بازگشت

خودتان را به هلاكت نيندازيد


خودتان را به هلاكت نيندازيد : اگر كسي احتمال دهد كه حسين در حركت به كربلا نمي دانست كشته مي شود غلط است چون علاوه بر اخباريكه از جد و پدرش داشت خودش از كشته شدن خود در موارد متعدده خبر داد حالا شبهه اي كه بعضي از علماي عامه كرده اند و در ذهن برخي از عوام هم ممكن است بيايد اين است كه مگر نه در قرآن مي فرمايد ( و لا نلقوا بايديكم الي التهلكه ) بدست خود ، خودتان را به هلاكت نياندازيد پس چطور حضرت با اينكه مي دانست كشته مي شود رو به سمت كربلا رفت ؟ اولا آيه 192 از سوره البقره اين است " و انفقوا في سبيل الله و لا نلقوا بايديكم الي التهلكه و ا حسنو ان الله يحب المحسنين " ترجمه آيه شريفه واضح است انفاق كنيد در راه خدا و به دست خود ، خود را به هلاكت نيندازيد ترك جهاد مهلكه دنيوي و اخروي است : يعني اگر انفاق نكرديد در راه خدا از مالتان مضايقه كرديد و در مواردي كه بايد از جان خود دست بشوئيد از بذل جان دريغ كرديد همين عمل اسقيامت اين مال آتش مي شود و بدن شماداغ مي كنند [1] اگر از جهاد فرار كرديد كفار بر شما مسلط مي شوند ، عزت بذل جان و شهادت در راه خدا را بپذيريد تا ذلت اسيري كفار را تحمل نكنيد پس معني آيه نه اينطور است كه در افواه مشهور شده و ذهن به آن متوجه مي شود مهلكه دنيوي و اخروي ترك جهاد است .

پس ابا عبدالله الحسين تمام در ر اه انفاق بود خود را به مهلكه نيانداخت چه مهلكه اي بدتر از اسيري يزيد ، چه مهلكه اي بدتهمراهي با يزيد ؟ [2] باز هم حسين را مي كشتند : اگر حسين بيعت كرده بود جانش در امان بود ؟ آبرويش محفوظ بود ؟ معاويه با اينكه رعايت ظاهر را تا اندازه اي مي كرد حضرت مجتبي " ع" در مجلس بود خطيب را مي فرستاد سب علي( ع )را بكند مجتبي حسن( ع )چاره اي نداشت موقعيت اين طور اقتضاء مي كرد .

اما حضرت سيدالشهداء زمينه طور ديگر برايش فراهم شده بود اگر بيعت مي كرد بايد هم پياله يزيد بشود آنوقت مگر يزيد دست بر مي داشت ؟ مگر حسن را ر احت گذاشتند نه ، عاقبت او را كشتند - يزيد هم كه محافظه كارتر از معاويه نبود بلكه در برزو خيانت و شقاوت زياده روي بيشتري مي كرد .

پس بكتاب منهاجش مي نويسد چرا حسين با ينكرد ؟ واضح مي شود - جناب شيخك مگر حسن با معاويه صلح نكرد آيا معاويه شرائط صلح را رعايت كرد ؟ آيا دست از فتنه و فساد برداشت آيا غارت و كشتار شيعيان خاتمه يافت ؟ در آخر امر آيا حسن را به زهر جفا نكشت ؟ ديگر از يزيد پليد چه انتظاري مي توان داشت بر فرض كه حسين هم بيعت مي كرد آيا اگر يزيد امان مي داد به گفته اش اطمينان بود ؟ صلحنامه و شيعه كشي معاويه : از جمله شرائط صلحنامه حضرت مجتبي( ع )با معاويه اين بود كه از اين به بعد دوستان علي( ع )در امان باشد اما به زياد دستور داد كه هر جا شيعه علي( ع )سراغ داري مهلتش مده فوراً او را بكش ، بع كار را رسانيد به جائي كه هر كس را كه احتمال شيعه بودن مي داد مي كشت عده زيادي را به اين بهانه از بين برد اگر حسين هم بيعت مي كرد آيا شما احتمال مي دهيد كه ممكن بود يزيد به شرائط حسينتقيه بر حسين حرااز لحاظ اخروي هم اگر با يزيد بيعت مي كرد حرام واقعي مرتكب شده بود اينجا تقيه بر حسين( ع )حرام بود زيرا وضع زمان طوري بود كه اگر ابي عبدالله خلافت يزيد را تصويب مي فرمود اسلام از بين مي رفت خودش فرمود كه شنيدم از جدم رسول خدا( ص )كه فرمود : هر گاه سلطان جائري كه هتك حكم خدا و سنت پيغمبر مي كند و حرمت عباد را مي شكند هر كس با او اظهار مخاست بر خدا كه او را با آن ظالم محشور فرمايد [3] .

