بازگشت

زمينه هاي قيام عاشورا (4)


بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه ربّ العالمين، والصّلوة والسّلام علي سيّد الانبياء والمرسلين، أبي القاسم محمّد وعلي آله الطيبين الطاهرين المعصومين.

اللّهم كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه وعلي آبائه في هذه الساعة وفي كل ساعة ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتي تسكنه أرضك طوعاً وتمتعه فيهاً طويلاً.

السلام عليك يا ابا عبد اللّه وعلي الارواح التي حلّت بفنائك.

فرار رسيدن ايام شهادت آقا ابي عبد الله را به پيشگاه مبارك ولي عصر ـ عجل اللّه تعالي فرجه الشريف ـ مقام معظم رهبري، مراجع بزرگ تقليد و همه شيفتگان مكتب حسيني تسليت ميگوييم و از خداي متعال درخواست ميكنيم كه در دنيا و آخرت دست ما را از دامن ابي عبد الله كوتاه نفرمايد.

حضور شما عزيزان بحث هاي كوتاهي را در زمينه مسائل مربوط به عاشورا مطرح كردم و به اين جا رسيديم كه دشمنان سيدالشهداء(عليه السلام) كه در واقع دشمنان اسلام بودند، توانستند مسير صحيح خلافت و ولايت را منحرف كنند و تا آن جا پيش بروند كه فرزند پيامبر(صلي الله عليه وآله) را با آن وضع فجيع به شهادت برسانند.

علت اين مسأله سوء استفاده بنياميه از موقعيت ها و شرايط موجود در آن زمان و نيز روش ها و تاكتيك هايي بود كه به كار ميگرفتند، تا بتوانند به مقاصد خود برسند.

دستگاه اموي با استفاده از سه عامل تبليغات، تهديد و تطميع توانست مسير جامعه را عوض كرده و شرايطي را به وجود آورد كه مردم به اين مصيبت بزرگ مبتلا شوند.

علل انفعال جامعه در برابر فعاليت هاي معاويه با توجه به اين كه شرايط تاريخي كم و بيش قابل تكرار است و موارد مشابه آن نيز در دوران هاي ديگر واقع ميشود، به دنبال سؤال قبلي سؤال ديگري به اين صورت مطرح ميگردد كه، درست است معاويه از ابزار تبليغات توأم با فريب مردم و تحريف حقايق و در واقع ترور شخصيت ها از يك سو و با حربه تهديد و تطميع از سوي ديگر فعاليت كرد، اما چرا مردم فريب خوردند و تحت تأثير تهديدها و تطميع ها قرار گرفتند؟ اين سؤال در واقع روي ديگر سكه سؤال قبل است، يعني يكي فعل و ديگري انفعال است، بني اميه اثر گذار و مردم اثر پذير بودند.

آن ها فاعل اين تبليغات، تهديدها و تطميع ها بودند و مردم در برابر آن ها منفعل بودند.

در شب هاي گذشته، جهت مربوط به فاعليت بنياميه را عرض كردم.

جهت ديگر سؤال اين است كه علت انفعال مردم چه بود؟ خوب، آن ها فريب ميدادند، اما چرا مردم فريب خوردند؟ او تهديد ميكرد، اما چرا مردم تحت تأثير تهديدها واقع شدند؟ اين سؤال بيش تر از اين جهت براي ما اهميت دارد كه ممكن است، با توجه به جواب آن، خود را آماده كنيم تا اگر خداي ناكرده شرايطي مشابه آن شرايط پيش آمد و دشمنان اسلام با استفاده از همان حربه ها خواستند مسير صحيح انقلاب را تغيير دهند، آگاهانه واكنش نشان دهيم و سعي كنيم منفعل نشويم.

البته اين بدان معنا نيست كه فقط زماني ميبايد خودمان را آماده كنيم كه معاويه و يزيد يا شمر، عمر سعد و ابن زياد ديگري پيدا شوند.

حوادث تاريخي عيناً تكرار نميشود، بلكه مشابه آن ها اتفاق ميافتد.

شايد اين مطلب را شنيده باشيد كه طبق روايتي كه شيعه و سني با اسناد متعدد نقل كرده اند، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)فرمودند: آنچه در بني اسرائيل اتفاق افتاده است در امت من هم اتفاق خواهد افتاد.

پيامبر(صكردند كه "حَتّي لَو دَخَلُلَدَخَلْتُمُوه" [1] اگر بني اسرائيل وارد سوراخ سوسماري شده باشند، شما هم داخل آن خواهيد شد.

