بازگشت

ملاقات امام حسين(ع) با ابوهرم


ملاقات امام حسين (ع) با ابو هرم "يا ابا هرم ! ان بني امية اخذوا مالي فصبرت وشتموا عرضي , فصبرت وطلبوادمي فهربت , وايم اللّه لـتقتلني الفئة الباغية وليلبسنهم اللّه ذلا شاملا وسيفا قاطعاوليسلطن اللّه عليهم من يذلهم حتي يكونوا اذل من قوم سبا اذ ملكتهم امراة فحكمت في اموالهم ودمائهم " "1" .

حـضـرت حسين (ع) شب را در "ثعلبيه " گذراندند, صبح مردي با كنيه ابوهرم (ابوهره ) خدمت حضرت رسيد وسلام كرد واز اينكه حضرت را در ميان بيابانهاوراهها مي بيند, تعجب مي كند كه چه شـده حـسين بن علي (ع) در اين موقع كه بايد درمكه معظمه باشد, همراه اهل وعيال خود, آواره شده اند, به قول "تاج نيشابوري ".

به روز ترويه محمل ببستند خواتين اندر آن محمل نشستند حرم را از حرم كردند بيرون همه سر گشته اندر دشت وهامون كساني را كه در عالم پناهند برون كردند از بيت خداوند *** لذا با تعجب پرسيد: "من الذي اخرجك عن حرم اللّه وحرم جدك رسول اللّه (ص)".

"چه كسي شمارا از مكه ومدينه بيرون كرده است ؟".

امـام (ع) در پـاسـخ فرمود: اي ابوهرم ! بني اميه اموالم را گرفتند, صبر كردم ,آبرويم را بردند, صبر كردم , اما اين مرتبه قصد جانم را كرده اند لذا از مدينه خارج شدم (البته حسين (ع) از مرگ هراسي نـدارد) بـه خدا قسم ! گروه ستمگر مرا خواهند كشت ,اما بعد از اين جنايت , خداوند متعال لباس ذلـت وخواري را بر آنان مي پوشاندوشمشير براني را بر آنان حاكم مي كند وافرادي را بر آنان مسلط مي كند كه آنچنان آنان را خوار وذليل نمايد كه از قوم سبا "2" ذليل تر مي شوند كه زني بر آنان حكومت مي كرد وبر مال وجان آنان مسلط بود".

تحقق پيشگويي سيدالشهدا دستگاه بني اميه مي خواستند با كشتن حسين (ع) پايه هاي حكومت خودراتقويت كنند در حالي كه انـسـان از راه مـعصيت به جايي نمي رسد, اكنون پايان وانقراض ذلت بار حكومت اموي را بنگريد تا كلام امام حسين (ع) بهتر روشن شود.

"ابـو العباس سفاح " اولين خليفه عباسي , در "حيره " بر تخت خلافت تكيه زده بود وعده اي از بـني هاشم وبني اميه هم اطراف تخت , دور او حلقه زده بودند كه دربان خليفه آمد وگفت : "مرد سـيـاه چـهـره اي سوار بر اسب , نقاب از چهره بر نمي گيردوخودش را هم معرفي نمي كند, اجازه ورود به مجلس را مي خواهد".

سـفاح گفت : "اجازه دهيد وارد شود كه وي غلام ما "سديف "است " وقتي سديف وارد مجلس شـد, چهره هايي را اطراف خليفه ديد كه تا ديروز, اطراف خلفاي اموي را گرفته بودند وبراي آنان تـمـلـق وچـاپـلوسي مي كردند ودر كشتن حسين (ع)وزيد ويحيي وديگر اولاد بني هاشم شركت كـردنـد, امـروز هـم كـه ورق بـر گـشته , ثنا گوي "سفاح " شده اند ونان را به نرخ روز وساعت مـي خـورنـد, لـذا بـرخاست واشعاري را درمدح خليفه عباسي وذم خلفاي اموي , انشاد كرد كه به اختلاف نقل شده ولي آنچه راابن الحديد از ابوالفرج نقل كرده , به دو بيت آن بسنده مي كنيم : واذكرن مصرع الحسين وزيد وقتيلا بجانب المهراس والقتيل الذي بحران امسي ثاويا بين غربة وتناس "كشته شدن حسين وزيد وحمزه سيدالشهدا(ع)را به ياد آور وفراموش مكن ".

"همينطور كشتن ابراهيم بن محمد كه همه اينها دفن شدند در حال غربت وفراموشي ".

"مـهراس " نام آبي در احد ومراد حمزه سيدالشهدا(ع)است وقتيل حران ,"ابراهيم بن محمد بن علي امام "است .

رنـگ سـفاح , متغير وبدنش دچار رعشه شد يكي از فرزندان "سليمان بن عبدالملك " به ديگري گفت : "به خدا قسم ! اين غلام مارا به كشتن داد".

