مجلس ششم
بسم الله الرحمن الرحيم
سبحانك اللهم و بحمدك .لا احصي ثناءً عليك .أنت كما أثنيت علي نفسك .
يا واحد يا أحد ، يا فرد يا صمد ، يا مستغنياً عن العدد و العدد ، منزهاً عن الصاحبة والولد .
لك يا إلهي وحدانية العدد ، و ملكة القدرة الصمد .
لك العلو الاعلي فوق كل عال ، و الجلال الأمجد فوق كل جلال .
نحمدك علي نعمائك ؛ والحمد من نعمائك .
و نشكو نصلي و نسلم عن أفضل أمنائك ، و ، الصفي المقرب ، و الحبيب المهذب .
و علي أهل بيته الميامين ، و السادة المطهرين ، المقيمين لأعلام الاهتداء ، و منار الضياء ، و القائمين علي المحجة البيضاء ، و الحافظين للشريعة الغراء ، عليهم الاف التحية و الثناء ، ما دامت الأرض والسماء أعوذ بالله من الشيطان الرجيم " إن الله اشتري من المؤمنين أنفسهم و أموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون و عداً عليه حقاً في التورية والانجيل و القرآن " (1) .
اين آيه شريفه ، معامله خداست با بندگان .
خداوند عالم " مشتري " است .
و كسي كه ايمان دارد " بايع " است .
" متاع " ، جان و مال ايشان است .
" قيمت " بهشت است .
" قباله " اين معامله ، تورات و انجيل و قرآن است .
" سبحل " اين قباله قوله : " فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به " (2) است .
مي فرمايد : خدا مشتري است جانها و مالاهي مؤمنين را كه جهاد كنند .
و پروردگار عالم بهشت را با اينها معامله كرده است ، و وفا خواهد كرد و در كتابهاي آسماني - چون تورات و انجيل - نوشته اند .
پس بشارت باد ايشان را در اين معامله .
حالا مردم در اين معامله مختلفند : بعضي هستند كه از بود خلقت ايشان تا ختم آن ، اين معامله را با خدا ، ندارند ، و جز " دنيا " هيچ ملحوظي ندارند .
آنچه مي كنند ، از عبادات و معاملات ، به جهت دنياست .
اصلاً و ابداً در اين دكان معامله " ان الله اشتري " داخل نشده اند ! بعضي هستند كه قدري داخل شده اند .
خدا مي فرمايد : من مي خرم ؛ هر چه باشد : چه جان ، چه مال ، چه زحمت كشيدن .
ببين با خدا هيچ معامله اي داشته اي ؟ كارهاي خودت را ملاحظه كن ؛ بعضي هستند مرتبه اعلاي اين معامله را دارند .
و آن ، شهدايند .
مجموع شهدا اول عالم تا آخر .
چون حقيقتاً ، عزيزترين چيز را به خدا فروخته اند .
قباله اش نوشته شد .
شهيد همين كه رفت جنگ به جهت خدا ، معلوم است فروخته است جان را ، و خدا خريده است .
همان ثمن را هم به ايشان مي دهد .
" بأن لهم الجنة " يعني بهشت ، ملك و مختص به ايشان است .
اين است كه در اخبار رسيده است كه شهيد وقتي كه مي افتد ، حورالعين بر بالين او حاضر مي شود .
اين ، مقام شهد است ! بالاترين شهداء - از اول تا آخر - شهداء كربلايند ؛ كه ايشان سادات شهدايند ؛ چنانچه رئيس ايشان ، سيدالشهداء است حتي آن غلام سياه ، به حكم : " اولئك سادة شهداء امتي الي يوم القيامة " (3) .
سيد الشهداء سيد آنهاست ؛ و آنها سادات باقي شهدايند .
و اين مزيت وجه دارد و آن اين است كه فائق آمدند بر همه مجاهدين از اصحاب پيغمبران .
از اصحاب حضرت نوح گرفته تا اصحاب صاحب الامر - عجل الله فرجه - شهداء كربلا از همه بالاتر ، و بر اصحاب نوح و طالوت و اصحاب حضرت موسي و اصحاب عيسي فائقند .
