بازگشت

هدف قيام عاشورا (1)


بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه ربّ العالمين، والصّلوة والسّلام علي سيّد الانبياء والمرسلين، أبي القاسم محمّد وعلي آله الطيبين الطاهرين المعصومين.

اللّهم كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه وعلي آبائه في هذه الساعة وفي كل ساعة ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتي تسكنه أرضك طوعاً وتمتعه فيهاً طويلاً.

السلام عليك يا ابا عبد اللّه وعلي الارواح التي حلّت بفنائك.

شهادت مظلومانه آقا ابي عبدالله را به پيشگاه ولي عصر ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ و مقام معظم رهبري، مراجع معظم تقليد و همه شيفتگان مكتب حسيني تسليت عرض مي كنم.

و از خداوند متعال درخواست مي كنيم كه در دنيا و آخرت دست ما را از دامن امام حسين(عليه السلام)كوتاه نفرمايد.

طي جلسات گذشته سؤال هايي را پيرامون موضوع عاشورا و قيام ابي عبدالله(ع) مطرح كردم و در حدي كه بضاعت گوينده و ظرفيت مجلس اقتضا داشت عرايضي را تقديم نمودم.

يكي از سؤال هاي مهمي كه در باره اين قيام عظيم و بي نظير تاريخي مطرح مي شود و پيش از اين نيز بارها مطرح شده و به آن پاسخ داده شده است، سؤال در مورد هدف سيدالشهداء(عليه السلام)از اين حركت است.

در اين باره به صورت كلي جواب هايي داده شده است كه همه مي دانند مانند اين كه قيام آن حضرت براي احياي دين و اصلاح امت بوده است.

اما در ذهن بسياري از جوانان و نوجوانان ما در سايه اين سؤال كلي، چند سؤال فرعي مطرح مي شود و آن اين كه، با اين حركت سيدالشهداء(ع) چه اصلاحي صورت گرفت؟ قيام امام حسين(ع) چگونه امر به معروفي بود كه بايد به اين صورت انجام مي گرفت؟ و با اين روش چگونه دين احيا مي شود؟ آيا سيدالشهداء(ع) در هدف خود موفق شدند و توانستند با قيام خود، حكومت و امت اسلامي را اصلاح كنند و جلوي مفاسد را بگيرند؟ اين سؤال ها در ذهن بسياري از جوانان ما وجود دارد و گاهي آن ها را مطرح مي كنند.

براي اين كه علت قيام سيدالشهداء(عليه السلام) را از زبان خود آن حضرت بشنويم، ابتدا چند جمله از بيانات ايشان را براي تبرّك و تيمّن تلاوت مي كنم و پس از آن درباره بخش هايي از آن، توضيحاتي عرض خواهم كرد.

اصلاح مفاسد، هدف اصلي قيام امام حسين(عليه السلام) در وصيتي كه آن حضرت براي برادرشان محمد حنفرمايند: "اِنبَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً" [1] يعني من نه براي گردش و تفريح از مدينه بيرون مي روم و نه براي اين كه فسادي در زمين راه بيندازم و ظلمي بكنم "وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ في أُمَّةِ جَدّي(صلي الله عليه وآله)" فقط براي اصلاح در امت جدم خروج مي كنم.

اگر دقت كنيم، در تعبير "لِطَلَبِ الاِْصْلاح" نكته اي وجود دارد.

امام(ع) نفرمود: "انما خرجت للاصلاح" بلكه فرمود: "اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاح" يعني من در جستجو و در پي اصلاح هستم.

نظير اين تعبير در سخنراني امام(ع) براي نلكِنْ لِنُرِيَنُظْهِرَ الاِْصْلاحَ في بِلادِك" [2] اين خطبه زماني ايراد شد كه هنوز صحبت از خروج و مبارزه با يزيد مطرح نبود.

امام(ع) در آخر اين خطبه دعا مي كنند و خطاب به خداي متعال مي گويند: پروردگارا! تو مي داني كه هدف ما از اين فعاليت هاي سياسي جز اين نيست كه مَعالم دين تو و معيارهاي اسلامي را به مردم نشان دهيم يعني نشان دهيم دين چيست و نشانه هاي آن كدام است و چگونه و با چه معياري مي توان افراد ديندار و افراد بي دين را شناخت؟ و نيز هدف ما اين است كه اصلاح را در بلاد تو ظاهر كنيم.

كلمه "نُظْهِر" دو معني مي تواند داشته باشد اول اين كه يعني روشن كنيم اصلاح چيست، و ديگر آن كه يعني اصلاح را تحقق بخشيم و بر فساد، ظاهر و غالب گردانيم.

مفهوم اصلاح از آن جا كه امروزه واژه "اصلاح" يكي از واژه هايي است كه در ادبيات سياسي ما خيلي كاربرد دارد و مقام معظم رهبري هم در خطبه اخيرشان به اين واژه اشاره كردند، روي اين كلمه تكيه مي كنم و براي اين كه در مسير رهنمودهاي ايشان حركت كرده باشم و توضيح بيش تري بدهم، ابتدا معناي اين واژه را، و سپس موارد استعمال آن را در قرآن و روايات بيان مي كنم و آن گاه مطالبي كه بيش تر جنبه كاربردي دارد، عرض خواهم كرد.

اصلاح كه كلمه اي عربي و از ريشه "صلح" است دو معني دارد كه يكي از ماده صُلح و ديگري از ماده صَلاح است.

اصلاح از ماده صُلح، به معني آشتي دادن، و رفع اختلاف، دعوا و مشاجره بين دو فرد يا دو گروه است.

واژه اصلاح به اين معني در قرآن كريم در مورد اصلاح بين دو همسر به كار رفته است مي فرمايد: ".

فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِيُريدا اِصْلاحاً يُوَفّبَيْنَهُما. " [3]

يعني براي زن و شوهري كه با يكديگر اختلاف پيدا كرده اند، داوري از طرف خانواده زن، و داوري از طرف خانواده مرد انتخاب كنيد اگر زن و شوهر واقعاً بخواهند آشتي و سازش كنند، خدا بين آن ها سازش برقرار خواهد كرد.و در جاي ديگر مي فرمايد: "وَ اِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مجُناحَ عَلَيْهِما أصُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ"[4] در اين آيه در مورد آشتي زن و شوهر مي فرمايد آشتي بهتر است.