سفاح گفت : "كسي از فرزندان خودرا در اينجا نمي بينم وشما همه راكشتيداينجا بود كه جلادان به مجلس حمله كردند وتمام بني اميه را كشتند مگر "عزيزپسر عمر بن عبداللّه العزيز" كه متوسل بـه "داوود بـن علي " شد, لذا به خاطر سوابق پدرش , مورد عفو قرار گرفت وسفاح طي دستور العملي به فرمانداران خود دستورداد كه بني اميه را هر كجا ديديد, بكشيد.

وقـتي هم كه سر "مروان حمار"را نزد سفاح آوردند, سجده اي طولاني كردوگفت : "الحمد للّه الذي قد قتلت بالحسين (ع) الفا من بني امية ".

"خدارا شكر كه با كشتن هزار نفر از بني اميه , انتقام خون حسين (ع)را گرفتم ".

ذلت وخواري بني اميه حتي دامنگير مردگانشان هم گرديد, "هشام بن عبدالملك " كسي است كـه دسـتـور داد جـنـازه زيـد بن علي (ع)را آتش بزنندوخاكسترش را به باد دهند, بعد از انقراض بـنـي امـيـه , "عـمـرو بـن هـانـي " مي گويد با"عبداللّه بن علي " براي نبش قبور بني اميه به "قـنـسـريـن " رفـتيم , قبر هشام را نبش كرديم وجنازه اورا در آورديم وعبداللّه هشتاد تازيانه به بدنش زد, آنگاه بدن را سوزاندوهمينطور جنازه "سليمان بن عبدالملك , وليد, وعبدالملك ويزيد بن معاويه " "3" .

روضه عصر روز دوم محرم , كاروان ابا عبداللّه (ع) به كربلا رسيدند, حضرت سؤال فرمود: "ما اسم هذه الارض " "4" ؟ فقيل كربلا, فقال (ع): الـلـهـم انـي اعوذ بك من الكرب والبلا ثم قال : انزلوا, ههنا محط رحالنا ومسفك دمائنا وهنا محل قبورنا" "5" .

بار بگشائيد ياران اينجا كربلاست آب وخاكش با دل وجان آشناست بار بگشائيد خوش منزلگهي است تا به جنت زين مكان اندك رهي است ايـنـجـا لحظه نزول اهل بيت است , يك روزهم , روز حركت از اين سرزمين فرامي رسد, اما بين آن روز واين روز, تفاوت زيادي است : پس از چندي فلك در گردش افتاد قضا تير جفايش پرش افتاد همين زن شد به سوي شام ويران بياوردند اشترهاي حيران به بعضي محمل بشكسته شد بار به بعضي بار شد درهاي شهوار قرة بن قيس مي گويد: "لما مرت النسوة بالقتلي صحن ولطمن خدودهن به چون زنهارا از كنار قتلگاه عبور دادند, همه گريه كردند وبه صورت زدند" "6" .


پاورقي

1- لف , 29, عي ليع , 1/595.

2- "قـم سـب" مردمي آفب رس بدد ك در ز عم زدگي مي كردد لي سس بـدكـربـدـد زي بر آ حكم مي كرد حضر سليم ب دير آ لكر كي كرد سد آـ رـكـسـ دچر يري بدي دد مسك قم سب سرزمي "يم " فعلي بد س كـلـم "سب" دبر در قرآ كريم سعمل د س : " جئك م سب بب يقي* ي جد مرة ملكم ي م كل ي ل عر عظيم ", (قمس قرآ , 3/203).

3- رح ب بي لحديد, 7/125 ـ 131.

4- چـر سـيـدلـد(ع )ز م ي سرزمي سؤل كرد؟ آي مي دد در حلي ك مم معصم , عـلـم بـمـ كـ مـ ـ كـئ لـي يـم لـقـيـمـ س ي در ي سؤل حضر , سرر غمضي ــفـ س ,چچ بي ي سؤل در قرآ كريم م ديد مي د, خدد علي خطب ب حضر مسي فرمد:.

"م لك بيميك ي مسي ".

ي خطب ب عيسي (ع ) مي فرميد:.

" قل للس خذي مي لي ".

يـ قــي ـيـمـبـر(ص ) بـ طـرف بـدر در حـركـ سـ , ز ـم د كـ طـرف سـؤل مـي كـد(مغزي قدي , 1/51), يد مصلح خفي ي در سؤل حضر بد ي يك مي خس ـجـ ديـگـر ر بـ ي سرزمي جلب كد ل حضر (ع ) مي دد ك قضي لي ل محل در يجقع مي د (رقي مقل لحسي , مقرم , 231).

5- ملف 32.

6- لبدية لية : 8/193.


علي نظري منفرد