش هستي , در خونخواهي عثمان , به مردم شام ملحق شو!".

عمروعاص نيز چنين نتيجه گيري كرد: "امـا انت يا عبداللّه , فامرتني بما هو خير لي في ديني واما انت يا محمد فقدامرتني بما هو خير لي في دنياي".

"عبداللّه ! تو مصلحت دين مرا گفتي ومحمد, مصلحت دنياي مرا".

آنگاه رو كرد به غلامش به نام "وردان " كه زيرك وبا هوش بود, گفت : "يا وردان !: احطط, اثاثهارا پايين بگذار".

"يا وردان !: ارحل , اثاثهارا بار كن ".

"يا وردان !: احطط, اثاثهارا پايين بگذار".

"يا وردان !: ارحل , اثاثهارا بار كن ".

وردان گفت : "مي خواهم تورا از آنچه در قلبت مي گذرد خبر دهم ".

عمرو عاص گفت : بگو.

وردان گـفـت : "اعـتـركت الدنيا والا خرة علي قلبك , فقلت مع علي الاخرة بلا دنيا,ومع معاوية الدنيا بغير آخرة ".

"دنيا وآخرت در دلت به جنگ پرداخته اند, مي گويي با علي (ع)آخرت است ودنيا نيست وبا معاويه دنيا هست وآخرت نيست ".

عمرو عاص گفت : "در اين نظرت , خطا نرفتي , اكنون تو چه مي بيني ؟.

وردان گفت : "اري ان تـقـيـم فـي مـنـزلـك فان ظهر اهل الدين عشت في عفو دينهم وان ظهر اهل الدنيا لم يستغنوا عنك".

"بـنشين در خانه , اگر اهل دين پيروز شدند, در سايه دين آنان , زندگي مي كني واگر اهل دنيا پيروز شدند, از تو بي نياز نيستند".

عـمـرو عـاص گفت : اكنون اين شايعه پر شده است كه من به معاويه ملحق شده ام وبدينوسيله به معاويه پيوست "4" .

امير المؤمنين (ع) مي فرمايد: "لـم يـبـايـع حـتـي شـرط ان يـؤتـيـه عـلـي الـبـيعة , ثمنا فلا ظفرت يد البايع وخزيت امانة ال مبتاع" "5" .

"عـمرو عاص بيعت نكرد مگر آنكه اول ثمن بيعت را گرفت (حكومت مصر)فروشنده بركت نكند واين معامله موجب رسوايي گردد".

نـكـته : عمروعاص در حالي به معاويه ملحق شد كه سن او بالغ بر هشتاد بودونقش عمده اي را در جنگ صفين بازي كرد ودر سال 43 هجري هم جان به مالك دوزخ سپرد.

عمروعاص در حال احتضار در موقع احتضار, محافظين خودرا جمع كرد وگفت : "من براي شما چگونه بودم ؟".

گفتند: آقاي خوبي بودي ودر حق ما بسيار احسان كردي .

گفت : "من اينهارا انجام مي دادم تا امروز مرگ را از من دفع كنيد" آنان به همديگر نگاهي كردند كه چه مي گويد؟ .

"فـنظر القوم الي بعض فقالوا: واللّه , ما كنا نحسبك تكلم بالعورا يا ابا عبداللّه ,قدعلم ت انا لا نغني عنك من الموت شيئا".

"گفتند باور نمي كرديم كه امروز اين چنين سخن بگويي , تو مي داني كه مانمي توانيم مرگ را از تو دور كنيم".

عـمروعاص گفت : من هم مي دانم كه اين كار در حيطه قدرت شما نيست , خدارحمت كند علي بن ابيطالب را كه مي گفت : "حرس المر اجله " "6" .

گريستن عمروعاص هنگام مرگ "ابن شماسه " مي گويد: در حال احتضار عمروعاص , در كنارش بودم ,صورتش را به طرف ديوار كـرد ومـدت زيـادي گـريـه كرد پسرش پرسيد چرا گريه مي كني ؟ گفت : در عمرم , سه دوران گذشته است : 1 ـ دوران كفر كه اگر مرگم فرا مي رسيد, يقينا اهل آتش بودم .

2 ـ دوران مصاحبت با پيامبر(ص) كه اگر مرگم مي رسد, اهل سعادت مي شدم .

