بازگشت

بني اميه


معاويه بن ابي سفيان در روز دوم ماه رجب سال 60 هجري هلاك شد.

در اين موقع پسر او يزيد - لعنه الله - به وليد بن عتبه ، پسرعمويش كه والي مدينه بود نوشت : از عموم اهالي شهر، بخصوص حسين (ع ) بيعت بگيرد و اگر بيعت نكرد گردنش را زد و سرش را او براي او بفرستد.

وليد با مروان بن حكم در اين موضوع رايزني كرد.

او گفت : اگر من به جاي تو مي بودم گردن او را مي زدم .

وليد گفت : در آن وقت ، اي كاش آفريده نمي شدم .

سرانجام او كسي را نزد حسين (ع ) فرستاد.

امام (ع ) با سي تن از خانواده و مواليانش آمدند.

وليد خبر مرگ معاويه را به امام حسين داد و بيعت يزيد را مطرح ساخت .

امام حسين (ع ) فرمود فردا كه همه را براي بيعت فرا بخوان .

ما را هم همراه ايشان فراخوان ، آنگاه بلند شد كه برود.

مروان - نفرين بر او - گفت : اي امير! عذر او را نپذير، او از بيعت خودداري كرد، گردنش را بزن .

حسين (ع ) به خشم آمد و فرمود تو چنين مي گويي اي فرزند كور كبود چشم ؟ دروغ گفتي و بسيار پست هستي و سپس رو به وليد كرد و فرمود: ما اهل بيت نبوتيم ، معدن رسالتيم ، محل آمد و شد فرشتگانيم ، خدا با ما گشوده مي دارد و با ما مي بندد (يعني قبض و بسط عالم از طريق ولايت ماست ) يزيد شخصي شرابخوار، آدم كش ، متظاهر به فسق و فجور است و كسي مانند من با او بيعت نمي كند.

امام (ع ) بيرون رفت .

مروان به وليد گفت : با من مخالفت كردي كه او را نكشتي .

وليد گفت : بيچاره تو مرا وا مي داري كه دين و دنيايم را از دست بدهم .

به خدا سوگند! دوست ندارم همه ملك دنيا از آن من باشد و حسين (ع ) را بكشم .

به خدا قسم ! گمان دارم آنكه با خون حسين (ع ) خدا را ديدار كند، نامه عمل و ميزانش بسيار سبك باشد و خدا به نظر رحمت به وي نمي نگرد او را پاكيزه نمي گرداند و عذابي دردناك در انتظار اوست .

امام حسين (ع ) صبح همان شب از خانه بيرون آمد و به دنبال خبر بود.

مروان بن حكم او را ديد و گفت : اي ابا عبدالله ! من خيرخواه شما هستم حرف مرا بشنو، صلاح در آن است .

امام حسين (ع ) فرمود حرف تو چيست ؟ بگو، مي شنوم .

مروان گفت : من به تو دستور مي دهم با اميرمومنين (يعني يزيد لعنه الله ) بيعت كني كه براي دين و دنياي تو بهتر است .

امام حسين (ع ) فرمود: انالله و انا اليه راجعون ما براي خداييم و ما به سوي او بازگشت كننده ايم .

در آن صورت فاتحه اسلام خوانده شده است .

سخن ميان امام (ع ) و مروان به طول انجاميد تا آن دشمن خدا و رانده شده رسول او، فرومايه پسر فرومايه ، با عصبانيت راهش را پيش گرفت و رفت .

عمر پسر اميرمومنان (ع ) گفت : وقتي برادرم حسين (ع ) از بيعت خودداري كرد، به خانه اش ‍رفتم و او را تنها يافتم .

به او گفتم : فدايت شوم اي اباعبدالله ! برادر شما ابومحمد از پدرش نقل كرد ...

در اينجا بغض گلويم را گرفت .گريه كردم و ناله ام بلند شد.

امام (ع ) مرا به آغوش كشيد و فرمود: به تو گفت كه من كشته مي شوم ؟ گفتم : حاشا اي پسر رسول خدا.

امام حسين (ع ) فرمود: تو را به حق پدرت قسم ! با تو در مورد قتل من سخن گفت ؟ گفتم : آري ، پس اي كاش بيعت كني .

