بازگشت

قيام حسين و برداشت افراد از آن


قيام حسين و برداشت افراد از آن : درباره قيام حسيني و كار عظيم حضرت ، بعضي از شيعه هاي نادان روي سليقه كج وخيال كوچك خود آن را پياده كرده و اشتباهاتش را در كتابي نوشته و در اختيار مردم قرار داده است مي نويسد حسين( ع )آمد كه اين نقشه را پياده كند و نمي دانست كشته مي شود .

مثلاً جائي از نقشه اش درست از آب در نيامد و نتيجه مطلوب را نداد كشته شد ا ينها خيالبافي نويسنده است خودش كوچك است عظمت امام( ع )را درك نكرده او را با خودش يا يك نفر عادي ديگر مقايسه مي كند با هدفهاي جزئي و شخصي و منافع مادي قبلاً هم نادان ديگري شبهه القاء كرده بود و آن را به شعر درآورده در كتابش نوشته است : كشته شدند حسين براي شفاعت گنهكاران از امت جدش مي باشد ، آخر به كلام دليل اين حرف را مي زني كه : سر دادي شفاعت را خريدي به عين مانند حرف نصاري كه درباره عيسي( ع )مي گويند حضرت مسيح( ع )را بدار زدند سه شبانه روز در آتش ماند تا پيروانش بهنرود لذا هيچ مسيحي به دوزخ نمي رود چون يك نوع اتحادي با مالله " يعني پسران خدا و " احدوستان خدايند [1] .

كساني از مسلمانان هم كه اين حرف را درباره حسين بزنند قول بدون علم مي باشد كه كشته شدند ابي عبدالله به خاطر جهنم نرفتن مسلمان باشد .

علم امام( ع )نمونه علم خداست : چگونه مي توان تصور كرد كه حسين " ع " از كشته شدن خودش خبر نداشت و نقشه تشكيل حكومت كشيد و نمي دانست چه پيش مي آيد ولي خيالش عملي نشد ؟ راستي چقدر اين حرفها ناراحت كننده است .

نور حسين( ع )با نور محمد يكي است روح كلي الهي و محيط به تمام عالم هستي است هدف حسين ازا ين حرف ها بالاتر بود كه تو خيال مي كني - با علم به اين كه كشته مي شود به كربلا آمد آيا مي شود شيعه ها و پيروان خالص مكتب حسين( ع )از پيش آمدهاي خود يا ديگران باخبر باشند ولي خود حسين نداند .

گفتگوي ميثم با حبيب و عمرو : حبيب بن مظاهر به جناب ميثم تمار مي رسد به او مي گويد مي بينم كسي كه خرما فروش است ( يعني ميثم ) او را در همين كوفه بدار مي زنند و زبانش را بر سر دار مي برند ( از آتيه ميثم خبر داد ) جناب ميثم هم گفت : مي بينم پير مرد سرخ موئي را كه سرش را بالاي نيزه در كوفه مي گردانند و كشنده اش هم بهره ) نمي برد ( او هم از آتيه حبيب خبر داد ) [2] كنار خانه عمروبن حريث كوفي نخلي بود ميثم آنجا مي آمد و دو ركعت نماز مي خواند - به او گفتند جناب ميثم مثل اين كه به اين درخت علاقه داري ؟ پاسخ داد آري چون اين نخل ، دار من است .

همينطور هم شد روزي نخل را افتاده ديدند فرمود خواست او را بدار بزند نخل را برپا كرد وبدار زدند [3] حبيب بن مظاهر و ميثم تمار كه شيعه علي " ع " است آتيه خود يا ديگري را مي بينند اما حسين " ع " آتيه خودش را نمي بيند ؟ چگونه شيعه منكر علم امام مي شود: خيلي جرأت مي خواهد علم امام را انكار كند اين حرف را اگر شخصي سني بزند كه از امامت خبر ندارد مي شود از او شنيد چون نمي فهمد و اعتقادي ندارد امام شناس نيست ولي كسيكه خودش را شيعه مي داند و امام شناس ، آن وقت علم و عصمت را در امام نشناسد پس امام چه امتيازي با ديگران دارد و آن اماميكه چنين شيعه ناداني قائل است با خليفه اي كه سني ها قائلند چه امتيازي خواهد داشت ؟ بر فرض كه هيچ روايتي دراين باره نبود باز ما معتقد بوديم كه حسين " ع " مي دانست چه واقع مي شود در حاليكه از هنگام تولد حسين " ع " تا آخر وفات پيغمبر( ص )خبرهاي متعددي از رسول خدا " ص" رسيده است كه حسين عزيز در عراق شهيد مي شود .

