بازگشت

نامه امام حسين(ع) به معاويه در مورد ازدواج با كنيز


نامه امـام حسين (ع) به معاويه در مورد ازدواج با كنيزي "قـد رفـع اللّه بالا سلا م الخسيسة ووضع عنابه النقيصة , فلا لوم علي امرئ مسلم الا في امر ماثم وانما اللوم لوم الجاهلية ".

"معاويه در مدينه جاسوسي داشت كه موظف بود اخباررا به اطلاع او برساند,در يكي از گزارشها بـه مـعـاويـه اطـلاع داد كه حسين بن علي (ع) كنيزي را كه داشته , آزادكرده وسپس با او ازدواج كرده است , عملي كه در آن عصر, چندان مورد پسند اجتماع نبود كه شخصيت بزرگي با يك كنيز آزاد شـده , ازدواج كـنـد وقـهرا افرادي كه مادرشان كنيز بود, در اجتماع از اعتبار واحترام بالايي برخوردار نبودند وچه بسا مورد ملامت وسرزنش ديگران هم قرار مي گرفتند.

معاويه به استناد اين گزارش , نامه اي به اين مضمون براي حضرت نوشت : به من خبر رسيده كه با كنيزي ازدواج كرده اي , وزنان قريش كه كفو وشان توبوده اند رها كرده اي , كـه ازدواج با آنان موجب مجد وسرافرازي وبراي اولاد, موجب نجابت وآبرو مي شود, با اين عمل نه مصلحت خودرا در نظر گرفته اي ونه فرزندانت را!!".

پاسخ امام (ع) به نامه معاويه حـضـرت , در پاسخ معاويه مرقوم فرمود: "بدان كه تمام شرافتها ونسبت هاي بزرگ به پيامبر(ص) منتهي مي شود اين كنيز ملك من بود كه به خاطر ثواب , اورا آزادكردم , سپس بر طبق سنت نبوي بـا او ازدواج كـردم خـداونـد با ظهور اسلام , اين نوع پستي ها وحقارتهارا برداشت وآن نقص وافت اجـتـمـاعي به وسيله ما برداشته شدسرزنش مسلمان روا نيست مگر درمعصيت پروردگار وآنچه سزاوار ملامت مي باشد, اعمال زمان جاهليت است "1".

مـعاويه وقتي پاسخ امام حسين (ع)را خواند, نامه را جلو يزيد انداخت وگفت :"چقدر حسين بر تو فخر مي كند".

يزيد گفت : "لا ولكنها السنة بني هاشم الحداد التي تفلق الصخر وتغرف من البحر".

"خـيـر, ايـن طـور نـيـسـت , بلكه زبان بني هاشم آنچنان تيزاست كه صخره رامي شكافد واز دريا سرچشمه مي گيرد وسيراب مي شود.

ملامت , صفت ناپسند سـرزنـش مـسـلـمان , محكوم است , حتي شخص عاصي را بايد نهي از منكر كنيم ولي حق ملامت نـداريم ملامت در تمام امور, مذموم است , چه امر عبادي , يا بدني ,اقتصادي , خانوادگي , تحصيلي وچه غير اينها.

معاويه , اميرالمؤمنين (ع)را سرزنش مي كند كه چرا دست حضرت فاطمه (س )وحسن وحسين (ع) را مي گيرد وشبها به دنبال احقاق خود مي رود.

"تحمل قعيدة بيتك ليلا علي حمار ويداك في يدي ابنيك حسن وحسين "2".

گـاهـي رفـاقـت بـعـضـي , بـراي شـناخت عيوب وپرونده سازي عليه انسان است امام صادق (ع) مي فرمايد: "ابـعـد مـا يـكـون الـعـبـد مـن اللّه عـزوجـل ان يـوافي الرجل وهو يحفظ عليه زلا ته ليعيره بها يوما "3".

دورترين بنده از درگاه الهي آن كسي است كه با كسي دوست شود ولغزشهاي اورا در نظر بگيرد تا روزي اورا سرزنش كند".