روايت به اين معنا نيست كخواهد شد و خواهد گفت "أَنَا الاَْعْلي"، [2] تا امت پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) نيز به فرعوني كه در زمان موسي بود مبتلا شوند، يا حتماً قاروني پيدا خواهد شد كه آن ثروت عظيم را داشته باشد و مردم مانند آن زمان به قارون ديگري مبتلا شوند و يا اين كه حتماً سامري ديگري خواهد بود و بتي به شكل گوساله ميسازد و مردم را به پرستش آن وادار ميكند.

دقيقاً همانند آن اتفاقات تكرار نميشود، ولي وقايعي كه از همان روح برخوردار است و شباهت هاي تامي به آن جريان ها دارد، اتفاق ميافتد.

در خصوص اين بحث، مناسب است در جاي خود نمونه هايي از وقايع صدر اسلام تا به حال كه مشابه آن قبلاً در بني اسرائيل اتفاق افتاده است ذكر شود.

لذا، اين كه ميگوييم آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاده، ممكن است بعدها نيز واقع شود، به اين معنا نيست كه همان جريانات عيناً تكرار ميشود.

مثلاً، در شام معاويه اي پيدا ميشود كه قصد دارد فرزندش را به عنوان ولي عهد معرفي كند و الي آخر.

بلكه حوادثي پيش ميآيد كه روح و انگيزه هاي آن ها همان روح و انگيزه ها است.

آنچه معاويه را واداشت آن حركت را انجام دهد، در ديگران هم پيدا ميشود.

روش هايي كه معاويه براي رسيدن به مقاصد خود به كار گرفت، ديگران هم به كار خواهند گرفت.

و يا اثر پذيري كه در مردم واقع شد، كم و بيش در آينده نيز ممكن است واقع شود.

با توجه به اين مطلب لازم است بررسي كنيم چرا مردم اين گونه فريب خوردند؟ و چرا تحت تأثير تهديدها و تطميع ها قرار گرفتند؟ تا خود را براي زماني كه چنين امتحاناتي پيش ميآيد آماده كنيم و اگر كساني بخواهند ما را فريب دهند و تهديد يا تطميع كنند، بتوانيم مقاومت كنيم.

اين موضوع را ميتوان با بحثي تحليلي از شرايط آن زمان بررسي كرد، كه طبعاً چنين بحثي به طول ميانجامد.

ولي من گمان ميكنم براي دسترسي به نتيجه مطلوب در مورد اين مسأله راه ساده تري نيز وجود دارد و آن استفاده از كلمات خود سيدالشهداء(عليه السلام)است.

در جلسه گذشته عرض كردم در طي بيست سال حكومت معاويه، حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)تقريباً ده سال آن را در كنار برادر بزرگوارشان و ده سال ديگر را به تنهايي در مدينه به سر ميبردند، در نهايت سختي و تنگنا و فشار بودند.

ولي گهگاه افرادي را شناسايي كرده و با آن ها به صورت محرمانه و دور از چشم مأموران حكومتي جلسه اي تشكيل ميدادند و حقايق را به آن ها ميگفتند.

ميفرمودند من اين مطالب را به شما ميگويم تا مبادا حق مندرس و فراموش شده و مردم نتوانند حق و باطل را از هم تشخيص دهند.

از جمله اين جلسات بر اساس آنچه در تاريخ ثبت شده است و رواياتِ آن را براي ما نقل كرده اند، جلسه اي است كه در مني با نخبگان علما و برجستگان مسلمانان آن زمان تشكيل دادند.

ميتوان حدس زد كه براي شناسايي اين عده مدتي كار شده بود و با ايشان ارتباطاتي برقرار گرديده بود، تا آن ها را در مني در جلسه اي جمع كنند.

كساني كه حج مشرف شده اند ميدانند مني چه اندازه شلوغ است و نميتوان آن جا را كنترل كرد.

به همين جهت بسياري از فعاليت هايي كه ميخواستند دور از چشم حكومت ها انجام دهند، در مني انجام ميشد.

جلسه اي در مني تشكيل شد و امام(عليه السلام) براي اين نخبگان سخنراني كردند.

خوشبختانه بخش هايي از اين سخنراني نقل شده است كه در تحف العقول، بحارالانوار و منابع ديگر ذكر شده است.

قسمتي از اين سخنراني را شب گذشته نقل كردم.