هنگام وفامي كرد حضرت مجتبي( ع )فرمود : ولكن لا كيومك [4] روزي چون روز تو نيست .

خود حسين " ع " در جاهاي متعدد خبر از كشته شدن خودش مي دهد .

بنا به خخوفرزندم از رفتن به عراق در گذر ، خودم شنيدمجدت كه در زمين كربلا كشته مي شوي و از خاك كربلفرمود كه وقتي ديدي اين خاك خون شد بكشته شده است [5] .

حسين فرمود : مادر ، خيال مي كني بر من پنهان است ؟ مي خواهي قبرم را نشانت بدهم ؟ گفت آري - اشاره اي كرد حجابها از پيش چشم ام سلمه كنار رفت آنگاه نشانش داد اينجا گودال قتلگاه من است - سپس دست دراز فرمود مقداري از خاك را برداشت و به ام سلمه و فرمود آن را كنار خاكي كه جدم به تو داد بگذر هر وقت خون شد بدان من كشته شده ام .

حسين( ع )از كشته شدنش خبر داد : شنيده ايد وقتي در راه كربلا است پيش از آمدن لشكر حر ف دو نفر رد مي شوند آنها را مي آورند و خلاصه به حسين مي گويند آقا به كوفه نرويد كه اهل ك وفه از شما برگشته اند مسلم و هاني كشته شدنو برخي منتظر كشته شدن مي باشند [6] مورد ديگر - هنگاميكه در بين راه چرت زد و بيدار شد و گريه كرد - علي اكبر پرسيد چه شده ؟ فرمود شنيدم منادي ندا كرد : اين قافله مي روند و مرگ دنبالشان هست علي اكبر گفت : مگر ما بر حق نيستيم ؟ فرمود آري - گفت پس ما را باكي از مرگ نيست .

اگر مي دانست چرا رفت ؟ اصل مطلب مسلم است يعني شكي نيست كه ابي عبدالله از اين پيش آمد آگاه بود - اينجا است كه مي پرسند پس اگر مي دانست كشته مي شود چرا رفت ؟ ديگر آنكه خودش تنها مي رفت ديگر چرا زن و بچه و بستگانش را برد ؟ جواب اين پرسشها به نحو اجمال و تفضيل ذكر مي شود پاسخ اجمالي : ما حسين( ع )را معصوم مي دانيم ويقين داريم امامان ما " المطيعون القوامون لا مرالله " كارشان از روي مصلحت و به دستور پروردگار است چنانچه مروي است كه جبرئيل دوازده صحيفه براي رسول خدا( ص )آورد و گفت وظيفه هر وصي از اوصياي تو دراين صحيفه است ، صحيفه حسين( ع )را كه گشوده نوشته بود " اخرج الي العراق فقاتل حتي تقتل " به سوي عراق برو و به جنگ تا كشته شوي پس كار حسين پيش خود نبود و به دستور رب العالمين رفتار كرده است .

جمع بين تكليف واقعي و ظاهري : اما جواب تفضيلي : آنچه از روايات استفاده مي شود شيخ جعفر شوشتري اعلي الله مقامه نيز مي فرمايد از خصائص حسين( ع )اين است كه جمع فرمود ميان تكليف ظاهري و واقعي - يعني وجوب واقعي و وجوب ظاهري براي حسين اين شد كه بايد منحصراً به عراق برود .

اما از نظر واقعي شيخ عليه الرحمة دو سه جهت ذكر مي فرمايد يكي اينكه ابوسفيان مقابل رسول خدا( ص )و معاويه مقابل علي( ع )و يزيد مقابل حسين( ع )مقابله كفر با ايمان بود ابوسفيان تا اواخر عمر پيغمبر " ص" به ظاهر كافر هم بود هنگام فتح مكه به زبان اسلام آورد ولي هرگز ايمان بدلش راه نيافت و شواهد متعدد ازتاريخ و مدارك عامه هم داريم كه با كفر از دنيا رفت .