بر شهداي بدر و حنين و احزاب ، و تمام آنهائي كه در خدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام بودند ، و بر اصحاب هر يك از ائمه الي اصحاب حضرت قائم عجل الله فرجه - كه در ركاب او كشته شوند - فائقند .
هم به دليل و برهان ، چه از قرآن ، و چه از احاديث ، و چه از عقل .
بدان كه از اصحاب بدر بالاتري نداريم .
وجه اش را بگويم : در فضيلت بدر كفايت مي كند كه در زيارت حضرت عباس عليه السلام مي خواني : اشهد و اشهد الله انك مضيت علي ما مضي عليه البدريون(4).
[ گواهي مي دهم و خدا را گواه مي گيرم كه تو از جهان در گذشتي با همان مقام رفيع شهادت كه شهداي بدر يافتند ] .
ببين چقدر فضيلت دارند ! اگر ملاحظه كني تفاوت حال اين دو طائفه شهدا را ، بر چگونگي حال ايشان واقف مي شوي .
" اهل بدر " سيصد و سيزده نفر بودن ، همه ايشان دو اسب داشتند .
شمشير هم در دست نداشتند .
عمده سلاحشان جريده نخل بود .
مقابل ايشان يك هزار سوار مرد ميدان نامي بودند .
آنها هزار سوار بودند كه مقابل حضرت آمدند .
ببين شوخي ندارد .
از ابتدا به جهت جنگ بيرون نرفتند ؛ چرا كه اگر مي دانستند بر وجه يقين كه جنگ واقع مي شود ، نمي رفتند ؛ چنانچه خداوند " و اذ يعدكم اللتودون أن غير ذات الشوكة تكون لكم " (5) .
اول به ايشان فرمود بيائيد تا قافله به دست شما بيايد .
آنها به اميد قافله كفار بيرون آمدند ، نه به اميد كشته شدن .
ببينيد " شهداي" اصحاب بدر " خوفشان چنانچه مي فرمايد : " و توودن أن غير ذات الشوكة تكون لكم " .
اما " شهداء كربلا " در روز عاشورا ، همه اضطراب ايشان در كشته نشدن ×(6) بود .
هر كدام تعجيل مي كردند كه برويم زودتر كشته بشويم .
شهداء بدر ، با وجودي كه خداوند عالم وعده نصرت به ايشان داده بود ، استغاثه مي كردند در وقت جنگ ؛ چنانچه مي فرمايد : " اذ تستغيثون ربكم فاستجاب لكم أني ممدكم بألف من الملئكه مردفين " (7) ؛ مضطرب نشويد ! ملائكه را به نصرت شما مي فرستم .
اما شهداي كربلا ، ملائكه به امدادشان آمدند ، واهمه داشتند كه امدادشان كنند ، و كشته نشوند ؟ ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا ! بدريها و كربلائيها ، بعد از آن كه مقام ايشان از بدريها بالاتر شد ، نسبت آنها به باقي شهداء معلوم مي شود ، چه بدريها از همه بالاتر بودند .
اين يك صفت ايشان است كه امام مي آيد به زيارت سيدالشهداء ، بعد مي آيد بر سر قبر شهدا خطاب مي كند " السلام عليكم با أولياء الله " (8) ببين چه مقام است كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بفرمايد :" يا اولياء الله ! " از جمله صفات آنها كه سادات شهدايند ، اين است كه اينها مأموم حقيقي سيدالشهدايند .
امام و مأموم في الحقيقه به يك نسق بودند .
امام ، سيدالشهداء و مأموم ، شهدا ! در همه چيز متابعتش كردند : در تشنگي و كشته شدن مأمومش شدند ، در سر جدا كردن ، در سر بر نيزه كردن ...
در همه چيز او " امام " بود ، و آنها مأمومش شدند .
اما شد در جميع اعمال .
در هيچ امام و مأمومي ، ائتمام مثل اين امام و مأمومين نشد .