امشب بخش ديگري را كه مربوط به مطلب مورد نظر ميشود، قرائت ميكنم.

براي اين كه بفهميم چرا مردم فريب معاويه و امثال او را خوردند و حكام جور توانستند با زمينه سازي و استفاده از غفلت مردم بر آن ها مسلط شوند، از همين موقعيت تاريخي شروع ميكنيم.

حضرت(عليه السلام) افراد حاضر در آن جلسه را اين گونه توصيف ميكنند كه شما بزرگان اين امت هستيد، شما كساني هستيد كه در سايه اسلام، و به بركت مقامات اسلامي و علومي كه داريد مورد احترام مردم هستيد، و اين منزلتي است كه خدا به شما داده است.

از ذكر اين اوصاف، مشخص است كه اين افراد جزء علماي قوم بودند.

پس از بيان اين كه خداوند نعمت ها و منزلت و مقامي را به آنان عطا فرموده است، آن گروه را مورد نكوهش قرار ميدهند و ميفرمايند: با اين كه خدا اين مقامات، منزلت و موقعيت اجتماعي را به شما داده است و بر اساس آن مردم از شما حرف شنوي دارند و به شما احترام ميگذارند، اما شما از موقعيت خود استفاده نميكنيد.

خودداري از بذل مال در راه خدا در بين اين سخنراني حضرت(ع) ميفرمايد: "فخاطَرْتعَشيرَةً عادَيْتُمُوها في ذاتِ اللّه" [3] با اين كه خداوند چنين موقعيت اجتماعي به شما داده بود، اما اين كارها را نكرديد يعني انتظار ميرفت با استفاده از موقعيت علمي خود و منزلت و شرافتي كه در جامعه داشتيد، اين گونه كارها را انجام دهيد، ولي هيچ يك از اين اقدامات را نكرديد.

مالي را در راه ترويج اسلام صرف نكرديد.

قاعدتاً مخاطبان امام(ع) خمس و زكات و حقوق واجب خود را پرداخت ميكردند.

اين كه حضرت(ع) ميفرمايد مالي را بذل نكرديد، مقصود بيش از حقوق واجب است، چون گاهي بقاء دين احتياج به هزينه كردن از اموال شخصي دارد، صحيح نيست بگوييد ما حقوق واجبمان را ادا كرديم و ديگر حقي بر عهده ما نيست.

اولين قدم اين است كه از اموال خود در راه ترويج اسلام، جلوگيري از بدعت ها و مبارزه با بدعت گزاران استفاده كنيد، ولي شما اين كار را نكرديد.

سستي در جانفشاني براي دين "وَ لا نَفْساً خاطَرْتُمْ بِها لِلَّذي خَلَقَها" بالاتر از صرف نكردن مال در راه خدا اين كه، جانتان را براي كسي كه آن را آفريده بود به خطر نينداختيد.

ما عادت كرده ايم بگوييم اگر تكاليف واجب به حد ضرر زدن به انسان رسيد، ديگر واجب نيست.

تصور ميكنيم شرط امر به معروف و نهي از منكر اين است كه ضرري متوجه شخص نشود، و ترويج دين و مبارزه با دشمنان اسلام در حدي است كه خطري متوجه انسان نشود.

سيدالشهداء(عليه السلام) به اين علما ميفرمايد: "شما جان خود را در راه كسي كه آن را آفريده و به شما عطا فرموده است به خطر نينداختيد.

" يعني ميبايست به خطر بيندازيد.

اين همان نكته اي است كه قبلاً عرض كردم كه، در زمان ما فقط امام(قدس سره) اين مطلب را به خوبي و آشكارا بيان كرد، زماني كه فرمود در مَهّام امور تقيّه نيست تقيه، در امور عادي و امر به معروف و نهي از منكرهاي عادي است، كه اگر ضرري به كسي ميرسد، ميتواند بگويد من آنچه بايد بگويم، گفتم و ديگر بيش از اين تكليفي نيست.

ولي اگر مسأله اي مربوط به اساس و كيان اسلام ميشود، در آن مورد صحبت از تقيه نيست.

در اين گونه مسائل است كه فرمود تقيه حرام است، ولو بلغ ما بلغ.

يعني به هر جا كه كار بينجامد و لو هزاران نفر هم كشته شوند، نبايد تقيه كرد، چون اساس اسلام در خطر است.

در اين صورت، و يا همان گونه كه امام(ره) تعبيعني امور خيلي مهم تقيه روا نيست.