معاويه و يزيد به ظاهر اظهار اسلام مي كردند ولي در حقيقت مي خواستند معني اسلام يعني ايمان را از بين ببرند اگر پيشرفت حكومتشان جز به اظهار اسلام مي شد يقين بدانيد اسم اسلام را هم نمي گذاشتند باقي باشد تا آنجا كه مي توانستند .

نام پيغمبر در تشهد و گفتار معاويه : يكي از سني هاي موثق مي نويسد روزي نزد معاويه عليه الهاويه نشسته بودم صداي مؤذن بلند شد " اشهد ان محمداً رسول الله " با اينكه معاويه خيلي حيله گر و محافظه كار بود نتوانست خودداري كند گفت تا كي اسمش را در مناره ها مي برند ابوبكر رفت نامش هم گم شد عمر و عثمان هم به همچنين اما اسم محمد همينطور بايد باشد .

آرزو داشت نام محمد( ص )هم محو گردد و اگر منافات بولي خدا نخواسته و نخومحمد( ص )را بلند فرموده است [7] .

پيشوايان در نگهداري دين مسئولند : رسول خدا( ص )چقدر در برابر ابوسفيان رنج كشيده به خاطر دين خدا - دين علمدار مي خواهد ، قرآن وجود كتبي ونوشته ايست كه بايد علمدار آن را آشكار كند و خلق را به آن بخواند يعني حجت ناطق مي خواهد " اوضح بك الكتاب " نياز به كساني دارد كه آن را نگهدارند و به مردم برسانند ، چنين افرادي بايد براي اين هدف ايستادگي كنند ، تا آخرين قطره خونشان را هم اگر لازم شد بدهند .

زحمتهاي رسول خدا "ص" و استقامتش را در مدت بيست و سه سال بعثتش كم و بيش اطلاع داريد ، در برابمنافقين به اومي كرد همانطوريكه خداوند به او دستور فرموده بود " و استقم كما امرت " البته خدا هم چنين اشخاص مقاوموظيفه مقابلهبرنامه حسين " ع " ايمان ، عدالت و تقوي است دربرابر مظهر كفر و ستم و بي تقوائي چون يزيد ، بايد حق را آشكار كند حسين مي گويد خدا و آخرت يزيد مي گويد خودم و شهوات و مردم را هم به همين چيزها مي خوانند و مي كشاند اينجا است كه وظيفه حسين( ع )اقتضاء مي كنند حق را در برابرش آشكار كند قرآن را به قول و فعل آشكار نمايد چون از " هداة الي الله و دعاة الي الله " مي باشد .

به حسب واقع بر حسين( ع )واجب بود كه براي حفظ دين نه براي حكومت ، مقاومت بفرمايد و گرنه زندگي دنيوي و رياستش چيست كه حسين بخواهد جانش را روي آن بگذارد .

رشد عقلي مردم و ظهور امام زمان " عج " : نظم زندگي دنيا كه عدل سر تا سر زمين را بگيرد ، هيچ وقت نشده و نخواهد شد مگر زمان ظهور مهدي عجل الله تعالي فرجه و گرنه هميشه ظلم و جور و غلبه باطل بوده است البته كم و زياد مي شده تا پيش از ظهور حضرت كه زمين پر از ستم مي شود .

مي گويند : مگر نه زمين پر از ستم شده جائي نيست كه ظلمي مشاهده نشود ، پس چرا اما زمان نمي آيد ؟ پاسخ اين است كه اين بدتر هم ممكن است چنانچه هم اكنون ياد پنجاه شصت سال قبل مي كني كه اجحافات و ستم ها چندين برابر شده است ، مي ترسيم پس از ما هم يادي از دوره ما بنمايند .

و حق مطلب آن است كه براي ظهور امام زمان " عج " رشد عقلي مردم لازم است تا با آغوش باز خودشان حكومت مصلح جهاني را بپذيرند و تا مردم مستعد نشوند ، مقتضي براي حكومت عدل پيدا نشده است .

با زور كه نمي شود بر مردم حكومت عدل نمود .