يعني يزيدي كه شرابخوري و زناكاري و قمار بازي او علني است اگر من اظهار مخالفت نكنم به حكم خدا جايم با يزيد يكجا است .

خودش فرمود شنيدم از جدم كه خلافت بر آل ابوسفيان حرام است .

اگر با يزيد بيعت مي كرد تمام زحمات جدش از بين مي رفت اين همان يزيدي است كه صريحاً منكر پيغمبري و نزول وحي مي شد ( لعبت هاشم بمزاحمي نمي ديداست بزور آثار رسالت را محو مي كرد .

در بهره هاي روحاني ياد حسين كنيد : لذا در زياد جامعه مي خوانيد ( اشهد انك قد اقمت الصلوة و آتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن الرا ذكر كرده كه ماء معين در قرآن اشارامااست [4] و تأويل به علم و معرفت و محبت شده است .

پس اين شعر منسوب به حضرت " شيعتي مهما شربتم ماء عذب فاذكروني " معني ظاهرش آن است كه هر وقت آب گوارائي نوشيديد يادي از لب تشنه حسين كنيد و معني تأويلش : هر گاه از علوم قرآن و اهل بيت بهره مند شدي بگو صلي الله عليك يا ابا عبدالله چون از بركت حسين است كه اين بهره هاي روحاني به تو رسيد اگر حسين نبود اين مسجد و منبر كي بود بني اميه و بني مروان كجا مي گذاشتند ديني باقي بماند اينها دشمن صاحب دين بودند صريحاً گفت من از بني احمد انتقام جنگ بدر را گرفتم ديگر شنيده ايد وقتي كه سر حسين را به مجلس يزيد آوردند اين اشعليواستهلوا فرحا ثم قالوقد قتلنا القوم من ساداتم و عدلناه ببدر فاعتدل كاش ابوجهل ها و ابوسفيانها بودند و مي ديدند كه چگونه من تلافي ( از محمد " ص" ) كردم آن وقت به من مي گفتند دست مريزاد خوب تلافي كردي موقعيت بي نظير حسين " ع" براي اينكه موقعيت حسين را در برابر يزيد بهتر بفهميم به كتب تواريخ مراجعه كه مي كنيم مي بينيم تمام توجه عالم اسلامي در آن وقت به حسين بود ابن زبير با آن نفوذ و طمطراق تحت الشعاع آقا بود خودش وقتي كه مي خواست حسين حركت كند گفت آقا كجا مي رويد ؟ شما مطاع باشيد و من مطيع .

اگر حسين با يزيد بيعت كرده بود ديگر كي مي توانست مقابل يزيد لاونعم گويد - لذا از نفوذ معنوي و حسب و نسب بي نظير حسين بيمناك بود كه به والي مدينه نوشت اگر بيعت نكرد او را بكش - وقتي كه به مكه فرار كرد هنگام مراسم حج كه جمعيت از اطراف بلاد اسلامي جمع مي شوند بيم اين است كه اطراف حسين را بگيرند و سلطنت يزيد در خطر بيفتد لذا عمر و بن سعد بن العاص را كه والي مكه بود مأمور كرد كه سي نفر در لباس احرام بروند و اسلحه ها را پنهان كنند و حسين را هر كجا هست هر چند در مسجدالحرام باشد بكشند ابن عباس پس از واقع كربلا در نامه اي كه به يزيد نوشت همين موضوع را ضمن سرزنش او تذكر داد كه تو همان كسي هستي كه عمر و بن سعد را با سي نفر مأمور قتل حسين كردي و حال آنكه مكه حرم امن خداست .