[4] قبلاً عرض كردم، بايد از بعضي هم لباسيهاي خودمان گلايه كنيم، زيرا بعد از اين فرمايش حضرت امام(ره) حق اين بود كه بيش تر تلاش شود و مصاديق "مهّام امور" كه ايشان فرمودند در آن تقيّه نيست، تبيين گردد تا مشخص شود آن امور مهم چه اموري هستند.

امام(قدس سره) چند مورد را مثال زده اند، امّا موارد ديگري هم هست كه بايد تبيين گردد و حدود آن ها مشخص شود.

اين امر تا حد زيادي به مردم در جهت آشناشدن به وظيفه شان كمك ميكند.

اين دو گلايه اي بود كه امام حسين(ع) از بزرگان قوم داشتند و فرمودند علت اين كه معاويه و بنياميه توانستند مسير اسلام را منحرف كنند، اولاً اين بود كه شما در راه حفظ دين خدا پول خرج نكرديد و ثانياً اين كه شما جان خود را در اين راه به خطر نينداختيد، حفظ جان را وجهه همت خود قرار داديد و زماني كه شما را تهديد كردند، عقب نشيني كرديد.

تأثير روابط قومي و گروهي علت سوم انفعال جامعه در برابر تحريف اين است كه "وَ لا عَشيرَةً عادَيْتُمُوها في ذاتِ اللّه،" شما در راه خداوند و براي جلب رضايت او هيچ گاه با خويشاوندان خود كه در راه باطل بودند مقابله نكرديد.

در آن زمان مسأله ارتباطات قومي و عشيره اي در فرهنگ عربي يك اصل بود.

امروز هم در ميان مردماني كه زندگي قبيله اي دارند چنين روحياتي به چشم ميخورد، يك نوع همبستگي قومي، عشيره اي، و خويش و قوم بازي وجود دارد.

اين كه انسان به خاطر تعصب نسبت به بستگان خود اقداماتي انجام دهد، اين روحيه در ما كم تر يافت ميشود.

اما در مورد كساني كه شهرنشين نيستند، هنوز هم وجود دارد.

آن زمان روحيه حمايت از عشيره و قبيله بسيار قوي بود.

امروزه مشابه اين روحيه را در باندبازيها و طرفداريهاي كساني مشاهده ميكنيم كه از جهت سياسي هم خط هستند و در يك جبهه قرار دارند.

اين عملكرد مانند همان نقشي است كه آن زمان تعصب نسبت به عشيره و قبيله ايفا ميكرد.

امروزه كه ما به صورت عشيره اي زندگي نميكنيم، تعصب نسبت به هم خط هاي سياسي جايگزين آن روحيه شده است.

در اين مجالس صحيح نيست اسم اشخاص برده شود و در مورد مسائل شخصي افراد صحبت شود.

ولي همين روزها در روزنامه ها ديديد اشخاصي با تمهيداتي كه قاعدتاً از جانب سفارت آلمان براي آن ها فراهم شده بود، براي شركت در كنفرانسي تعدادي ضد انقلاب از اطراف دنيا در آن جمع شده بودند، به آلمان رفتند.

كنفرانس بر پا گرديد و زني لخت شد، لختِ مادرزاد، مردي هم به همين صورت و الي آخر كه اخبار آن را در روزنامه ها خوانده ايد.

يكي از نويسندگانِ به اصطلاح اصلاح طلبِ روزنامه هاي مشهور زنجيره اي نيز در آن جا مصاحبه كرده و در مورد حضرت امام(قدس سره)گفته بود كه، خميني به موزه تاريخ سپرده خواهد شد! درباره حجاب هم گفته بود ما در قانون اساسي مطلبي در ارتباط با حجاب نداريم! در مورد دموكراسي و ارزش هاي غربي هم گفته بود اين مشكل اسلام است كه نميتواند خود را با ارزش هاي دموكراتيك غربي تطبيق دهد! ما اين كار را خواهيم كرد و اين راهي است كه برگشت ندارد! يعني اسلام از بين خواهد رفتهايي از اين قبيل هم پايه و اساسي ندارد وخواهد شد! [5] بعد از اين كه اين مصاحبه افشا گرديد و ترجمه آن و گزارش اين كنفرانس در روزنامه ها منتشر شد، يكي از كساني كه عِرق ديني داشت، اين مصاحبه را تقبيح كرده و گفت اين شخصاين حرف ها نامربوط و مزخرف است و تعبيرااين قبيل.