حمايت از دين تا نفس آخر : حسين جانش را روي دين گذاشت چنانچه بستگان و يارانش نيز همين هدف را دنبال مي كردند نه رسيدن به حكومت دنيا را .

شنيدست راستش را جدا كردند ، اين والله لو قطعتمو يميني اني احامي ابداً عن ديني به خدا سوگند اگر دست راستم را بريديد ، من هميشه تا جان در بدن دارم ، از دينم حمايت مي كنم ، از دينم پشتيباني مي كنم و گرنه دنيا كه ارزشي ندارد ، دنيا پست تر از آن است كه انسان به خاطر آن جان بدهد .

آيا سزاوار است براي لهو و لعب ، انسان فدا شود ؟ تا چه رسد بنفس شريف ابي عبدالله الحسين " ع " و بستگان و يارانش .

تلاش براي زندگي بهتر : از بعضي جوانها شنيده مي شود كه مي گويند : انسان بايد تلاش كند براي زندگي بهتر .

غرض از زندگي بهتر چيست ؟ آيا مقصود نان و خوراك يا لباس و مسكن يا درجه و مقام يا جاه و شهرت زيادتر و بيشتر است ؟ اينكه سخت اشباه است .

مگر با زياد شدن مال ، راحتي انسان بيشتر مي شود ؟ با در جه بالا رفتن زحمتها و درد سراه هم زيادتر مي گردد .

ظاهرش چنين مي نمايد كه خوشي است ولي باطن و حقيقتش جز درد سر زياد شدن چيزي نيست .

بلي اگر مي گفت تلاش براي زياد شدن عقل ، نور علم ، ايمان ، تقوي راست مي گفت و حقيقتاً ارزش دارد انسان تلاش كند براي زياد شدن اين اموري كه با خود به عالم ديگر مي برد .

زندگي باقي و بهتر يعني در حقيقت زندگي بهتر از هر جهت ( كم و كيف ) زندگي پس از مرگ است پس تلاش براي چنين زندگي ، هدف از زندگي در دنيا مي باشد نه تلاش براي مال يا حكومت يا شهرت .

كار حسين دعوت به آخر تست نه دنيا : كار حسين عظيم است ابلاغ و پشتيباني از دعوت جدش رسول خدا( ص )است ، مردم را به فكر آخرت انداختن است از پول پرستي و شهرت طلبي و خود خواهي باز داشتن است كار حسين آشنا كردن مردم به ايقناعت شود ، هدف ايمان خداوند در قرآن مجيده بوده [9] و مكرر به آن دستور مي فرمايد همچنين سفارش جد و پدرش مي باشد كه مكرر در خطبه ها وجوب قيام براز جهت ظاهري هم قيام براي حسين " ع " واجب شد .

شيخ شوشتري عليه الرحمة مي فرمايد : معاويه الهاويه شيطان روزگار چهل سال حكومت كرد سعيش اين بود كه مطلب را وارونه كند ، علي( ع )را مظهر كفر و خودش و عثمان را مظهر ايمان نمايد و تا توانست كردنمي توانست چون مي خكعين ايمان [10] و نفس محمد " ص" [11] بود ، در افتاد آنگاه پول و زور هم در عالم ماده خوب كار مي كند ، هر باطلي را حق و هر حقي را باطل جلوه مي هد .

پس از هزار و سيصد سال كه از مرگ اين ملعون ( معاويه ) مي گذرد ، هنوز عده اي از سني ها او را خال المؤمنين مي خوانند و به او رضي الله عنه مي گويند .

حلم معاويه را جزء ضرب المثلها ذكر مي كنند .

اگر سياست اقتضاء مي كرد يا پيرمرد يا پيره زني مقابلش حرفي مي زد ، به او فخمي داد اما مالك اشتر و محمد بن ابرشيد هجري و ...

را كشت .

آيا كشتار شيعيان علي " ع" نشانه حلم معاويه است ؟ شيخ شوشتري مي فرمايد : جلو اين تبليغات چهل ساله معاويه را جز قيام حسين چه چيز مي گرفت ؟ يزيد و معاويه و كساني را كه بني اميه را روي كار آوردند ، كي مي توانست رسوا كند ؟ به مسلمانها بفهماند اين دينداري و ايمان نيست كه بني اميه دارند ، اينها كافرند ، اگر اعتقادي به پيغمبر( ص )داشتند ، به اولادش اين طور معامله نمي كردند آن هم حسيني كه اينقدر درباره اش سفارش شده است .