همه چيزشان به جماعت و متابعت بود : مظلوميشان ، نمازشان ، محاضره شدنشان ، تشنگيشان ، روزه داشتنشان ، سر جدا شدنشان از بدن ، سر بر نيزه شدنشان ، بي غسل و بي كفن بودنشان ؛ در همه چيز اقتدا كردند .
مي خواهي بداني سر جدا شدنشان چه قسم به جماع شد ؟ چون هر يك كه بر زمين افادند " يا أبا عبدالله ادركني " گفتند .
يعني : آقا ، بيا نگذار سر ما را جدا كنند ! مي خواستند در سر جدا شدن هم بي مقتدا نباشند ، و سر ايشان بعد از سر مطهر جدا شود .
چون محقق است كه سري كه در ميدان جدا شد ، سر مطهر حضرت بود .
باقي سرها را روز يازدهم جدا كردند ؛ به قول سيد سجادعليه السلام .
از جمله صفات ايشان اين است كه " حج " كردند سيدالشهداء را ، و اين خانه كعبه حقيقي خدا را .
ببين چه احرامي براي او بستند ! چگونه لبيك گفتند ! چه طواف ، چه هروله ، چه وقوفي به عمل آوردند ! درمنايش چگونه خوابيدند ! پس اينها حاجي حقيقي سيدالشهدايند .
حالا امروز ، چون چندان وقت نمانده ، موعظه ما هم ف مصائبند ، و اينها موعظه هم هستند .
شهداء هم حقي دارند ، بلكه امروز ، قدري ادا كنيم.
بعد از آنكه معلوم شد كه مقام ايشان از همه بالاتر است ببينيم خودشان با هم چطورند .
سابقاً گاهي ملاحظه مي كردم ببينم كدام افضلند .
و مراد از افضلي ، افضليت در شهادت است و نقل يوم عاشورا و الا آنهائي كه از اصحاب اسرار حضرت امير بودند - مثل حبيب و مسلم و برير - افضلند .
باري ،مصائب سيدالشهداء است .
ملاحظه مكدام در عالم خودشان ، خصوصيتي دارند كه بايد از اين جهت بالاتر باشد .
و هر يك را مي شود افتمام شهدا دو نفر دارند كه شايد بگوئيم مثل سائرين نباشند .
اما پاره اي خصوصيات دارند كه بسا مي شود از اين جهت بالاتر باشند ، يا كمتر نباشند .
برآورد مي كنم : بعضي صاحب اسرار بودن ، اهل عبادت و مجاهده بودند ، و از اصحاب پيغمبر صلي الله عليه و آله بودند .
مثلاً حبيب از اصحاب پيغمبر بود ، صاحب اسرار و پيرمرد بود ، ه مدرجه ميثم تمار بود .
كذلك برير ؛ و اين مرحله ديگر است .
به ملاحظه اين جهت از فضليت مي گويم از " حر " بايد بالاتر باشد .
مي گويم : نبايد " حر " به مقام ايشان برسد ، با آن خطيئه اي كه از او صادر شد .
غايت امر اينكه " حر " همين قدر خود را نجات داده .
ولكن برآورد مي كنم كه حجالت بنده پيش خدا خيلي قرب دارد .
اين " آه " گناهكار خجالت زده معترف به تقصير ، خيلي قرب دارد .
و " حر " اگر چه آن مقامات نداشت ، اما خجالت زدگيش و اين اضطرابش او را كافي است .
و علاوه ، آمد دست از همه چيز برداشت .
در آن حالت كه كار سيد الشهداء عليه السلام به آن شدت بود .
مثلاً اصحاب وقتي بودند كه كار به شدت نرسيده بود ، اما " حر " در آن شدت فعلي ، در همچو حالتي كه مردي باشد شيخ بهار هزار سوار ، رئيس و سردار طائفه ، در آن طرف به كمال استراحت ، بردارد .