[6] گويا بعداً ايشان از طرف هم خط هاي سياسي خود مورد نكوهش قرار گرفت كه، چرا فردي را كه هم خط ما بوده به اين شكل تقبيح كردي؟ بعد از چندي اين مطلب را ساختند كه اصل اين ماجرا دروغ بوده است و خبر اين گونه نبوده است.

همان آقايي كه قبلاً اين مصاحبه را تقبيح كرده بود از آن روزنامه اي كه خبر اين كنفرانس را منتشنميبايست منتشر شود، مخصوصاً كه اتكذيب شده است.

[7] اگر شما اين شخص را بشناسيد، بهتر ميفهميد كه اين سخنان چقدر از چنين شخصي زشت است.

اگر يك سياست باز بود كه انتصاب به روحانيت نداشت و اين حرف ها را گفته بود، انسان زياد ناراحت نميشد.

اما چرا كسي كه خود را مدافع اسلام روحانيت و خط امام(قدس سره)ميداند، اين گونه حرف ميزند و به اين شكل موضع گيري ميكند؟ چرا؟ به خاطر تعصب نسبت به هم خط سياسياش، چون اين شخص با آن گروه در يك طيف و در يك جبهه قرار دارند، حرف خود را تغيير ميدهد.

زمان معاويه هم مسأله حمايت از عشيره و قبيله رايج بود.

چنان شرايطي حاكم بود كه، اگر كسي از قبيله اي مرتكب گناهي ميشد، افراد آن به روي خود نميآورند، يا حتي از او دفاع ميكردند، يا اين كه كار او را توجيه ميكردند اما اگر از قبيله مخالف بود، در بوق و كرنا ميكردند و ميگفتند چنين گناه بزرگي را مرتكب شده اند و بايد مجازات شوند و الي آخر.

روح طرفداري از عشيره و قبيله يكي از مشكلاتي است كه نميگذارد انسان به سمت حق گام بردارد.

هنگامي كه ميبيند هم طيف ها و هم قبيله ايها، و امروزه، هم خط هاي سياسي او راهي را ميروند، نميتواند شجاعت به خرج بدهد و به آن ها بگويد در اين مورد اشتباه كرده اند، بگويد بقيه حرف هاي ايشان را قبول دارم، اما اين يك مورد اشتباه، خلاف قرآن، و مغاير ضروريات و اساس اسلام است بگويد اساس اين انقلاب و همه اصول را زير سؤال برده است، وعده و مژده داده است كه انقلاب از بين خواهد رفت.

اما برعكس، به دليل همين هم خط بازيها از چنين شخصي حمايت ميشود.

اين مشكل ماست، تعصب قبيله اي و عشيره اي در آن زمان و تعصب خطي و سياسي و جبهه اي در اين زمان.

سيدالشهداء(عليه السلام)به علماي آن زمان فرمود: شما به خاطر خدا با خويش و قوم خود دشمني نكرديد، يعني گاهي وظيفه شرعي اقتضا ميكند انسان با خويش و قوم خود هم به دشمني برخيزد.

درست است در اسلام صله رحم واجب و قطع رحم حرام است، اما اگر طرفداري از خويشاوند به قيمت تضعيف اسلام و نظام اسلامي تمام شود، چه بايد كرد؟ در اين مورد بايد اسلام را مقدم داشت يا وابستگان، پسرها و دامادها را؟ ولو به ضرر اسلام فعاليت كنند؟ ولو آبروي نظام اسلامي را ببرند، بايد حمايت كرد؟ بگويد فرزندان من چنين هستند، يا خويش و قوم من چنان اند و از آن ها حمايت بيجا كند؟ اين مسأله زمينه را براي سوء استفاده دشمنان فراهم ميكند.

سيدالشهداء(ع) در آن خطبه به نخبگان فرمود: يكي از عللي كه موجب شد معاويه بر شما مسلط شود و اسلام را منحرف كند اين بود كه، شما به خاطر خدا با خويشاوندان خود دشمني نكرديد، يعني علاقه به خويش و قوم، علاقه به باند، وابستگي به هم خط و هم حزبيها مانع شد از اين كه حق را بگوييد و از حق حمايت كنيد و زمينه اي شد تا آن ها اين سوژه تبليغاتي را نيز دست آورند و بگويند اين ها اهل خويش و قوم بازي هستند، در پي اموال بيت المال هستند و از آن سوء استفاده ميكنند، اگر برايشان امكاناتي فراهم شود، اول در اختيار خويش و قوم خود ميگذارند اگر مقامي پيدا شود، اول به فرزندان خود ميدهند، و زمينه را براي تبليغ عليه شما فراهم ميكنند.