اسارت زنها تكميل قيام حسين( ع ): ابي عبدالله الحسين( ع )عيالش را هم با خود آورد .

نكته اش همين است اگر زينب و زن و بچه ها در كربلا نبودند ، بني اميه اين جنايتها را محو مي گردند .

اصل موضوع در بسياري جاها پنهان مي ماند ، با وسائل تبليغي آنروز كه به كندي اخبار مي رسيد ، آن هم تبليغات مخالفت مطلب را كاملاً وارونه جلوه مي داد .

اما زينب شريك بزرگ حسين نگذاشت جنايات بني اميه نعظيمي داشت كه خداوند بر ايشان تقدير فرموده [12] در مجلس ابن زياد و يزيد با سخنان آتشين خود و در بازار كوفه و مواقف متعدد و در اثناء راه آنان را رسوا فرمود در اسلام سابقه نداشت زن مسلمان را اسير كنند آن هم دختر پيغمبر( ص )را ، به بچه شير خوار هم رحم نكنند ...

حسين( ع )بر سر دوراهي : وضع زمان ابي عبدالله الحسين( ع )و در نتيجه تكليفي كه متوجه ايشان بود باساير ائمه متفاوت بود در قسمتي از زمان واقع شده بود كه جز با قيام و كشته شدنش ، دين باقي نمي ماند ، به تعبير ديگر حسين " ع " بر سر دوراهي ايمان و كفر بود اگر ساكت مي نشست و بيعت مي كرد با سكوت و بيعتش كفر يزيد را امضاء كرده بود .

از اين گذشته حسين( ع )را راحت نگذاشتند تا فقط بي طرف و ساكت باشد از او بيعت مي خواستند يا بگو يزيد و كارهايش از شراب و قمار و زنا و غيره درست است و با بيعت او را تصديق كن يا خدا و ايمان و تقوي و عدالت و فضيلت و كشته شو .

اگر حسين( ع )استغفرالله طالب دنيا بود بهترين و سائلش را فراهم مي كردند فقط اقرار بكند يزيد جانشين پيغمبر درست است - اما اگر زير بار نرود بايد مالش از كفش برود سر به بيابان بگذارد آخرش هم او را بكشند .

اينجا جاي توحيد درعبوديت است استقامت در راه خدا و يكتا پرستي و پشت پا به هوي و هوس و جز خداست .

تنها ، هدف را دنبال مي كنند : حسين( ع )مانند جدش پيغمبر( ص )كه از اول بعثت تا آخرين لحظه عمرش هدفش خدا و اعلاء كلمه توحيد بود هر چه منافي با اين هدف است با آن مبارزه كرد .

بنابر روايتي كه در حيوة القلوب مجلسي و غير آن مي باشد مشركين مكه به ابوطالب گفتند به برادر زاده ات بگو اگر خواهان مال هستي ما از ميان خود آنقدر مال برايت جمع مي كنيم كه تو نخستين ثروتمند جزيرة العرب شوي اگر رياست مي خواهي ما حاضريم ترا رئيس كنيم و اگر زن مي خواهي زيباترين دختران از شريفترين قبائل عرب را برايت خواستگاري و به تو تزويج مي نمائيم دست از اين دعوت و بدگوئي به بتها بردار .

ابوطالب پيغام مشركين را به پيغمبر رسانيد فرمود : اگر آفتاب را در دست راستم و ماهتاب را در دست چپم بگذارند دست از دعوتم برنمي دارم ( اشاره به اينكه مال و رياست و زن سهل است چنين امر فوق العاده اي را بر فرض محال براي من هم بتوانند انجام دهنده من دست از فوق خود بر نخواهم داشت ) قرآن را عملاً آشكار كرد : در ضمن زيارت ابي عبدالله الحسين( ع )مي خوانيد " اوضح بك الكتاب " قرآن را خداوند به وسيله تو آشكار فرمود .