نظير اين مورد تعبير ديگري است كه زياد شنيده ايد و در قرآن نيز هست و آن اصلاح ذات البين است كه به معني آشتي دادن دو نفر يا دودارند.

در قرآن مي فرمايد: "وذاتَ بَيْنِكُم" [5] در روايات هم براي اصلاح ذات البين ثواب بسياري ذكر شده است، كه اگر دو مؤمن يا دو گروه يا دو خانواده با يكديگر قهر هستند و با هم اختلافي دارنثواب اين كار از ثواب نماز و روزه سال بيش تاست. [6]

دامنه "اصلاح ذات البين" تا آن جا گسترش پيدا مي كند كه اگر دو گروه از مردم درون جامعه اسطائِفَتانِ مِنَ الْاقْتَتَلُوا. " [7]

در اين جا هم قرآن دستور مي دهد كه سعي كنيد ابتدا آن ها را آشتي بدهيد: "فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما. ،"

دنباله آيه، مربوط به جهاد است كه فعلاً مورد بحث ما نيست.

بنابراين كلمه اصلاح در جايي كه دو گروه با هم مي جنگند، به معني صلح دادن و آشتي دادن به كار رفته است.

در اين موارد، اصلاح بين دو فرد يا دو گروه انساني به معني آشتي دادن آنان با يكديگر است.

استعمال ديگر اصلاح، از ماده صَلاح است.

صلاح در مقابل فساد مي باشد و معمولاً آن را در زبان فارسي "شايستگي" ترجمه مي كنند.

كار صالح يعني كار شايسته و فرد صالح يعني فرد شايسته.

اصلاح به اين معنا نيز در مقابل اِفساد است و به معني انجام كار شايسته يا برطرف كردن فساد مي باشد.

به كسي كه در صدد است كار شايسته انجام بدهد و فسادها، نقص ها و عيب ها را برطرف كند، "مُصلح" مي گويند و كسي را كه در صدد برهم زدن كارها و ايجاد فساد در جامعه است، "مفسد" مي نامند.

تعبير "مفسد في الارض" هم از همينجا است.

اين معناي اصلاح، مربوط به اصلاح ذات البين و آشتي دادن دو فرد يا دو گروه نيست.

كسي كه مي خواهد فسادي را برطرف كند يا كار فرديِ شايسته اي را انجام دهد، با فرد خاصي روبه رو نيست.

پس اين اصلاح كه از ماده صلاح است دو نوع مصداق دارد، يكي به معني كار شايسته انجام دادن و ديگري به معني برطرف كردن فساد و تبهكاري يا جلوگيري از بزهكاري است.

اين هر دو نوع مصداق، مثلاً "اِلاّ الَّذينَ أَصْلَحُوا" [8] يعني كساني كه توبه كردند و اصلاح كردند يعني عَمِلُوا عملاً صالِحاً، به جاي كارهاي غلط و به جاي گناهاني كه انجام داده بودند، اصلاح كردند يعني كار خوب انجام دادند.

ولي آنچه بيش تر مفهوم اجتماعي دارد و در كلمات حضرت ابي عبد الله مطرح شده است و در ادبيات سياسي و اجتماعي امروز هم به كار رفته است، اصلاح مفاسد است كه در مقابل افساد به كار مي رود.

تا اين جا مفهوم اصلاح از نظر لغت عربي و از نظر كاربرد قرآني و ديني آن روشن شد.

اما مفويژگي خاصي در اصطلاحات سياسي معادل "رِفُرم" [9] و در مقابل انقلاب به كار مي رود.

مي گويند تغييراتي كه در جامعه ايجاد مي شود، گاه تدريجي است و آرام آرام و با آهنگ كند انجام مي گيرد كه در اين صورت به آن "رفرم" مي گويند و كساني برمي آيند، "اصلاح طلب" خارجي آن "رِفُرميست" [10] است.

در مقابل، كساني كه مي خواهند دفعتاً اوضاع را عوض كنند، انقلابيون هستند.

انقلاب به معني تغيير اجتماعي ناگهاني، تند و با سرعت كه گاهي احياناً همراه با خشونت است، مانند انقلاب اسلامي ايران.

اين اصطلاح اصلاح، به عنوان اصطلاح سياسي و در مقابل انقلاب، معناي اخصي براي اصلاح است.

اين اصطلاح، ريشه لغوي ندارد و اصطلاح ديني و مذهبي نيست بلكه اصطلاح سياسي جديدي است كه اصلاح را در مقابل انقلاب به كار مي برند.

مسلماً اين اصطلاح، جديد است و در قرآن و روايات به اين معناي خاص به كار نرفته است.

در جايي كه سيدالشهداء(عليه السلام)مي فرمايد: "خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ في أُمَّةِ جَدّي" اين معناي خاص را منظور نكرده اند.

حركتي كه ايشان انجام دادند، يك حركت تدريجي، آرام و بي خشونت نبود جنگ بود و كشته شدن و فدا كردن ده ها انسان شريف در راه آن هدف.

مقام معظم رهبري در فرمايشاتشان به اين نكته اشاره كردند كه وقتي ما مي گوييم اصلاح، معناي خاص آن را كه امروزه در اصطلاح سياسي به كار مي رود نمي گوييم بلكه منظور ما هر گونه مبارزه با فساد و رفع مفاسد است خواه به صورت تدريجي باشد، و خواه به صورت دفعي و انقلابي.

و لذا فرمودند خود انقلاب اسلامي ايران بزرگ ترين اصلاح بود با اين كه در اصطلاح سياسي امروز به آن اصلاح نمي گويند.

منظور ايشان اين بود كه ما وقتي به اصطلاحِ قرآن و روايات، از اصلاح سخن مي گوييم، معناي اعم آن را اراده مي كنيم چه آن اصلاح به صورت تدريجي باشد يا به صورت دفعي و انقلابي و تند و با آهنگ سريع.

و به همين جهت انقلاب اسلامي هم بزرگ ترين اصلاح بود زيرا موجب از بين رفتن مفاسد زيادي گرديد گرچه اين كار نسبتاً به صورت دفعي، انجام شد.