پس علت انفعال كساني كه تحت تأثير تبليغات معاويه قرار گرفتند، تعلق خاطر به مال و جان و خويشاوندان است، "فَلا مالاً بَذَلُْتمُوهُ وَ لا نَفْساً خاطَرْتُمْ بِها لِلَّذي خَلَقَها وَ لا عَشيرَةً عادَيْتُمُوها في ذاتِ اللّه" جامع اين مسائل يعني تعلق به مال، تعلق به مقام، تعلق به جان و تعلق به خويش و قوم و دار و دسته در فرهنگ اسلامي چيست؟ جامع اين ها داست.

اين كه ميفرمايندرَأْسُ كُلِّ خَطيئَة" [8] يعني چه؟ دوست داشتن چه چيزي منظور است؟ آيا اگر انسان ماه و ستارگان يا طبيعت زيبا را دوست داشته باشد، بزرگ ترين گناه را مرتكب شده است؟ يا اگر انسان هاي مخلوق خدا را دوست بدارد، مرتكب گناه شده است؟ حب دنيايي كه اساس هر گناهي است، چيست؟ دلبستگي به امور دنيايي و لذت بردن از مال، مقام، دوستان و دار و دسته، خويش و قوم و باند، دنياپرستي است.

پس مشكل اصلي مسلمان ها كه به واسطه آن تحت تأثير عوامل شيطاني امويان قرار گرفتند، در يك كلمه، دنيا پرستي بود.

نشانه اصلي دنياپرستي اين است كه اگر زندگي انسان به خطر افتاد، ديگر چيزي نمي فهمد.

زماني حاضر است كاري انجام دهد، خدماتي انجام دهد، به وظايف اجتماعي خود عمل كند، براي خود و خانواده اش تلاش كند، كه در رفاه باشد.

اما اگر گفتند اگر فلان راه را بروي خطرناك است و مال و مقامت، و در نهايت، جانت به خطر مي افتد، در اين صورت جايي براي اين كارها نمي ماند.

همه تلاش ها را براي اين انجام مي داد كه خودش زنده بماند و از دنيا بيش تر لذت ببرد.

اين است كه هم قرآن كريم و هم بيانات پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام)بزرگ ترين خصوصيت كفار را خودخواهي، خود دوستي و دنياپرستي مي دانند.

در مقابل، مشخصه مؤمنان خود باختگي در راه خدا، ايثار، گذشت، فداكاري، شهادت طلبي است يعني مرگ براي آن ها مشكلي نيست، زندگي دنيا براي ايشان هدف اساسي نيست.

اگر سعادت، آرمان، دين و ارزشهايي كه به آن دل بسته اند، اقتضا كند بميرند، به راحتي جان مي دهند و هيچ مشكلي ندارند.

حضرت علي(عليه السلام)مطالِب آنَسُ بِالْمَوتِ بِثَدْيِ أُمِّه" [9] آيا احتمال مي دهيد علي(ع) هم به دروغ قسم ياد كند؟ به خدا قسم انس علي به مرگ از انس طفل شيرخوار به پستان مادر بيش تر است.

شب عاشورا سيدالشهداء(عليه السلام)به خواهر بزرگوارش زينب(عليها السلام)فرمود: اصحاب من هم اين چنينند.

ملاحظه كنيد حسين(ع) چگونه افرادي را تربيت كرده است.

درست است كه بيست سال خون دل خورد، اما چنين گل هايي را براي عاشورا پروراند.

اگر اين ها نمي بودند، داستان عاشورا رونقي پيدا نمي كرد و من و شما حسين شناس نمي شديم.

اگر حسين را تك و تنها و پنهاني ترور مي كردند، آنچه ما امروزه شاهد آن هستيم، اتفاق نمي افتاد.

ببينيد ياران حسين(ع) شب عاشورا به ايشان چه گفتند حضرت زينب(عليها السلام) بعد از اين كه فهميد فردا روز شهادت است و همه كشته مي شوند، خدمت برادر رسيده، عرض كرد: برادر جان! اين اصحاب و ياراني كه الان در كنار تو و باقيمانده كساني هستند كه امشب يا بين راه دسته دسته و گروه گروه رفتند، آيا ايشان را به خوبي مي شناسي و مطمئني كه به تو وفادارند؟ حضرت(ع) اشك از چشمان مباركش جاري شد و فرمود: "أَما وَ اللّهِ لَقَدْ نَهَرْتُهُمْ وَ بَلَوتُهُمْ.