قرآن مجيد مي فرمايد رها كن كساني را كه دينشان را باريچه گرفتند و زندگي دنيا آنان رمغرور گرده است [13] كساني كه كاري به قيامت ندارند هر چه هست خيال مي كنند در همين دنيا و زرق و برق آن است همچنين جاي ديگر مي فرمايد : اين افراد دنيا را دوست مي دارند و روزقيامت را پشت سر انداختند [14] تنها حكومت و رياست و خور و خواب و شهوتراني هدفشان مي باشد " در حالي كهپايدارتر است " [15] شكي نيست يزيد و يزيديان مصداق قطعي چنين افرادي هستند كه در قيامت شك داشته جز زندگي مادي هدفي ندارند برنامه حسين( ع )بايد چنين باشد كه دعوت جدش را دنبال كند همانطوريكه محمد " ص" با پدران همين يزيد جنگها كرد و مبارزه ها فرمود تا حق آشكار گرديد حسين هم عملاً بايد مبارزه كند قرآن جدش را كه نمونه اي از آياتش ذكر شد براي مردم بي خبر كه اكثريت قريب به اتفاق آن روز راتشكيل مي دادند آشكار فرمايد " و اوضح بك الكتاب " در برابر چنين افرادي ، مؤمنين به خدا و دوستداران حق در راه خدا بايد از جان و مال دريغ نورزند زيرا " هر آينه خداوند خريدار جانها ومالهايشان است در برابرش بهشت جاودان را به آنان عنايت مي فرمايد بنابراين در راه حق مي جنگند و مي كشند و كشته مي شوند اين وعده حق خداست كه در تورات و انجيل و قرآن داده است و كيست كه از خدا به وعده اش وفا كننده تر باشد پس شاد باشيد و مژده باد شما را اي مؤمنين به داد و ستدي كه باآينه رستگاري بزرگ است [16] حسين( ع )رئيس مؤمنين اين آيه را عملاً آشكار فرمود در راه حق بايد مؤمن از همه چيزش بگذرد علاوه برمال كه در عمرش چندين مرتبه پيش آمده كه انفاقهاي عمده اش را در كتب تواريخ ثبت كرده اند تا روزعاشورا كه همه علاقه هايش را هم داد .

اسير را آزاد مي كند : در شب عاشورا قاصدي رو به خيام حسين آمد با محمد ابن بشر كار داشت گفت پسرت اسير شده بيا پول تهيه كن فديه بده او را آزاد نما ، محمد بن بشر گفت چگونه من حسين را رها كنم بيايم آن وقت سر راه بنشينم چشم به راه باشم كسي بيايد احوال آقايم حسين را بگيرم دلم آرام ندارد بچه ام اسير باشد ، حسين را نمي توانم رها كنم .

حسين( ع )پول نداشت چند قطعه پارچه بود آنها را به محمد بن بشر داد فرمود اينها را بفرست بفروشند از پولش پسرت را آزاد كند ، آقا كار دنيايش را هم اصلاح فرمود .

عمده عبادات بنص قرآن مجيد در اخلاص خلاصه مي شوبپرستند در حاليكه اخلاص دخدا غرضي نداشته باشند [17] از اولين و آخرين كسي را مانند حسين( ع )سراغ ندارم كه عبادت خالص را اينطور آشكار فرموده باشد لذا خدا هم همانطوريكه در روايات متعدد وعده داده شده درهمين دنيا بكار حسين ترتيب اثر داده و آقائي او را آشكار فرموده ، اما اگر كار براي خدا نبود مانند اين زبير مي شوند : قيام حسين و قيام ابن زيبر : بعضي از دانشمندان نكته خوبي متذكره شده اند حسين و ابن زبير هر دو از بيعت يزيد سر بر تافعراق آمد و كشته شدپس از كشته شدن حسين " ع " بهانه خوبي هم به دستش افتاد و خونخواهي ابي عبدالله را هم عنوان كرد سپس دو سال با يزيد جنگيد لشكريان يزيد از كوه ابو قبيس با منجنيق سنگ و آتش به مسجدالحرام كه ابن زبير به آنجا پناهنده شده بود مي انداختند كعبه را خراب كردند ولي پيش از آنكه دستگيرش كنند خبر آمد يزيد به جهنم رفته است لذا لشكرش به شام برگشت و كار ابن زبير رونق گرفت تا بر تمام حجاز و عراق مسلط شد آنگاه در زمان خلافت عبدالملك مروان توسط حجاج بن يوسف به قتل رسيد .