البته دوران نهضت پانزده سال طول كشيد تا اين كه سرانجام به پيروزي رسيد ولي زماني كه انقلاب پيروز شد، نظام سابق به صورت دفعي تغيير كرد و دستگاه هاي كشور و سياست هاي سابق ناگهان تغيير كرد، قانون اساسي جديد وضع شد و تحولي بنيادين و همه جانبه اتفاق افتاد.

تأثير نظام ارزشي در تعريف اصلاح گفتيم واژه اصلاح در قرآن يا از ماده صُلح و يا از ماده صَلاح است و تكيه بحث ما بر اصلاح از ماده "صلاح" در مقابل "فساد" است.

صلاح و فساد در قرآن از عام ترين مفاهيم ارزشي هستند.

از آن جا كه بعضي از نوجوانان ما با اين اصطلاحات آشنا نيستند، در باره مفاهيم ارزشي توضيح مختصري مي دهيم.

مفاهيمي را كه ما به كار مي گيريم، گاه درباره چيزهايي است كه هست و موجود است و گاه درباره چيزهايي است كه مي گوييم بايد چنين شود يا نبايد چنان شود.

مفاهيمي را كه در بطن معناي آن ها "بايد" و "نبايد" است، مفاهيم ارزشي مي گويند.

كار خوب كدام است؟ كاري است كه بايد انجام داد.

كار بد كدام است؟ كاري كه نبايد انجام داد.

صلاح چيست؟ چيز شايسته اي است كه بايد در پي آن بود.

فساد چيست؟ چيزي كه بايد جلوي آن را گرفت يا نبايد آن را انجام داد.

صلاح و فساد دو مفهوم ارزشي هستند يعني وقتي آن ها را تحليل كنيم، در آن ها بايد و نبايد وجود دارد.

اين مفاهيم ارزشي گاه محدود است و در مورد خاصي به كار مي رود و گاه بسيار وسيع است و همه كارهاي خوب يا همه كارهاي بد را در بر مي گيرد.

به مفاهيمي كه همه كارهاي خوب يا همه كارهاي بد را در بر مي گيرند، مفاهيم ارزشي عام گويند.

در قرآن چند مفهوم ارزشي عام وجود دارد كه از جمله آن ها "صلاح" و "فساد" است.

از ديگر مفاهيم ارزشي عام كه در قرآن به كار رفته است، مفهوم "معروف" و "منكر" است.

معروف يعني هر كار خوب، و منكر يعني هر كار بد.

"خير" و "شر" نيز از مفاهيم عام ارزشي هستند كه در قرآن كريم به كار رفته اند.

يكي از خواص مفاهيم ارزشي اين است كه معيارهاي تجربي عيني ندارند.

وقتي شما مي گوييد "هوا گرم است" يا "اين جا روشن است"، مي توانيد آن را با تجربه عيني نشان دهيد.

مثلاً اگر هوا به گونه اي است كه شما عرق مي كنيد و ناراحت مي شويد، هوا گرم است اما اگر مي لرزيد، هوا سرد است.

به همين ترتيب مي توانيد اين چراغ را نشان دهيد كه روشن است و اگر كليد آن را بزنيم خاموش مي شود.

صحيح بودن يا غلط بودن اين موارد را مي توان با تجربه حسي و عيني نشان داد و معلوم نمود كه جمله هاي "اين جا روشن است" و "هوا گرم است" يا "هوا گرم نيست" صحيح است يا غلط.

اما مفاهيم ارزشي اين گونه نيستند.

با كدام حس مي توان خوبي يا بدي كاري را تجربه كرد؟ مي گويند "خوب و بد"، "صلاح و فساد" و "معروف و منكر"، تابع دستگاه و نظام ارزشي هستند.

افراد، گروه ها و جوامع براي خود، يك نظام ارزشي دارند، يعني مجموعه اي از كارها را خوب و با ارزش مي دانند و مجموعه اي را بد و ناروا مي دانند.

ممكن است كاري در يك نظام ارزشي، خوب و همان كار در نظام ارزشي ديگر، بد باشد.

مثلاً در يك جامعه احترام نمودن به ديگران به شكل خاصي انجام مي شود و آن را خوب مي دانند در حالي كه همان كار را در جامعه ديگر بد و زشت مي دانند.

بنابراين "صلاح" و "فساد" متناسب با نظام هاي ارزشي تفاوت دارند و اين گونه نيست كه همه مردم يك چيز را خوب و يك چيز را بد بدانند.

با توجه به اين كه "صلاح و فساد" و "اصلاح و افساد" از مفاهيم ارزشي هستند، اگر در موردي به كار بروند، جاي اين سؤال باقي است كه بپرسيم "اصلاح" طبق كدام نظام ارزشي؟ آيا منظور اصلاح آمريكايي است يا اصلاح اسلامي؟ چرا مقام معظم رهبري فرمودند در جامعه ما اصلاح اسلامي، ايماني و انقلابي مورد قبول همه است، اما اصلاح آمريكايي مورد قبول هيچ كس نيست؟ مگر اصلاح آمريكايي با اصلاح اسلامي چه فرقي دارد؟ جواب اين است، كه اين كه چه چيزي اصلاح به حساب آيد، تابع نظام ارزشي و فرهنگي است كه اين واژه را به كار مي برد.

بايد ديد آن ها چه كاري را خوب و شايسته و چه كاري را بد و ناشايست مي دانند؟ و چه معياري براي سنجش خوب و بد و شايسته و ناشايست دارند؟ بنابراين، براي اين كه بدانيم چه كاري خوب و چه كاري بد است، ابتدا بايد معيارهايمان را تعيين كنيم يعني ببينيم كدام نظام ارزشي را پذيرفته ايم؟ آيا نظام ارزشي اسلامي را پذيرفته ايم و مي خواهيم "اصلاح" را بر اساس اين نظام ارزشي انجام دهيم يعني مي خواهيم هر چه اسلام مي گويد خوب است، انجام دهيم و مي خواهيم هرچه اسلام مي گويد بد است، با آن مبارزه كنيم؟ يا آن كه مي خواهيم آنچه آمريكايي ها مي گويند خوب است انجام دهيم، هرچند ضد اسلام باشد و كاري را كه آن ها مي گويند بد است، با آن مبارزه كنيم، هرچند كاري باشد كه اسلام مي گويد انجام بدهيد؟ آيا چنين چيزي ممكن است؟ آري، ممكن است.