3 ـ دوران پـس از پيامبـر كه مرتكـب اموري شـدم ونمـي دانـم چـه خواهدشد.

توصيف مرگ از ديدگاه عمروعاص عـمـروعـاص هميشه مي گفت : "انساني كه در حال احتضاراست وعقل هم دارد,چطور مرگ را تـوصـيف نمي كند" وقتي موقع مرگش فرا رسيد, پسرش "عبداللّه بن عمرو" گفت : "اكنون مرگ را براي ما توصيف كن ".

گـفـت : پـسرم ! مرگ قابل توصيف نيست ولي همين مقدار برايت بگويم كه گويادر گردنم كوه رضـوي , سـنگيني مي كند ودر درون خودم , خار درخت را احساس مي كنم وگويا جانم از سوراخ سوزن بيرون مي آيد".

وصاياي عمروعاص عمروعاص به فرزندانش دستور غسل وكفن داد وآنگاه گفت : "شـدوا عـلـي ازاري فـاني مخاصم , ولا تجعلن في قبري خشبة ولا حجرا واذاواريتموني فاقعدوا عندي نحر جزور وتقطيعها استانس بكم " "7" .

"لـنـگ مـرا محكم ببنديد كه مورد خصومت هستم ودر قبر من چوب وسنگ نگذاريد وبه مقدار نحرشتر وقطعه كردن گوشتهاي آن , نزد من بمانيد تا به شما انس پيدا كنم ".

روضه "ولما راي الحسين (ع) مصارع فتيانه واحبته عزم علي لقا القوم بمهجته ونادي : هل م ن ذاب يذب عـن حـرم رسول اللّه ؟ (ص), هل من موحد يخاف اللّه فينا؟ هل من مغيث يرجواللّه باغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عند اللّه في اغاثتنا؟ فارتفعت اصوات النسا بالعويل " "8" .

"چون حسين (ع) كشته شدن جوانان وعزيزانش را ديد, آماده گذشتن از خودوجانبازي شد, لذا با صداي بلند فرمود: آيا كسي هست كه از حرم پيامبر(ص) دفاع كند؟ آيا خدا پرستي هست كه از خدا بـتـرسـد به خاطر ما؟ آيا كسي هست كه به خاطرخداوند به ما فرياد رسي كند ومارا كمك نمايد؟ اينجا بود كه صداي گريه وناله زنهابلند شد" اما ديگر براي حسين (ع) كسي باقي نمانده : لـذا مـتوجه ابدان شهدا شد وفرمود: "يا ابطال الصفا, ويا فرسان الهيجا, مالي اناديكم فلا تجيبوني وادعـوكـم فـلا تـسـمـعـونـي فـقـومـوا عـن نومتكم ايها الكرام , وادفعواعن حرم الرسول الطغاة اللثام " "9" .

شاعر عرب هم چنين مي گويد: فناداهم قوموا عجالا فما العري بدار ولا هذا المقام مقام فماجت علي وجه الصعيد جسومهم ولو اذن اللّه القيام لقاموا "ابـدان مطهر شهدارا صدا زد كه زود برخيزيد چرا برهنه در اين خاك افتاده ايددر حالي كه اينجا جاي خوابيدن نيست در پاسخ , بدنهاي شهدا روي خاك حركتي كردند كه اگر خداوند اجازه بدهد وزنـده شـويـم , بـر مـي خـيـزيم (يعني حسين (ع) تو ازحضرت مسيح كمتر نيستي , مارا با آن دم مسيحائي زنده كن تا برخيزيم واز تو دفاع كنيم ").

كجا رفتند آن رعنا جوانان كجا رفتند آن پاكيزه جانان همه بار سفر بستند ورفتند همه دست از جهان شستند ورفتند

پاورقي

1- بحر, 78/126.

2- يغمبر ير , 4/117 ب قل ز سدلغب , 3/119.

3- لحديد, 6/282.

4- لممة لسيسة , 1/87.

5- ج لبلغ , خطب 26.

6- ـر بـ حـكـم 312 ج لبلغ س "كفي بل جل حرس" بري مرگ كفي س ك گب س بد".

7- طبق ب سعد, 4/6 سيعب , 3/1184 رقم لرجمة 1931.

8- ملف , 49.

9- سخ لريخ , 2/377.


علي نظري منفرد