پس حسين و اكشته شدند ، اما ابن زمي خواند و حسين به خدايش [18] .

ابن زبير قيام كرد و گفت يزيد باطل است من بايد خليفه شوم ، خلافت و حكومت مي خواست او پائين بيايد خودش بالا رود ، كسي كه خواهان حكومت است فدائي شيطانست ابن زبير كه كشته شد كشته نفس و هوي شد فدائي راه شيطان شد امام حسين( ع )ابداً خواهان حكومت دنيا نبود كودك صفتانند كه رياست نزد آنان مهم است اما كسي كه از جزئيت بيرون آمده مي فهمند زندگي دنيا جز بازيچه چيزي نيست " همراه هزاران رنج و درد سر ، سر حسيناعلي و اجل است كه بنده نفس و هوي و رياست شود " داعي خدائي " است .

قيام براي امر به معروف و نهي از منكر : هنگامي كه خواست ازمكه بيرون بيايد درخطببراي أمانگيزي [19] برنامه حسين همان بربود دعوت مسلمانبرتري نجويند يعني به اصطلاح قرآن مجيد علوالارض [20] نكنند تطميعهاي حكومت يزيد آنان را نفريبد كه بشر پرست شوند بلكه بايد خدا پرست گردند دنيا بالاخره ميگذرد اينقدر حرص و غفلت براي چه ؟ مگرگواهي مي دهم نماز را برپا كردي [21] امر به معروف علاوه بر گفتار ، با كردار نيز امر به معروف كرد چه معروفي بالاتر از نماز ، شعبدالله از عمر ما چشده اند اينك زوال است همه آرزو داريم نماز ديگري با تو بخوانيم حسين نگاهي به آسمان كرد ديد آري ظهر شده است او را دعا فرمود : خدا ترا كه از نمازگزاران قرار دهد و در آن گيرو دار خواند و عملاً امر به نماز كرد .


پاورقي

[1] و قالت اليهود و النصاري نحن ابناء الله و احيائه " سوره مائده 5 ، آيه 18 "

[2] نفس المهموم ، صفحه 66

[3] نفس المهموم ، صفحه 66

[4] نفس المهموم ، صفحه 30

[5] نفس المهموم ، صفحه 25

[6] فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر " سوره احزاب ، 33 ، آيه 23 "

[7] و رفعنالك ذكرك " سوره انشراح ، 94 آيه 4 "

[8] الله اعلم حيث يجع

[9] و لقد وصينا الذين اوتوا الكتاياكم ان اتقوالله " سوره نساء 4 ، آيه 131 "

[10] والايمان مخالط لحمك و دمك كا خالط لحمي و دمي " دعا ندبه "

[11] فمن حاجك ...

و انفسنا و انفسكم " سوره عمران 3 ، آيه 61 "

[12] ان الله شاء ان يراهن سبايا " نفس المهموم "

[13]وذر الذين اتخذودينهم لهواو لعباً و غرتهم الحيوة الدنيا " سوره انعام 6 ، آيه 70 "

[14] ان هولاء يحبون العاجلة و يذرون و رائهم يوماً ثقلا " سوره انسان 76 ، آيه 27 " " سوره اعلي 87 ، آيه 17 "

[15] والاخرة خيروابقي

[16] ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقا في التوراة و الانجيل و القرآن و من او في بعهده من الله استبشروا ببيعكم الذي بايعتم به ذلك و الفوزالعظيم " سوره توبه 9 ، آيه 113 "

[17] و ما امرواالدين " سوره بينه 98 ،آ يه

[18] ان ابن زبير يدعو الي نفسه و الحسين " ع " يدعوالي ربه

[19] خرجت لا بالمعروف و انهي عن المنكر

[20] تلك الدار الاخرة نجعلهعلو في الارض ولا فساداً و العاقبة للمتقين " سوره قصص 28 ، آيه 83 "

[21] اشهد انك قد امت الصلوه " زيارت حسين "


شهيد دستغيب