از اهل و عيال و آب خوردن بگذرد بيايد اين طرف ، اين خودش چقدر كار است ! اين را كار ندارم كه فضيلتي دارد يا نه ، خود هتوبه اش قبول شودخود را پيچيد ، قسمي اول آمد كه حضرت او را نديد ، تا خود را بر سر پاهاي حضرت انداخت .
حضرت فرمود ارفع رأسك ! يا شيخ ، من أنت ؟ كيستي تو ؟ همانطوري كه خودش را بر روي پاي مبارك انداخته بود ، گفت : من آن بدبختي هستم كه نگذاشت بروي ، وسر راه را بر جناب شما گرفتم .
بعد ، از حضرت سؤال كرد : فهل لي من توبه ؟ (9) چون شك داشت كه كارش گذشته است ، توبه او قبول نيست ، اول سؤال كرد .
اي برادر ، اين شرمساري ، اين اعتراف به تقصير ، پيش خدا خيلي قرب دارد ؛ چنانكه در حديث قدسي رسيده كه مي فرمايد به ملائكه : " ناله گناهكاران پيش من محبوبتر است از تسبيح شما " (10) .
حالا ، اين ناله " حر " چه مقام دارد ؟ و همچنين ، در خجالت داشتن چون بنده خود را بي قابليت داشت كه خود را جناب نداند ، خود را هيچ بداند پيش خدا زياد قرب دارد .
مثلاً آن " غلام سياة " از شهداي كربلا معلوم است كه خجالت داشت از بي قابليتي خودش ، كه خون سياه داخل خون خوبان بشود .عرض كرد : يا بن رسول الله ، من قابليت بهشت دارم ؟ ببين همين خجالتش كه من سياه خون سياه ؟ همين پيش خدا خيلي قرب دارد .
اين است كه حضرت رفت بالاي سرش ، براي او دعا كرد كه " اي پروردگار ، رويش را سفيد كن ، بويش را خوش كن ، با محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله او را محشور كن " (11) در نهري افتاده بود .
بعد از ده روز ، نعش آن جناب را ديدند .
او را كه رفتند دفن كنند ، بوي مشكبيان كنيم كدام يك از ايشان افضاز ايشان افضل نيستند .
و لزومي هم ندارد .
بيائيم كيفيت مصيبت ايشان را بگوئيم .
مجملاً ، سفيد صبح روز عاشورا كه طالع شد ، حضرت با اصحاب مهياي نماز صحب شدند .
اما وضو گرفت ، معلوم نيست .
بايد تيمم كرده باشند .
حضرت ، مؤذني داشت ، حجاج بن مسروق بود .
يكي از شهداست كه هميشه او اذان مي گفت .
حضرت فرمود كه امروز " علي اكبر " اذان بگويد .
آن حضرت بعد از نماز ، رو كرد به جانب اصحاب و اهل بيت خود و فرمود : أشهد بأنا نقتل كلنا الا علي ] گواهي مي دهم كه ما همه به شهادت مي رسيم جز علي ] همين كه اين را از حضرت شنيدند ، همه آنها فرح و خوشحالي اظهار مي كردند ! حتي بعضي از ايشان آن روز يا پيش از آن شوخي مي كردند .
يكي از ايشان مي گفت : حالا وقت شوخي است ؟ گفت : والله در عمر خود شوخي نكرده ام ، و خوشم هم نمي آيد ، اما امروز روز خوشحالي است ، ببين درجه كجاست ! باري ، پيش از طلوع آفتاب ، ابن سعد - عليه اللعنة - صف آرائي لشكر كرد .
موافق قولي صد هزار ؛ يك قول هشتاد هزار سواره و چهل هزار پياده (12) .بالاتر نداريم .
اگر بگويند دروغ است .
قدر يقيني سي هزار كه حديث صحيح است ، كه همه صف كشيدند : امير خودش ، وزير پسرش ، ميمنه با عمر و بن حجاج ، ميسره با شمر بن ذي الجوشن ، محمد بن اشعتث سر كرده تيراندازان به مقدار بالهاي كبوتر ، همه آمدند در مقابل آن مظلوم صف كشيدند .