توضيح آن كه همه مردم، در همه شرايط و با همه اختلاف هاي فرهنگي، بد بودن برخي از چيزها را مي فهمند و قبول مي كنند.

مثلاً اگر كسي بي جهت ديگري را بزند يا به او ناسزا بگويد، يا كسي را بي جهت ترور كند، بر خلاف قانون و بدون آن كه به كسي ظلم كرده باشد، او را بكشد، مال كسي را بي جهت تصرف كند يا به ناموس كسي تجاوز كند، در اين صورت همه مردم مي گويند كار بدي كرده است.

در واقع، همه، اين قبيل مصاديق ظلم را مي شناسند و اين موارد در تمام فرهنگ ها بد است.

از طرف ديگر كارهايي هم هست كه همه مردم خوب بودن آن ها را مي دانند، مانند خدمت كردن براي سلامتي مردم.

اگر كسي دارويي را كشف كرده و در اختيار مردم قرار دهد، به بهداشت خدمت نموده و همه مردم مي گويند كار خوبي كرده است.

در اين موارد اختلاف پيش نمي آيد.

اما همه موارد خوب و بد اين گونه نيستند.

برخي موارد امروزه مورد حاجت ماست و در جوامع مختلف به گونه هاي متفاوت با آن ها برخورد مي شود.

حتماً شنيده ايد كه مي گويند بايد فرهنگ جهاني بشود، يا آمريكا مي خواهد فرهنگ خود را بر تمام جهان تحميل كند، دعوت به وحدت فرهنگ، جهاني كردن فرهنگ و عالمگير كردن فرهنگ غربي اين بدان جهت است كه آن ها مسائلي را خوب و مسايل ديگر را بد مي دانند و به ديگران مي گويند كه شما هم بايد همين گونه فكر كنيد.

بعضي از مثالهاي آن زشت است و من در اين جا ذكر نمي كنم، ولي مواردي از مصاديق اين مطلب بيّن است.

آن ها معتقدند مجازات هاي سخت، مثل بريدن دست، كتك زدن، اعدام كردن و احكامي از اين قبيل، زشت و بد است.

لذا در اعلاميه حقوق بشر آمده كه همه كشورها بايد مجازات هاي خشونت آميز را لغو كنند.

اين يكي از مواد اعلاميه حقوق بشر است، مجازات هاي خشونت آميز بايد مُلغي شود يعني تمام احكام جزايي اسلام كه از ديد آن ها مجازات هاي خشونت آميز است، مثل دست كسي را بريدن، تازيانه زدن، اعدام كردن، به خصوص به صورت هايي كه در بعضي از حدود هست، به زعم ايشان مجازات هاي خشونت آميز است.

اعلاميه حقوق بشر مي گويد همه كشورهاي دنيا بايد سعي كنند اين گونه مجازات ها را مُلغي كنند.

يعني وجود اين مجازات ها فساد است و بايد اصلاح شود.

به چه معني بايد اصلاح شود؟ بايد اين قانون ها لغو شود.

اما ما چه مي گوييم؟ ما بر اساس فرهنگ اسلامي مي گوييم آنچه قرآن فرموده است بايد عمل بشود، اگر نشود فساد است.

فساد به معني ترك و تعطيل حدود الهي است، نه اجراي حدود الهي.

آن ها مي گويند اجراي حدود اسلامي فساد، زشت و بد است.

بايد با آن مبارزه كرد، قوانين آن را لغو كرد و از عمل به آن ها جلوگيري نمود.

در اين صورت اصلاح خواهد بود.

اين اصلاح بر اساس فرهنگ غربي است.

در اعلاميه حقوق بشر هم آمده است.

اين كه مي گويند با خشونت مبارزه مي كنند، منظور آن ها اين است.

وگرنه خشونت هاي عادي را كه همه بد بودن آن ها را قبول دارند بي جهت فحش دادن، بد اخلاقي كردن و امثال آن را چه كسي مي گويد خوب است؟ همه مي گويند اين ها بد است.

كلام اين است كه دست دزد را بريدن، قاتل را اعدام كردن و آشوب گران را محارب حساب كردن و مجازات كردن چگونه است؟ ايشان مي گويند اين ها فساد و زشت است و امروزه دنياي مدرن اين گونه اعمال را نمي پذيرد.

بايد آن ها را ترك نمود و با آن مبارزه كرد تا اصلاح شود.

اگر در مجموعه قوانيني چنين احكامي وجود دارد، آن مجموعه قوانين شايسته زندگي متمدن غربي نيست، پس بايد اصلاح شود.

اما اصلاحي كه ما مي­گوييم كاملاً بر عكس اين نظريه است.

اگر در موردي حدود الهي تعطيل شده باشد، بايد آن را اجرا كرد تا اصلاح شود.

اگر قانوني برخلاف قانون اسلام است، بايد آن را تغيير داد تا اصلاح شود.

اگر قانون موافق اسلام شد، "اصلاح"، و اگر ضد اسلام شد، "افساد" مي شود.

اصلاح از ديدگاه منافقان از قديم الايام سوء استفاده از اين قبيل واژه ها، به كار بردن ناصحيح و مغالطه كردن در مورد آن ها يكي از شيوه هاي منافقان بوده است.

منافقان افرادي دو چهره هستند و هميشه به گونه اي حرف مي زنند كه براي هر دو طرف قابل توجيه باشد.

نفاق يعني همين دو چهرگي، آنان هميشه بين حق و باطل و از روي مرز حركت مي كنند، نه حق صِرف و نه باطل صِرف، براي اين كه اگر نتيجه به نفع اين طرف تمام شد خود را جزء جبهه حق قلمداد كنند، "أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُم؟" مي گويند مگر با شما نبوديم؟ چرا، ما هم با شما و مؤمن هستيم.

اما اگر به نفع طرف مقابل تمام شد، مي گويند ما هم از اول به اين ها گفتيم اين كارها را نكنند اما گوش ندادند.

گفتيم حالا كه خرمشهر را گرفتيد ديگر بس است، جنگ را رها كنيد! اما گوش ندادند.

هميشه از ويژگي هاي منافقحركت مي كنند: "مُذاِلي هؤُلاءِ وَ لا اِلي هؤُلاء"، [11] اين گونه افراد، فرصت طلب هستند.

در واقع نه اين طرف را قبول دارند نه آن طرف را، بلكه به دنبال منافع خود هستند.