روزي "ابوذر", مردي را سرزنش كرد كه مادرت سياه چهره است رسول خدا(ص) فرمود: "تعيره بامه يا اباذر!".

ابوذر! اورا به خاطر مادرش سرزنش مي كني ".

"ابـوذر" هم در مقام توبه واستغفار, آنقدر سر وصورت خودرا در خاك ماليد تاپيامبر(ص) راضي شود "4" ".

عاقبت ملامتگر امام صادق (ع) مي فرمايد: "من عير مؤمنا بذنب لم يمت حتي يركبه "5".

"هـر كـسـي مـؤمـنـي را بر گناهي سرزنش كند, نمي ميرد مگر آنكه خودش به آن گناه , مبتلا مي شود".

پرهيز از ملامت بيماران در چهره "يونس بن عمار" لكه هاي سفيدي كه احتمالا برص يا جذام بود,پديد آمد عده اي تصور كردند به خاطر گناه به اين مرض مبتلا شده وبنده خوبي براي خدا نبوده است حضرت صادق (ع) فرمود: "لقد كان مؤمن آل فرعون مكنع الاصابع ويمد يده ويقول : يا قوم اتبعواالمرسلين "6" ".

"مـؤمـن آل فرعون , انگشتانش به هم چسبيده بود وبا همان حال , دستهارامي كشيد ومي گفت : اي مردم ! از انبيا پيروي كنيد".

ازدواج جويبر با ذلفا اسـلام بـا ظـهور خود با افكار جاهليت مبارزه كرد وتنها ملاك امتيازرا به "تقوا"دانسته است در ازدواج شـرطاست كه طرفين كفو هم باشند, يعني در اسلام وايمان , هردو مثل هم باشند هر چند در سـاير امور, با هم اختلاف داشته باشند دستور پيامبر(ص)مبني بر ازدواج "جويبر" با "ذلفا" در همين راستااست .

"جويبر" مردي از اهل يمامه وتازه اسلام آورده بود, ولي مردي سياه چهره وفقير بود پيامبر(ص) اورا در مسجد اسكان داد وجز "اصحاب صفه " گرديد.

روزي پيامبر(ص) خطاب به "جويبر" فرمود: "چقدر خوب است كه ازدواج كني !".

جويبر: "بابي انت وامي ! من يرغب في , فواللّه ما من حسب ولا نسب ولا مال ولاجمال ".

پـدر ومـادرم فـداي شما! كدام زن است كه به من رغبت پيدا كند من نه اصل وتبارخوبي دارم , نه شرافت خانوادگي , نه مال ونه زيبايي ".

پيامبر(ص) فرمود: "ان اللّه قـد وضـع بـالاسـلام مـن كـان في الجاهلية شريفا وشرف بالاسلام من كان في الجاهلية وضيعا".

"خداوند به بركت اسلام , آناني كه در جاهليت بزرگ وعزيز بودند, ذليل وحقير كرد وآنان كه حقير بودند, عزيز وبزرگ گرداند".

آنـگـاه فـرمـود: "اكنون به خانه "زياد بن لبيد" كه شريف ترين مردم قبيله "بني بياضه "است , مي روي ومي گويي پيامبر دستور داده كه دخترت , "ذلفا"را به عقد من درآوري ".

"جـويـبـر" وقـتـي وارد شـد كه "زياد بن لبيد" با جمعي از بستگان خود دور هم جمع بودند, گفت : "پيامي از طرف رسول خدا(ص) دارم آشكارا بگويم يا خصوصي ".

زياد بن لبيد گفت : "پيغام رسول خدا(ص) موجب افتخاراست , آشكارا بگو".

"جويبر: پيامبر(ص) پيغام داده دخترت ذلفارا به عقد من در آوري ".

زياد: "پيامبر(ص) تورا براي ابلاغ اين پيام نزد من فرستاده ؟ !".

جويبر: "آري , من سخن دروغ به رسول خدا(ص) نسبت نمي دهم ".

زياد: "انا لا نزوج فتياتنا الا اكفائنا من الانصار".