سيد الشهداء عليه السلام هم صف آرائي كرد .
ميمنه و ميسره ترتيب داد : لشكر چهل و دو پياده و سي سواره يا بعكس ، ميمنه با حبيب بن مظاهر ، ميسره با زهير بن قين ، علم دست حبيب ، رايت دست حضرت ابالفضل العباس عليه السلام .
باري ، بگويم صف كرد ، صف آرائي نمي خواهد ! مقابل يكديگر ايستادند .
ابن سعد به اصحاب قلب - كه قلب لشكر بودند - گفت : بايستيد جاي خودتان .
لشكر را گفت : احاطه كنيد ميمنه و ميسره را لشكر اقلاً به قدر يك فرسخ طول و عرض ايشان بوده ، احاطه كردند بر خود حضرت ، وخيمه گاه حضرت را مثل حلقه ميان گرفتند .
پير سگ ملعون ، به طمع ملك ري ببين چه مي كند ؟! اول كاري كه كرد اين بود كه دريد را صدا زد كه اذن رايتك : رايت بياور ! تير و كماني گرفت .
تير بر چله كمان گذاشت ، گرفت : اول كسي كه تير زد منم(13) همين كه آن ملعون ازل وابد ، تير از كمانش بيرون رفت ، تيراندازهاي لشكر - نمي دانم چقدر بودند - همه به يهنوز مصيبت اين كار را نگفتم .
خوب ، دوازده هزار تير يك دفعه بيايد در يك صف چه مي شود ؟ حديث صحيح است كه در اين تيراندازي ، نصف لشكر سيدالشهداء عليه السلام افتادند .
(14) حالا ، اول صبح است .
نصف لشكر امام مظلوم افتادند .
بعد از اين بناي مبارزت شد ، و رفتن به دعوي .
هر كدام به كيفيتي .
ديگر دروغ نمي خواهد كه روز عاشورا هفتاد و دو ساعت بشود ؛ كه دروغ بر خدا و رسول است .
بعد از آن ، بناي مبارزت شد كه مي يابد بروند .
هر كدام رجزي ، و كيفيت قتالي ، و اذني ، و مجلسي دارند كه مقام ، مقام اين مطالب نيست .
بعضي شان وقوف داشتند خدمت سيدالشهداء ؛ بعضي طواف داشتند دور خانه سيدالشهداء ؛ حتي بعضي كه خدمت حضرت مي ايستاد ، رويش اطراف ميدان و دستش و پشتش طرف حضرت براي آنكه هر تيري كه مي آيد بخورد به صورتش .
مي خواهم تفاوت اهل زمان ها با آنها را ببينيد چقدر است ! يكي از طواف كن ها " سعيد بن عبدالله " بود كه سيزده تمنظورم تفاوت آنهاست با اهل مي خواهند ورق دين را برگردانند .
سعيد افتاد .
ببين چقدر عمل خود را ناقابل مي دانست ! عرض كرد : يا اباعبدالله من وفاداري با جناب تو كردم ؟ أوفيت ؟ فرمود : بلي ، وفيت .
در بهشت پيش روي من خواهي بود (16) .
اين بي مروت هاي بدبخت ! سيزده چوبه تير خورد بر دل و جگر و صورتش ، هنوز شك داشت كه وفا كرده ام براي قيامتش شك داشت ! تو تير مي زني بر دل حضرت ، و يقين به نجات داري ؟! بچه بي ريش ، شبيه عروس قاسم ، تير است بر دل سيدالشهداء ؛ هر چه باشد و هر كجا باشد ! اقلاً بترسيد ! باري ، كار به اينها نداريم ، مطلب ديگر دارم .
امروز اين شهداء به اين قسم ، به اين كيفيت ، شهيد شدند .
ايشان با آن خيالي كه داشتند مثل حبيب و برير و مسلم بن عوسجه .
مثلا يكيشان غصه مي خورد .
حضرت فرمود : چرا غصه مي خوري ؟ عرض كرد كه غصه مي خورم كه عزيزتر از جان ندارم كه فداي تو بكنم ! ديروز گفتم : وسيله مماثلت ، شخص مي تواند تحصيل كند .