اگر امروز باد از اين طرف بيايد، انقلابي هستند.

اگر فردا گروه ديگري رأس كار آمد خود را اصلاح طلب مي نامند و آن طرفي مي شوند.

هر روز رنگ عوض مي كنند و به تناسب و مطابق شرايط، تغيير چهره مي دهند.

اين از خواص نفاق است.

يكي ديگر از ويژگي هاي نفاق اين است كه هميشه خود را اهل اصلاح مي دانند "وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْيَومِ الاْخَرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنينَ.

يُخادما يَخْدَعُونَ اِلاّ أَنْفُسَهيَشْعُرُون" [12] دسته اي از انسان ها يعني از اين حيوان هاي دو پا هستند كه مي گويند ما به خدا و قيامت ايمان داريم، ما هم دين داريم، ما هم مذهبي هستيم ولي دروغ مي گويند و از جمله ادعاهاي لاتُفْسِدُوا في الاَْرْضِنَحْنُ مُصْلِحُون" [13] اگر به ايشان گفته شود افساد نكنيد، مرتكب جرم و جنايت نشويد، كارهاي خلاف قانون نكنيد، به مردم تهمت بي جا نزنيد، ترورهاي پنهاني انجام ندهيد، "قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون" مي گويند ما اهل اصلاح هستيم، ما اصلاح طلبيم.

منظور اين افراد از "اصلاح" مطلب ديگري است.

خدا وقتي به ايشان مي گويد: "لاتفسدوا" يعني فساد طبق نظام ارزشي الهي.

كار آن ها را بر اساس نظام ارزشي الهي و قرآني فساد ديده و مي گويد: "لا تفسدوا" اما آن ها نظام ارزشي ديگري را پذيرفته اند.

امروز مي توان نظام مورد نظر آن ها را در نظام ارزشي آمريكايي يا غربي مجسم كرد.

زمان پيامبر(صلي الله عليه وآله)هم يك نظام ارزشي الحادي در مقابل نظام اسلامي پيامبر(صلي الله عليه وآله)وجود داشت.

تفاوتي نمي كند، هرچه غير اسلام است، الحادي و كفر است، چه آمريكايي، چه انگليسي، چه منسوب به قوم ديگري باشد.

چه فرقي مي كند، اسلام كه نبود "الْكُفْرُ مِلَّةٌ واحِدَة".

اگر قرآن مي گويد "لاتُفْسِدُوا في الاَْرْض"، يعني كارهايي كه طبق نظام اسلامي فساد است انجام ندهيد.

آن ها مي گويند نه، كارهايي كه ما مي كنيم اصلاح است نه افساد.

سرّ اين مسأله در اين است كه اين دو ديدگاه اختلاف مبنا دارند.

خدا چيزي را و آن ها چيز ديگري را اصلاح مي دانند.

خدا چيزي را و آن ها چيز ديگري را افساد معرفي مي كنند.

اين است كه قرآن در پاسخ ايشان مي گويد: "اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُون" با ضمير فصل و "الف و لام" كه دلالت بر حصر مي كند، "اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُون" مفسدان واقعي همين منافقان هستند، همين كساني كه ادعا مي كنند ما اصلاح مي كنيم و در واقع دروغ مي گويند.

همين كساني كه مي گويند ايمان داريم و دروغ مي گويند، مي گويند ما روشنفكر مذهبي هستيم، اما نمي دانند مذهب چيست.

وقتي صحبت از وحي مي شود مي گويند وحي يك تجربه شخصي است! شخص حالي پيدا مي كند و فكر مي كند خدا با او حرف مي زند! و اين تصور براي او مي شود وحي! صحبت از دين كه مي شود مي گويد اصلاً دين مربوط به امور شخصي است نه امور اجتماعي! دين نه اقتصاد دارد، نه امور سياسي، نه مسائل اجتماعي و نه اصلاً ارزش هاي اخلاقي! ارزش ها هم كه جزو دين نيست! چون ارزش ها متغير است و بايد هر روز طبق سليقه هاي اشخاص تغيير كند! پس دين چيست؟ يك سري مناسك و آداب و رسوم قراردادي، به عنوان پرستش چيزي كه شخص فكر مي كند خداي اوست! ممكن است اين مفهوم در قالب بت پرستي يا خدا پرستي باشد! ممكن است كسي هم دوگانه پرست يا سه گانه پرست باشد، دين همين است! هيچ كدام از اين ها با هم تفاوت نمي كند! اين يك صراط مستقيم و آن يكي هم صراط مستقيم ديگري است! پرستيدن بتي كه از سنگ تراشيده شده يك صراط مستقيم است، عبادت آن خدايي هم كه اسلام مي گويد كه از جسم و جسمانيات منزه و كمال مطلق است، دين و صراط مستقيم ديگري است! هيچ تفاوتي هم ندارند! چگونه تفاوتي ندارند؟ چون به نظر آن ها هيچ كدام واقعيت ندارد.

اگر دروغ باشد، چه تفاوتي مي كند كه اين دروغ باشد يا آن دروغ! چنين كساني ادعاي دينداري مي كنند، نه دينداري تنها، ادعاي اين كه ما راهبر و راهنما هستيم! ديگران را راهنمايي مي كنيم و به آن ها دين ياد مي دهيم! چنين كساني ادعاي اصلاح طلبي هم مي كنند! اصلاح طلبي طبق كدام نظام ارزشي؟ خودشان گفتند كه هيچ نظام ارزشي ثابتي در عالم وجود ندارد و نمي تواند باشد.

البته زماني كه درباره احكام اسلام صحبت مي شود نهايتاً براي اين كه ديگران را فريب بدهند مي گويند بله، اين حكم از اسلام است، ولي براي 1400 سال پيش از اين بوده است! امروز شرايط تغيير كرده، اسلام هم كه پوياست و هر روز تغيير شكل مي دهد! اگر اسلامي هست و ما طرفدار اسلام هستيم و مي خواهيم نظام اسلامي برپا شود، انقلاب اسلامي كرديم، كدام اسلام را مي گوييم؟ اسلام 1400 سال پيش را مي گوييم يا اسلامي كه شما از آمريكا آورديد؟ كساني كه صدها هزار شهيد دادند براي اين كه نظام اسلامي برپا شود اين اسلامي را مي خواستند كه شما مي گوييد؟ اين كفري را كه شما اسم آن را اسلام گذاشتيد؟ اين افسادي كه شما اسم آن را اصلاح گذاشتيد؟ اين كه حجاب را برداريد و زن لخت و عور در جلسات شما بيايد؟ اين كه مشروب خواري را آزاد كنيد؟ اين كه دختر و پسر در خيابان با هم برقصند؟ به من گفتند چرا اين مطالب را مي گويي؟ اگر نگويم پس چه زماني و در كجا اين حرف ها گفته شود؟ همه مردم كه روزنامه خوان نيستند.