"بـه پـيـامـبر عرض كن كه ما دخترانمان را نمي دهيم مگر به طايفه انصار كه همكفو وهمشان ما باشند".

"جويبر" بر گشت : "ذلفا" كه سخنان اين دورا از پشت پرده مي شنيد, به پدرش گفت : هر چه زودتر جويبررا از ميان راه برگردان , زيرا او به پيامبر(ص) دروغ نمي بندد".

"زيـاد" شـخـصـا بـه مـحـضـر پـيـغمبر(ص) مشرف شد وهمان جمله قبلي را تكراركرد كه ما دخترانمان را فقط به انصار مي دهيم .

رسول خدا(ص) فرمود: "جويبر, مؤمن والمؤمن كفو للمؤمنة والمسلم كفوللمسلمة ".

"جويبر, مؤمن است ومؤمن كفو مؤمنه ومرد مسلمان هم , كفو زن مسلمان است ".

"زيـاد بـن لـبـيد" به خانه برگشت ومطالب را به اطلاع دخترش رساند دختر گفت :پدر جان ! ايـن را بـدان كـه مـخـالـفـت بـا فرمان پيامبر(ص) موجب كفر مي شود, لذا به اين ازدواج تن داد ومـقـدمات عروسي مهيا گشت وخانه اي هم با اسباب ولوازمات براي جويبر تهيه شد وبه شكرانه اين نعمت تا سه شب جويبر مشغول عبادت شد "7" .

وبدينگونه حضرت ختمي مرتب با اين ازدواج به تمام افكار جاهليت , خطقرمز كشيد واعلان فرمود كه : (ان اكرمكم عند اللّه اتقاكم ) "8" .

روضه سـپـاه يـزيـد سـرهاي شهدارا به نيزه زدند وبه دروازه شهر كوفه رسيدند, مردم هم براي تماشاي سـرهـا, اجتماع كرده بودند وطبعا هر نيزه داري مي خواسته توجه مردم رابه خودش جلب كند, اما در مـيـان ايـن سرها, سري نوراني توجه همه را به خود جلب كرده ونيزه دار هم براي معرفي خود چنين گفت : "انا صاحب الرمح الطويل"،"انا صاحب السيف الصقيل" ،"انا قاتل ذي دين الاصيل ".

"مـن داراي نيزه بلند هستم , من داراي شمشير آبديده هستم , من كشنده كسي هستم كه داراي دين محكمي بود".

"حضرت زينب " متوجه نيزه دار شد وگفت تو اگر مي خواهي صاحب اين سررا معرفي كني بگو: "من ناغاه في المهد جبرائيل ومن بعض خدامه ميكائيل واسرافيل وعزرائيل ومن عتقائه صلصائيل ومـن اهـتـز لـقتله عرش الجليل (وبگو): انا قاتل محمد المصطفي وعلي المرتضي وفاطمة الزهرا والحسن المزكي وائمة الهدي"9".

"من كشنده كسي هستم كه جبرئيل براي او ذكر خواب در گهواره مي گفت ,ميكائيل واسرافيل وعـزرائيـل , خدمتكار او بودند وصلصائيل به خاطر او آزاد شدوشهادتش , عرش الهي را به لرزه در آورد بگو من قاتل پيامبر واميرالمؤمنين وفاطمه وحسن وائمه (ع) هستم ".

اين حسين است كز برايش جبرئيلوحي , نغمه سرايي مي كند اين حسين است كز فروغ روي اوشمس , كسب روشنايي مي كند اين حسين است كز تمام ما سوادل بريد ودل


پاورقي

ربئي مي كد 1- عي ليع , 1/583.

2- سفية , "عير" بحر, 28/313.

3- بحر, 75/219.

4- بحر, 75/146.

5- كفي , 2/356, "بب لعيير".

6- صل كفي , 2/259 "بب دة بل لمؤم ".

7- فرع كفي , 5/339 بب لمؤم كف لمؤمة .

8- حجر /13.

9- لدمع لسكب , 5/46.


علي نظري منفرد