وارد شده است كسي كه تصور كند حالت سيد الشهداء را و بگويد : " يا ليتني كنت معكم " ، خداوند ثواب شهدا را به او مي دهد (17) .
اين محض زبان است ، يا انشاء است كه حقيقت دارد ؟ ببين اين مطلب را در خود مي يابي ؟ اين خيلي ادعاي بزرگي است ! گول نخوري كه با بصحبت وسلامتي جسد ، و وفور نعمت ، بروي و اين مصيبتها را بر خود وارد آوري ! ببين حالت را چطور است ؟ جرأت نمي كنم ادعا كنم كه اين دعائي است كه هر كس به زبان بخواند ، خدا ثواب شهداء كربلا را به او مي دهد .
به مجرد گفتن اين دروغ ؟! نبايد حالتت همچو حالتي باشد .
اين حالت را كه در خود نمي بينم ! بلي ، يك حالتي است در روز عاشورا - اين را بگويم - كه شايد ارگ بودي و مي ديدي ، بسا مي شد اين تمنا مي كردي و آن اين است كه در روز عاشورا ، نزديك ظهري ، يامقارن يا بعدازظهر بود كه كار بسيار سخت شد ؛ بيشتر اصحاب كشته شدند .
از يك طرف آتش خندق كه امام - روحي فداه - حفر فرموده بود ، كه لشكر به خيمه ها نرسند ، مشتعل شده ؛ عمر سعد هم حكم كرده كه خيمه اصحاب كشته شده را آتش بزنند .
دود از اين دوجا مرتفع ، از يك طرف گرد اسب ها آتش ها از اطراف و جوانب مشتعل ، آتش گرمي هوا ، آتش تشنگي از يك جانب ، آتش آفتاب ! حضرت در اين اثناء سركشي عيال و اطفال مي كرد .
چون ، كار كه شدت مي كند ، صاحب آن كار دلداري مي دهد .
به يك دفعه پرده نشينهاي حرم از خيمه بيرون آمدند ! با اين حالت ، امام مبين صدا را بلند كرد ، و بقيه اصحاب را كه باقي مانده بودند خطاب فرمود : يا حملة التنزيل ! حاموا عن هذه الحريم [ اي حاملان قرآن ! از اين حريم حمايت كنيد ] إنا لله و إنا اليه راجعون .
پاورقي
1- سوره توبه ، آيه 111
2- سوره توبه ف آيه 111
3- " كامل الزيارات " ص 234 ، باب 79 با مختصر تفاوت
4- " كامل الزيارات " ص 270 ، مفاتيح الجنان ، ص 794 خط : مصباح زاده ، شايان ذكر است عبارت متن مطابق " مفاتيح الجنان " نقل شده است ولي در " كامل الزيارات " فقط " اشهد الله " آمده و " اشهد " قبل از آن ، ذكر نشده است .
6- در متن " كشته شدن " بود ولي ظاهراً " كشته نشدن " صحيح مي باشد
7- سوره انفال ، آيه 9- 10
8- " مصباح كفعمي " ص 668 چاپ بيروت ، " مفاتيح الجنان " ص 786 به خط مصباح زاده .
9- " ارشاد مفيد " 2/100 ، " لهوف ابن طاووس " ص 160
10- " منهج الصادقين " 7/381 ، تصحيح ، علامه شعراني
11- " بحارالانوار " 45/ 23
12- ر .ك " حديقة الشيعه مقدس اردبيلي " 2 / 666 ، چاپ انصاريان ، قم 13- " ارشاد مفيد " 2/ 101 ، چاپ مؤسسه آل البيت عليهم السلام
14- " بحارالانوار " 45/12 ، در " بحار " آمده كه پنجاه نفر از اصحاب امام حسين عليه السلام در همين حمل
15- " لهوف ابن طاووس
16- بحارال
17- " امالي شيخ صدوق " ص 113 ، مجلس 27 ، حديث پنجم
شيخ شوشتري