آقايان اصلاح را در اين موارد مي دانند.

احياي سنتهاي كفار 2500 سال پيش! اين مي شود اصلاح! تعطيل احكام الهي! تغيير قانون هاي قرآن! به اين كارها اصلاح مي گويند! "وَ اِذا قيلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا في الاَْرْضِ قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون.اَلا اِالْمُفْسِدُون. " [14]

اصلاح مطلوب حال ببينيم سيدالشهداء(عليه السلام) براي چه قيام كرد؟ براي اين كه يك نظام "خود ساخته" "متغير" را بر مردم حاكم كند؟ آيا اين اصلاح بود؟ يا گفت بايد به همان احكامي كه جدم آورده است عمل كنيد؟ زماني كه مي ديد مدعي خلافت، مشروب خوار است و در حال مستي نماز مي خواند، آيا او مي گفت، اهلاً و سهلاً؟ اصلاح اين است؟ يا مي گفت بايد بر مشروب خوار حد جاري كرد؟ آن گاه كه كساني به مشروب خواران چراغ سبز نشان بدهند، در بعضي موارد بعضي از مؤسسات رسمي كشور به مهمان هاي خارجي بگويند اگر آبجو احتياج داريد برايتان تهيه كنيم! اسم اين كارها را اصلاح مي گذارند! چرا؟ مي گويند مردم در اوايل انقلاب سختگيري كردند، نگذاشتند مهمان هاي خارجي بيايند، ما اين موارد را بايد اصلاح كنيم، تا مهمان هاي خارجي بيايند و ما از كنار آن ها استفاده كنيم! مهمانان خارجي بيايند در حالي كه در چمدان هايشان مشروبات الكلي و چيزهاي ديگر باشد! بگذرم.

اصلاح يعني چه؟ اين كه سيدالشهداء(ع) فرمود:"اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ في اُمَّةِ جَدّي" بايد ديد منظور حضرت(ع) چه بود؟ اجازه بدهيد قسمت هاي ديگري از بيانات ايشان را بخوانم، شايد مسأله روشن بشود.

در بين راه كربلا، در يكي از سخنراني هايش فرمود: "اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلي الله عليه وآله) قَدْ قالَ في حَياتِهِ مَنْ رَأي سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاً لِحُرُمِ اللّهِ ناكِثاً لِعَهْدِ اللّهِ مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللّهِ يَعْمُلُ في عِبادِ اللّهِ بِالاِْثْمِ وُ الْعُدْوانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِفِعْل وَ لا قَوْل كانَ حَقيقاً عَلَي اللّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُم أَنَّ هؤُلاءِ الْقَومَ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّيْطانَ وَ تَوَلَّوا عَنْ طاعَةِ اللّهِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بحَرَّمُوا حَلالَهُ وَ اِنّي أَحَقُّالاَْمْر" [15] اگر كسي ببيند كه زورمداري و سلطاني كه با زور بر ديگران مسلط باشد و قدرتي در اختيار دارد، در سايه قدرت خود پيمان خدا را كه عهد عبوديت است، شكسته "أَلَمْ أَعْهَدْ اِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ لَكُمْ عَدُّوٌ مُبينٌ وهذا صِراطٌ مُسْتَقيم" [16] اين پيمان خدا است، اگر كسي ديد كه اين شخص در پناه قدرت خود، سر از بندگي خدا پيچيده "مخالفا لسنة رسول الله"، با دستورات پيامبر(صلي الله عليه وآله)مخالفت كرده و به آنچه پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرموده عمل نمي كند، "يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان"، رفتارش با مردم همراه با گناه و تعدّي است، اگر كسي چنين قدرتمندي را ديد و با گفتار و رفتار خود روش او را تغيير نداد، يعني با سخن يا با عمل كاري نكرد كه اين شخص به مسير صحيح برگردد، اگر مسلماني چنين چيزي را ديد و كاري انجام نداد كه او را از اين رفتار غلط باز دارد، "كان حقيقاً علي الله ان يدخله مدخله" حق خدا است كه او را نيز با همان ستمكار وارد جهنم كند تا با ستمكاران همنشين شود آن حاكم كار خلافي انجام داد، اين شخص هم سكوت كرد.

سكوت كردن در مقابل كار خلاف، مهر امضا بر عمل كسي است كه مرتكب خلاف گرديده است و باعث مي شود كه شخص، همنشين خلافكار بشود.

بعد مي فرمايد "و قد علمتم انّ هؤلاء القوم قد لزموا طاعة الشيطان" كساني كه من با آن ها مواجه هستم، يعني بني اميه، ملازم اطاعت شيطان شدند "و تولوا عن طاعة الله" عهد خدا اين بود كه "أن لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين" اين عهد را بر عكس كردند، اطاعت شيطان مي كنند، اما خدا را اطاعت نمي كنند.

"و اظهروا الفساد" مورد شاهد من اين عبارت است.

اين ها فساد را ظاهر كردند، فساد را در جامعه پديد آوردند، چه كار كردند؟ در عطف تفسير عبارت قبل مي فرمايد: "و عطّلوا الحدود" حدود الهي را تعطيل كردند، در موردي كه بايد دست دزد را ببرند، نمي برند، جايي كه بايد زاني و زانيه را تازيانه بزنند، نمي زنند و آن جا كه بايد ساير احكام الهي را اجرا كنند، نمي كنند.

اين ها فساد است، در فرهنگ حسين(عليه السلام) اين ها فساد است.