.

.

.

ياِسْتِئْناسَ الطِّفْلِ بَلَبَنِ أُمِّه" [10] به خدا قسم من ايشان را آزمايش كردم، نه تنها آزمايش كردم، بلكه چند بار آن ها را از خود راندم و گفتم دست زن و فرزندان خود را بگيريد و برويد، اين جا نمانيد، اين ها مي خواهند خون مرا بريزند و با شما كاري ندارند.

معلوم مي شود اين سخنان براي آزمايش ياران حضرت(عليه السلام) بوده است.

امام(عليه السلام)خطاب به خواهر خود مي گويد: "بَلَوتُهُمْ وَ نَهَرْتُهُم" ياران خود را آزمايش كردم، تا كساني كه باقي مي مانند، ناب و خالص باشند فرمود به خدا قسم من آنان را آزمايش كردم و از خودم راندم، ولي به اين نتيجه رسيدم كه آنان مرگ در حضور مرا بيش تر دوست دارند و با آن بيش تر از طفل نسبت به شير مادر مأنوسند، "يَسْتَأْنِسُونَ بِالْمَنيَّةِ دُوني اِسْتِئْناسَ الطِّفْلِ بَلَبَنِ أُمِّه"، نسبت به اين كه در مقابل و نزديك من بميرند بيش تر از انس شيرخوار به شير مادر علاقه دارند و ديگر از من جدا نمي شوند.

حتماً شنيده ايد كه ياران امام حسين(ع) در شب عاشورا برخاستند و چه مطالبي گفتند، اگر هفتاد بار كشته شويم، سوزانده شويم و خاكستر بدن ما به باد داده شود، اگر بار ديگر زنده شويم، نزد تو برمي گرديم و در كنار تو مي مانيم تا بار ديگر به شهادت برسيم.

امام حسين(ع) بيست سال خون دل خورد، اما چنين گل هايي را تربيت كرد.

در مقابل، كساني بودند كه امام(ع) از آن ها گلايه كرد و گفت مشكل شما علاقه بهمي ترسيد،الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُم" [11] خطاب به همان نخبگان و علماي آن عصر مي گويد ستمگران را تمكين كرديد و اجازه داديد بر شما تسلط پيدا كنند.

"وَ أَسْلَمْتُمُ أُمُورَ اللّهِ في أَيْديهِم" كارهاي خدايي را به دست آن ها سپرديد، كارهاي خدايي را كه بايد مردان خدا انجام دهند به دست ستمگران سپرديد، به ايشان رأي داديد و آن ها را رأس امور قرار داديد.

"يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهاتِ وَ يَسيرُونَ في الشَّهَوَات" كساني را سر كار آورديد كه كارهاي شبهه آميز كه توجيه صحيح شرعي و قانوني ندارد، انجام مي دهند و به دنبال شهوات هستند، راه را براي شهوت پرستان باز مي كنند.

فرهنگ سراهايي تشكيل مي دهند كه در واقع گناه سرا بشود، پول هايي از بيت المال مردم خرج مي كنند تا زمينه و اسباب و ابزار گناه برايشان فراهم شود، روزنامه هايي را كه مشوق گناه هستند تشويق مي كنند.

اين كارهايي است كه شما كرديد.

خوب، چگونه شد كه چنين حكامي بر شما مسلط شدند؟ چرا اين كارها را كرديد؟ جان كلام اين جاست: "سَلَّطَهُمْ عَلي ذلِك فِرارُكُمْ مِنَ الْمَوت" آنچه موجب شد اين ها بر شما مسلط شوند و شما هم اجازه داديد اين ها بر دوش شما سوار شوند اين بود كه از مرگ فرار كرديد، اگر از مرگ فرار نمي كرديد و استقامت به خرج مي داديد، اگر شما در مقابل دشمن ايستادگي مي كرديد، آن ها عقب نشيني مي كردند.

ببينيد ايام عاشوراي امسال چگونه عقب نشيني كردند! شما چه كرديد؟ مگر آدم كشتيد؟ مگر به جايي حمله كرديد؟ مگر آشوبي به پا كرديد؟ با اين پيراهن هاي سياهتان، با نوحه هاي خود و با سر و سينه زدن هاي خود نشان داديد كه ما اسلام را مي خواهيم، با همين حركت شما آن ها عقب نشيني كردند و ديگر در اين ايام به سيدالشهداء(عليه السلام)جسارت نكردند.

