بازگشت

كلام امام حسين(ع) به عصام بن مصطلق


كلام امـام حسيـن (ع)به عصام بـن مصطلق يكي از برخوردهاي امام حسين (ع) در مدينه , با "عصام بن مصطلق شامي "است

مردم شام در اثر تبليغات سؤ معاويه , عليه اميرالمؤمنين (ع) نسبت به حضرت وفرزندانش , عداوت خاصي پيدا كرده بودند كه جريان ذيل , حاكي از همين مساله است

"عـصام " مي گويد: وارد مدينه شدم وچون نگاهم به امام حسين (ع) افتاد, حسن سيرت واخلاق حميده آن بزرگوار,مرا به حسادت واداشت كه آن بغض وكينه دروني خودرا نسبت به او وپدرش , ظاهر كنم , لذا به حضورش رسيدم وگفتم : "انـت ابن ابي تراب ؟ فقال نعم : فبالغت في شتمه وشتم ابيه فنظر الي نظرة عاطف رؤف ثم قال : اعـوذ بـاللّه مـن الـشـيـطـان الرجيم , بسم اللّه الرحمن الرحيم : خذ العفووامر بالعرف واعرض عن الجاهلين "

يـعـنـي : "تـو فرزند ابو تراب "1" هستي , فرمود: بلي , پس آنچه توانستم به اووپدرش دشنام دادم !! امـا حضرت نگاه محبت آميزي به من نمود وآيه شريفه : (خذالعفو)را قرائت فرمود كه اشاره به مكارم اخلاق پيامبر(ص)است كه بدي را با بدي مكافات نكند واز جاهلات اعراض نمايد"

آنگاه فرمود "ازخداوند براي خود وتو استغفار مي كنم "

"قـال عـصام : فتوسم مني الندم علي ما فرط مني فقال : (لا تثريب عليكم اليوم يغفر اللّه لكم وهو ارحم الراحمين )

"عـصـام " مـي گـويد: "از كرده خود پشيمان شدم , ولي حضرت فرمود, ملامتي برشمانيست , خداوند از گناهان شما صرف نظر مي كند"

اين جمله از زبان حضرت يوسف (ع) خطاب به برادرانش است آن هنگام كه پشيمان شدند

آنگاه امام (ع) فرمود:"تو از اهل شام هستي "؟ عرض كردم : آري

"فقال (ع): شنشة اعرفها من اخزم "2" , ضرب المثلي است ومقصود اين است كه )سنت دشنام دادن به اميرالمؤمنين (ع)را معاويه بنيانگذاري كرد"

بعد هم فرمود: "هر حاجت وخواسته ايي داري از من بخواه تا براي تو انجام بدهم "

"عـصـام " مـي گويد: با اين برخورد حضرت , آنچنان زمين بر من تنگ شد كه دوست داشتم به زمـيـن فروبروم سپس آهسته از محضرش خارج شدم كه متوجه من نشوند واز آن به بعد در روي زمين كسي به اندازه او وپدرش مورد علاقه من نبود "3"

بزرگواري حضرت يوسف (ع) در ذيل آيه شريفه (لا تثريب عليكم ), بعضي از مفسرين جرياني را نقل كرده اندكه عظمت حضرت يـوسـف (ع) را مـي رساند وآن اينكه وقتي برادران يوسف ,يوسف (ع)را شناختند (قالوا انت يوسف ), هـنـگـام صـرف طعام , جناب يوسف (ع) به دنبال برادرانش مي فرستاد كه بيائيد تا سر سفره باهم بـنـشينيم , اما برادرانش مي گفتند:ما از گذشته خود نسبت به تو سخت شرمنده هستيم لذا در سفره نگاهمان به تومي افتد وخجالت مي كشيم , اما يوسف (ع) در پاسخ گفت : مردم مصر هنوز به مـن بـه چـشـم هـمـان غـلامـي نـگـاه مـي كنند كه به بيست درهم فروخته شد, ولي اكنون كه شـمـاراديـدنـد, بـر عـظـمـت مـن افـزوده شـد وفـهـمـيـدنـد كـه مـن از فـرزنـدان حضرت ابراهيم (ع)هستم "4"

عفو عمومي در جريان فتح مكه جريان فتح مكه وروش پيامبر(ص) نسبت به كفار ومشركين , مظهر عفو درعين قدرتمندي است , هـنـگـامي كه پيامبر اكرم دستور داد خانه خدا از بتها برچيده شودومردم , اطراف كعبه حلقه زده بودند, فرمود: "الـحـمد للّه الذي صدق وعده ونصر عبده وهزم الاحزاب وحده , ماذا تقولون وماذا تظنون ؟ قالوا: نقول خيرا ونظن خيرا, اخ كريم وابن اخ كريم , وقد قدرت

فـقـال رسـول اللّه (ص): فاني اقول كما قال اخي يوسف : (لا تثريب عليكم اليوم ي غفر اللّه لكم وهو ارحم الراحمين ) "5"

يـعـنـي : "خـدارا شكر كه وعده خودرا عملي ساخت ومارا كمك كرد وبه تنهايي دشمنان را نابود سـاخـت , بـعـد فرمود: درباره من چه گماني داريد وچه مي گوييد؟ مي گفتند: از شما جز خير ونـيـكـي انـتظاري نمي رود, هم خودت فرد بزرگي هستي وهم فرزند برادر بزرگوار هستي كه امـروز ايـن قـدرت را خـداونـد بـه شـمـا داده است ,آنگاه رسول خدا(ص) فرمود: من جمله اي را مي گويم كه برادرم يوسف (ع) به برادرانش گفت : ملامتي بر شما نيست , خداوند گناهان شمارا مي آمرزد واو ارحم الراحمين است "

اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: "اذا قدرت علي عدوك فاجعل العفو عنه شكرا للقدرة عليه " "6"

يعني : "هنگامي كه بر دشمنت پيروز شدي , عفو از اورا سپاسگزاري از خدابراي پيروزي بر دشمن قرار بده "

اشعار ابن صيفي "نصراللّه بن مجلي " از ثقات اهل سنت , مي گويد: شبي در عالم رؤيا به خدمت اميرالمؤمنين (ع) رسيدم وعرض كردم : "تفتحون مكة فتقولون من دخل دار ابي سفيان فهو امن ثم يتم علي ولدك الحسين يوم الطف ما تم ؟"

يعني در فتح مكه , خانه ابو سفيان را مامن قرارداديد كه هركس به آنجا برود درپناه است , آن وقت در كربلا با فرزندت حسين (ع) انطور رفتار شد كه ديديد"

حضرت فرمود: پاسخ تورا "ابن صيفي " در اشعارش داده است صبح به نزد ابن صيفي (معروف به حـيـص وبـيص , متوفاي 574) آمدم وخواب خودم را تعريف كردم ,صيحه اي زد وگفت عجبا! اين اشعاررا ديشب گفتم در حالي كه هنوز براي كسي نخوانده ام وبه روي كاغذهم نياورده ام : ملكنا فكان العفو منا سجية فلما ملكتم سال بالدم ابطح وحللتم قتل الا ساري وطالما غدونا علي الا سري نمن ونصفح فحسبكم هذا التفاوت بيننا وكل انا بالذي فيه ينضح "7" يـعـني : "وقتي ما به حكومت رسيديم , همه را عفو كرديم , زيرا عفو, صفت ماخاندان است , اما شما كه به حكومت رسيديد, بيابان وسيعي را پر از خون نموديد"

"شما قتل اسيران را مجاز شمرديد ولي ما آنان را بخشيديم وعفو كرديم "

"اين تفاوت بين ما وشما كافي است , زيرا از كوزه برون تراود آنچه در اوست "

روضه عـن ابي عبداللّه (ع) قبضت فاطمة في جمادي الاخرة وكان سبب وفاتها ان قنفذامولي عمر لكزها بنعل السيف بامره , فاسقطت محسنا "8"

"امـام صـادق (ع) ميفرمايد: "حضرت فاطمه (س ") در جماي الاخرة از دنيارفت , وعلت وفاتش ضـربـه ائي بـود كـه "قـنـفـذ" غـلام "عـمـر" بدستور وي با قبضه شمشيربه فاطمه (س ) زد و"محسن "را سقط كرد

"سـيـد حـيـدر حـلي ", در اشعارش مبد حوادث "كربلا"را از زمان رحلت پيامبر(ص) وسقيفه مي داند: اليوم من هو عن اسامة خلفت صاروا الي حرب الحسين جميعا اليوم جردت السقيفة سيفها فغدا به راس الحسين قطيعا اليوم من اسقاط فاطمة محسنا سقط الحسين عن الجواد صريعا افـرادي كـه از لـشـكر "اسامة " تخلف كردند, در واقع همان روزآماده جنگ باحسين (ع) شدند همان روزي كه در سقيفه شمشير كشيدند, در واقع همان روز سر"حسين (ع") را بريدند همان روزي كه "فاطمه " "محسن " را ساقط كرد, در واقع همان روز "حسين (ع") از اسب برزمين افتاد

فرياد كه يار ضعفا يار ندارد مولود حرم محرم اسرار ندارد سوگند به مظلومي تاريخ , كه تاريخ مظلوم تر از حيدر كرار ندارد بر حاشيه برگ شقايق بنويسيد گل تاب فشار در و ديوار ندارد اي سينه سپر, كاش به جاي تو علي بود چون سينه تو طاقت مسمار ندارد

پاورقي

1- كــي "ب رب " ز طرف يمبر(ص ) ب ميرلمؤمي (ع ) دد د س بري مي كـ حـضـر ر بـ آ صـد مـي زدـد, خحل مي د دس مي د , مي "ب رب " بد,رچد مردم م ب گف ي جمل , قصد قيص حضر ر دد

"غـز ذلـعــير ", در مسجد خبيد بد, رسل خد(ص ) ريف آردد ملحظ كردد كـ ـرچـ يـي كـ ري حـضـر بـد , كــر رفــ گـرد غبر ري سرصر حضر ــس س ,رسل خد(ص ) غبرر ز ري ميرلمؤمي ك كردد د مرب فرمد: برخيز ي برب ! (بحر, ج35 , ص 50 ـ ب بي لحديد, ج1 , ص 11 ج لحق , علم حلي , ص 222)

2- ـعـر ز "بـي خـزم طـئي "س , سري د سب ب در بدرفري مي كرد, س ز مـدي "خزم " مرد چد سر ز بقي مد,رزي سر بر جد خد جم بردد ر كك زدد!آگ ي بي عر ر گف : بي ضر جي بلدم ة عرف م خزم 3- فس لممم , ص 614 مي لمل , ج1 , ص 349

4- فسير كف , ج2 , ص 503

5- مغزي , قدي , ج2 , ص 835 , رح ب بي لحديد, ج17 , ص 281

6- ج لبلغ , خطب 11

7- لكي للقب , ج1 , ص 327 (ب في لعي , ج2 , ص 365 حية لحي , ج1 , ص 186

8- بحر 43/170




علي نظري منفرد