امام حسين (ع ) فرمود: پدرم فرمود: رسول خدا (ص ) او را از قتل وي و من خبر داده است و گفته است ، تربت من نزديك تربت او خواهد بود تو مي پنداري چيزي را كه تو مي داني من نمي دانم ، من هرگز تن به ذلت بيعت نمي دهم ؟ فاطمه (س ) در ديدار با پدر، از عملكرد امتش درباره ذريه او، شكايت خواهد كرد و احدي از آنان كه فاطمه و فرزندان او را اذيت كنند، داخل بهشت نخواهنسرنوشت و سرانجام كار مطلع بوده است . (152)

امام حسين (ع ) پدر و مادرم فداي او باد! آنگاه كه عزم رفتن به عراق كرد، فرمود: براي من قتلگاهي انتخاب شده است كه آنجا را خواهم ديد.

گويي خودم را مي بينم در جايي ميان نواويس و كربلا كه گرگان پريشان صحرا بند بند بدنم را پاره مي كنند و بدان وسيله شكمبه هاي خالي و خورجينهاي خود را از من پر مي كنند.

از روزي كه به قلم تقدير رقم زده است گريزي نيست .

رضاي خدا، رضا و خشنودي ما اهل بيت است ، بر بلاها و گرفتاريها صبر مي كنيم و او هم پاداش صابران را به ما عطا مي كند.

شهادت براي امام حسين (ع )، عهدي است از جد و پدرش سيد الاوصيا شعبي گفت : علي (ع ) از سرزميني مي گذشت .

از اسم آنجا سوال كرد.

گفتند: كربلاست .

آن قدر گريست كه زمين از گريه اش نمناك شد.

آنگاه فرمود: حضور رسول الله (ص ) رسيدم ، او مي گريست .

گفتم : پدر و مادرم به قربانت چرا گريه مي كنيد؟ فرمود: جبرئيل نزد من بود به من خبر داد كه پسرم حسين (ع ) در كرانه فرات در جايي به نام كربلا كشته مي شود.

باز روايت شده است كه علي (ع ) از مكان قبر حسين (ع ) گذر كرد، فرمود: اين جا خوابگاه شتران آنان است و اين جا، جاي فرود آمدن بار و بنه ايشان است و اين جا، محل ريختن خونهايشان مي باشند.

رادمرداني از شوند كه آسمان و زمين بر ايامام سجاد (ع ) فرمود: (153) روزي حسين (ع ) بر حسن (ع ) وارد شد.

همين كه نظرش به برادر افتاد، گريست او پرسيد چه چيزي تو را به گريه وا مي دارد؟ پاسخ داد: براي آنچه كه با شما مي كنند، مي گريم .

امام حسن (ع ) فرمود: زهري به من خورانده مي شود و در اثر آن كشته مي شوم ، اما روزي ، همانند روز تو نيست اي ابا عبدالله ، سي هزار تن گرد هم مي آيند و در قتل تو، ريختن خون تو، دريدن حرمت تو، اسارت بچه ها، زنان خانواده ات و غارت نفايس زندگي ات همداستان مي شوند.

در اين وقت خدا لعنت را شايسته بني اميه مي كند، و از آسمان خون و خاكستر مي بارد و همه چيز حتي وحوش بيابانها و ماهيان درياها براي تو مي گريد.

در اندوهبار بودن روز واقعه تو، همين بس كه پيامبران گذشته پيش از واقعه ، براي آن گريسته اند: آدم روز توبه اش براي تو اندوهگين شد و گريست و تو نوري بودي كه بر ساق عرش مي درخشيدي ، اندوه تو نوح را به گريه انداخت و همان گريه توفان را دفع كرد، آتش فقدان تو در دل خليل ، آتش نمرود و نمروديان را خاموش كرد.

تو با كليم سخن گفتي و از دو ديده او اشك مانند باران ريزش كرد.

اگر عيسي تو را در سرزمين طف تنها مي ديد، نجات و رفتن به آسمانها را بر نمي گزيد و پس از جز طف ، خوابگاهي را براي خود اختيار نمي كرد. (154)




سيد عبدالحسين شرف الدين موسوي