"و استأثروا بالفيء" بيت المال را به خود و دار و دسته خود اختصاص دادند، بيت المالي كه بايد صرف همه مسلمانان بشود، امكاناتي كه بايد به طور يكسان در اختيار همه قرار بگيرد، در اختيار دار و دسته خود قرار مي دهند، "و أحلوا حرام الله" آن چه را خدا حرام كرده مي گويند نه، مقدار كم آن عيب ندارد! يا الآن اشكال ندارد! اسلام سيّال است! فقه پويا مي خواهيم! ديروز حرام بود، امروز حلال است! كاري كرده اند كه حتي بچه هاي متدين مي پرسند چه وقت رقصيدن حلال مي شود؟ آيا هنوز حلال نشده است؟ چه زماني دوست پسر گرفتن و دوست دختر گرفتن جايز مي شود، هنوز آقايان اجازه نداده اند؟ مي گويم اين مسايل حلال شدني نيست، چيزي كه خدا حرام كرده حرام است.

مي گويند نه، خيلي چيزها هست كه حرام بوده است حالا حلال شده است! چه وقت اين ها حلال مي شود؟ صادقانه سؤال مي كنند! فقه پويا را به اين شكل تعريف مي كنند، يعني احكام خدا روزي تغيير مي كند، چه كسي تغيير بدهد؟ قدرت حاكم! بعد امام(عليه السلام)مي فرمايد حال كه اين گونه شده است.

مگر رسول الله(صلي الله عليه وآله) نفرمود كسي كه اين رفتارها را تغيير ندهد با آن ها در جهنم همنشين خواهد بود در چنين زماني چه كسي از من سزاوارتر است كه عليه اين ها قيام كند، تا اين مطالب را تغيير دهد؟ "و اني أحق بهذا الامر" من سزاوارترين كسي هستم كه بايد اين ها را تغيير بدهد.

پس، حركآن جا كه گفتم "خرجت لطلب الاصلاح في أمة جدي" [17] يعني اين مطالب.

مصداق "اصلاح" اين موارد است بايد حدود الهي برگردد، بايد بيت المال مسلمين به طور يكسان در اختيار همه قرار بگيرد، بايد مردم به طور يكسان از تسهيلات اقتصادي، اداري، قانوني استفاده كنند، نه اين كه فقط خويش و قوم ها، دار و دسته، هم حزبي ها و هم جبهه اي ها از امكانات و تسهيلات استفاده ببرند.

اين ها فساد است و بايد در مقابل اين فسادها قيام كرد.

حسين(عليه السلام)قيام كرد تا اين فسادها را بر اندازد.

اگر كساني اصلاح طلبي را اين مي دانند، همان طور كه مقام معظم رهبري فرمودند، همه طالب چنين اصلاحي هستند، چه كسي با اين اصلاح مخالف است؟ مگر كسي كه مسلمان نباشد.

البته هستند كساني كه با چنين اصلاحي مخالف اند، ولي آن ها همان كساني هستند كه به خدا و احكام خدا ايمان ندارند، دروغ مي گويند كه مسلمان اند، براي فريفتن من و شما ادعاي اسلام مي كنند.

اصلاح خوب است اما اصلاح بر اساس سيستم اسلامي، بر اساس نظام ارزشي اسلامي، نه آنچه را كه آمريكا يا ساير كفار اصلاح مي دانند.

براي ما آمريكا يا هر كس ديگر چه تفاوتي مي كند.

چون او بيش تر اصرار مي كند ما او را سمبُل قرار داده ايم، و الاّ براي ما آمريكا با كسان ديگر فرقي نمي كند، هر كافري همين گونه است.

هر كه با ارزش هاي اسلامي مخالف است ما دشمن او هستيم ما خواستار تحقق ارزش هاي اسلامي هستيم، مي خواهيم احكام خدا اجرا شود.

دنيا مي گويد اين كارها خلاف اعلاميه حقوق بشر است، مي گوييم آن اعلاميه براي خودتان.

ما تا جايي با اين اعلاميه موافقيم كه در فرهنگ اسلامي جايگاه خودش را داشته باشد.

"خوب" در نظر ما آن است كه اسلام مي گويد خوب است، "بد" هم آن است كه اسلام مي گويد بد است نه آنچه شما يا پارلمان اروپا يا كنگره آمريكا بگويد، گفته هاي آن ها براي ما حجيت ندارد، مراجع تقليد ما بايد بفرمايند، قرآن بايد بفرمايد، سنت رسول الله(صلي الله عليه وآله) بايد بفرمايد.

امام حسين(عليه السلام) در بيان ديگري، مشابه همين مي فرمايد: "اِنَّ هؤُلاءِ الْقَومَ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّيْطانَ وَ تَرَكُوا طاعَفي الاَْرْضِ وَ أَبْطَلُشَرِبُوا الْخُمُور" [18] اين ها حدود الهي را باطل كردند، تعطيل حدود، يك مطلب است باطل كردن، از آن بالاتر است.

گاهي مي گويند امروزه شرايط به گونه اي نيست كه ما حدّ الهي را اجرا كنيم.

ولي زماني هم مي گويند اين حكم بي مورد است، اين قاناست، آن گونه كه جبهه ملي درباره لايحه گفتند، [19] و امروز اتباع آن ها به صورت صريح تر مي گويند رسماً احكام اسلامي را محكوم كرده بايد تغيير كند! [20] و متأسفانه بعضي از روحاني نماها نيز چنين افتضاحاتي به بار مي آورند! آن كساني كه خودشان را مدافع قانون اساسي مي دانند اقلاً اين بي دين ها را به محاكمه بكشانند شما ضروريات اسلام را انكار كرده ايد! شما آبروي اسلام را در كشورهاي خارجي برده ايد! دفاع از قانون اساسي اين ها را اقتضا نمي كند؟ آيا فقط اقتضا مي كند كه جلوي روزنامه ها را باز بگذاريم تا هر غلطي مي خواهند بكنند؟ هر جسارتي مي خواهند به مقدسات بكنند؟ فقط در اين صورت دفاع از قانون اساسي مي شود؟ انصاف كجاست؟ شرف كجاست؟ امام حسين(عليه السلام) مي فرمايد: "أَنَا أَولي بِنُصْرَةِ دينِ اللّهِ وَ اِعْزازِ شَرْعِه" من به اين كه دين خدا را ياري كنم و شريعت خدا را عزيز گردانم اولي هستم.

اين ها شريعت خدا را منزوي و ذليل كردند، از جامعه كنار زدند، من كه پسر پيامبرم(صلي الله عليه وآله)اولي هستم به اين كه در مقام عزيز كردن شريعت خدا بر آيم.