سخنراني آتشين ابي عبدالله : لذا حسين متوجه شد كه ماندنش در مكه تلهكه است يعني خونش را مي ريزند بدون اينكه اتمام حجت شده بشد لذا روز هشتم ايستاده خطبه غرائي انشاء كرد : پس از حمد و سپاس الهي فرمود مرگ ملازم و همراه بني آدم است يعني به هر حال مرگ هست چه بهتر كه انسان از عمرش بهره ببرد و مرگش در راه خدا باشد چنانچه گردن بند زينت زن جوان است مرگ هم زينب مؤمن است - چقدر مشتاق ملاقات آباء عظامم هستم هر چه زودتر حسين مايل است كه از اين قفس نجات يابد چنانچه يعقوب مشتاق ملاقات يوسف بود حسين هم مشتاق ملاقات مرگ است .

جائي كه من بايد بيفتم براي من برگزيده شده و چاره اي از آن روز كه قضاي الهي مقدر فرموده نيست ما اهل بيت از خود چيزي نداريم خوشنودي خداوند خاست از او دور نيستپيغمبر است خداوند مرا با جدم در حضيرة القدس جمع مي فرمايد پس فرمود : اي مردم هر كس در راه ما حاضر است جانش را بدهد و رحمت خدا را ملاقات كند حركت خواهيم كرد انشاءالله [5] كاروان به سوي كربلا: فردا صبح حسين حركت كرد ، جاسوسهاي يزيد بوالي مكه خبر دادند لشكري به سر كردگي برادرش يحيي مأمور كرد كه جلو حسين را بگيرند و نگذارند خارج شود هنوز دو فرسنگ نرفته بودند كه لشكر به حسين و اصحابش رسيدند گفتند چرا از مكه خارج شديد فرمود خواستم خونم در مكه ريخته نشود هتك حرمت خانه خدا نشود .

خواستند كه حسين را نگه دارند كه بني هاشم دست به اسلحه كردند به قسمي رعب در قلوب اين بدبختها وارد شد كه يحيي امر كرد برگرديد كه اگر جنگ كنيم كسي از ما باقي نمي ماند .

ابن عبدربه مي نويسد تمام اين لشكر به سركردگي يحيي به مكه برگشتند و حسين هم بدون مزاحمت به سوي كربلا رفت .


پاورقي

[1] يوم يحمي عليها في نار جهنم فتكوي بها جبارهم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما كنزتم لا نفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون " سوره 9 آيه 35 "

[2] آنكه مردن پيش چشمش تهلكه است نهي لا تلقوا بگيرد او به دست وانكه مردن شد مر او را فتح باب سارعوا آمد مر او را در خطاب

[3] من رأي سلطاناً جائراً مستحلا لحرم الله ناكثاً لعهدالله مخالفاً لسنة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يعمل في عبدالله بالاثم و العدوان فلم يعير عليه بفعل و لا قول كان حقاً علي الله ان يدخله مدخله ...

[4] قل ان اصبح ممعين ( سوره تبارك )

[5] بسم الله و بالله - ماشاءالله خط الموت علي ولد آدم مخط القلادة علي جيد الفتاة و ما او لهني الي اسلافي اشتياق يعقوب بيوسف و خيرلي مصرع انا لاقيه لا محيص عن يوم خط بالقلم ولن تشد عن رسول الله " ص" لحمية و هي مجموعة له في حظيرة القدس و ينجز بهم وعده من كان باذالافينا مهجته و موطنا علي لقاء الله نفسه فلير حل معنا فانني راحل مصبحاً انشاءالله


شهيد دستغيب