"وَ الْجِهادِ في سَبيلِهِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللّهِ هِي الْعُلْيا" من بايد در راه خدا جهاد كنم، ابي عبد اللهحركت خود را جهاد در راه خدا مي داند، با اين هدف كه "لتكون كلمة الله هي العليا" تا سخن خدا برترين باشد، كسي بالاتر از سخن خدا حرفي نگويد، آن جا كه گفتند "خدا گفته است"، همه خضوع كنند.

نه اين كه بگويد خدا گفته، ولي اين حرف براي 1400 سال پيش خوب است! امروز خود ما بهتر از خدا مي فهميم! هدفي كه امام حسين(عليه السلام) در وصيت نامه خود براي برادرش فرمود اين بود، "انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي" شايد كلمه "طلب" اشاره به اين مطلب باشد كه، من نمي گويم مي توانم چنين كاري را انجام دهم، همه مشكلات را حل و فسادها را برطرف كنم، اما در اين راه تكاپو مي كنم و قدم برمي دارم نهايت سعي خود را مي كنم، اگر مردم هم كمك كرده و به وظيفه شان عمل كردند، اين كار انجام خواهد شد، مفاسد اصلاح خواهد شد.

اما اگر مردم كمك نكردند، من به وظيفه خود عمل كرده ام.

پس هدف "طلب الاصلاح" بود، و اين هدف به بهترين وجه تحقق پيدا كرد.

آيا از دست يك انسان يا مجموعه كوچكي از انسان ها بيش از اين بر مي آمد كه چنين تحولي ايجاد كند؟ تحولي كه بعد از هزار و سيصد و چند سال اين چنين هيجان در مردم پيدا شود، از شرق و غرب عالم براي حسين(ع) گريه كنند، به ياد حسين(ع) و براي احياي دين خدا قيام كنند.

يكي از ثمرات آن، انقلاب اسلامي ايران بود و نظير چنين ثمراتي در تاريخ اسلام بارها اتفاق افتاده است.

گرچه شايد هيچ كدام به شكوهمندي انقلاب اسلامي ايران نبوده است.

بايد هم چنين باشد، چون تجربه ها تكرار مي شود، مردم از گذشته ها بيش تر عبرت مي گيرند، از مفاسد دستگاه ضد اسلامي بيش تر پند مي گيرند.

چرا امسال عزاداري ها بيش تر و بهتر از سال هاي ديگر است؟ چرا؟ شما در شهر خودتان مي بينيد، اگر دو برابر سال هاي قبل نباشد، چيزي در همين حدود است.

بحمد اللّه، شهرستان هاي ديگر هم به همين صورت است، چرا؟ براي اين كه دشمنان حسين(ع) و اين احمق ها دست خود را رو كردند مردم تا به حال باور نمي كردند كه اين ها دشمن امام حسين(ع) هستند.

اگر هم مطالبي در زمينه هدف واقعي اين افراد گفته مي شد، كسي باور نمي كرد، مي گفتند اين مسائل نادر است يا اين مطالب بد بينانه است.

اما حالا ديديد چگونه دست ها رو تاسوعا و عاشورا آمدند به دسته هايحمله كردند، [21] مانند رشت و خرم آباد.

كساني كه نمي دانند، روزنامه نمي خوانند يا راديو گوش نمي كنند، بدانند.

البته چند نفر بيش تر نبودند، اما براي اين كه به ديگران جرأت بدهند و ديگران را گستاخ كنند، حركتي هر چند كوچك انجام مي دهند، تا قداست سيدالشهداء(عليه السلام) و امنيت عزاداري از بين برود، ولو با يك ترقه باشد.

اين اقدامات رفتارهايي حساب شده است.

بي جهت آن شخص نگفت كه امسال در ايران ناامني هايي خواهد شد.

آن ها از سال پيش نقشه آن را كشيدند.

زماني كه ديدند نقشه هيجدهم تيرماه سال گذشته به ثمر نرسيد، سعي كردند اشتباهات خود را تصحيح كنند و كودتاي ديگري راه بيندازند.

فهميدند كه تا زد و خورد و كشت و كشتار نشود، آن ها نمي توانند از آب گل آلود ماهي بگيرند.

نقشه كشيدند كه در اين سال اين كارها را بكنند.

در اصفهان اعلاميه مي دهند كه ما شلوغ خواهيم كرد، در رشت و خرم آباد به دسته هاي سينه زني جسارت مي كنند، در بعضي جاهاي ديگر بعضي از اوباش به حضرات معصومين(عليهم السلام) جسارت مي كنند.

براي اين كه حريم ها را بشكنند.

اين ها كارهايي است كه دارند مي كنند آيا اسم اين كارها اصلاح طلبي است؟ كساني كه زمينه را براي اين كارها فراهم كردند، آن ها اصلاح طلبند يا افساد طلب؟ آيا در منطق قرآن، آن ها مصلح اند يا مفسد؟ آنان مؤمنند يا منافق؟ "أَلا إِنَّهُم وَ لكِنْ لايَشْعُرُون".[22]

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته




پاورقي

[1] . بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روايت 2.

[2] . همان.

[3] نساء، 35.

[4] . نساء، 128.

[5] . انفال، 1.

[6] . ر. ك: بحارالانوار، ج 42، باب 127، روايت 51 و 58 ج 75، باب 34، روايت 3 ج 76، باب 101، روايت 2 ج 78، باب 18، روايت 2.

[7] . حجرات، 9.

[8] . بقره، 160 نساء، 146.



[11] . نساء، 143.

[12] . بقره، 9 ـ 8.

[13] . بقره، 11.

[14] . بقره، 11.

[15] . بحارالانوار، ج 44، ص 382، باب 37، روايت 2.

[16] يس، 61 ـ 60.

[17] بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روايت 2.

[18] . ر. ك:.

[19] . ر. ك: ميزان، زمستان 1359 و بهار 1360.

[20] . ر. ك: كيهان، 23، 24 و 25 فروردين 1379، گزارش هاي مربوط به كنفرانس برلين.

[21] . ر. ك: همان، 28/1/1379، ص 2 جمهوري اسلامي، 22/1/1379، ص 2.

[22] . بقره، 12.


ايت الله مصباح يزدي