الحمد للّه، به كوري چشم دشمنانِ امام حسين(ع)، امسال مراسم عزاداري در تمام شهرها و دهات خيلي بهتر از سال هاي گذشته برگزار شده است.

آن ها به واسطه همين حركت شما عقب نشيني كردند.

اگر در ساير مراحل زندگي، موقعيت هاي سياسي و اجتماعي نيز شما حضور خود را در صحنه نشان دهيد، لازم نيست كسي را بكشيد يا مثل آشوبگران ساختمان هاي دولتي را خراب كنيد، اين گونه اعمال در شأن شما و شأن حسينيان نيست، بلكه اظهار ارادت به دين و سيدالشهداء(ع) در شأن و وظيفه شماست.

بايد بگوييد ما آماده ايم براي حفظ دين خود از مال، جان، خويشاوندان و فرزندانمان بگذريم، اين آمادگيقرآن مي فرمايد: "أسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة" [12] هر قوه نظامي و جنگي كه مي توانيد به دست بياوريد، نمي فرمايد به خاطر اين است كه همه آن ها را بهكه "تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ عَدُوَّكُم" [13] اين نيروها و تجهيزات را فراهم كنيد تا دشمن بترسد شما آمادگي خود را براي شهادت اعلام كنيد تا دشمن عقب نشيني كند.

آن ها كه حاضر نيستند جان خود را به خطر بيندازند.

كساني كه براي يك شيشه مشروب آشوب به پا مي كنند حاضر نيستند جان خود را به خطر بيندازند.

اگر شما مردانه به ميدان بياييد، آنان تا آن جايي كه عرب ني انداخت فرار مي كنند، به شرط اين كه احساس كنند شما كساني هستيد كه ميدان را رها نمي كنيد.

اين مطلب مهم است.

امام حسين(عليه السلام) هم مي فرمايد مردم اگر بخواهند تحت تأثير بني اميه قرار نگيرند و دينشان محفوظ بماند، سه عامل را بايد داشته باشند، اموال خود را در راه دين صرف كنند، جانشان را در راه خدا به خطر انداخته و آماده شهادت باشند و دست از باندبازي برداشته و به دنبال حق باشند.

اهل اين محل، اين خط، اين حزب و مطالبي از اين قبيل برايشان مطرح نباشد.

ببينند خدا و پيغمبر(صلي الله عليه وآله) و امروز ولي فقيه چه مي فرمايند هر چه او گفت بايد بر روي چشم بگذاريم، اين عامل حافظ امنيت و وحدت ما و مانع نفوذ دشمنان و بيگانه پرستان در داخل صفوف ما خواهد شد.

"سَلَّطَهُمْ عَلي ذلِك" آنچه سلطه را به امويان بخشيد: "فِرارُكُمْ مِن الْمَوتِ وَ اِعْجابُكُمْ بِالْحَياةِ الَّتي هِي مُفارِقَتُكُم" دلبستگي شما به اين زندگي دنيا كه روزي از شما جدا خواهد شد، بود اين دلبستگي مانع از اين مي شود كه مردانه به ميدان بياييد و در نتيجه دشمنان در شما طمع مي كنند.

اما اگر دل به اين زندگي نبستيد، زندگي آخرت را باور داشتيد و براي اين كه خدا راضي باشد و سعادت ابدي نصيب شما بشود، حاضر شديد دست از لذايذ اين زندگي برداريد، هيچگاه دشمن بر شما مسلط نخواهد شد.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . بحارالانوار، ج 51، ص 128، باب 2، روايت 24.

[2] النازعات، 24.

[3] . بحارالانوار، ج 100، ص 79، باب 1، روايت 37.

[4] . ر. ك: صحيفه نور، ج 1، ص 39 ج 7، ص 36.

[5] . ر. ك: كيهان، 24/13791، گزارش مصاحبه اكبر گنجي با نشريه آلماني تاكس اشپيگل.

[6] . ر. ك: همان، 25/1/1379، ص 2.

[7] . همان.

[8] . بحارالانوار، ج 51، ص 258، باب 14، روايت 5 و موارد ديگر.

[9] . نهج البلاغة، خطبه 5.

[10] . ر. ك: مقتل الحسين للمقرم، ص 262.

[11] . بحارالانوار، ج 100، ص 80، باب 1، روايت 37.

[12] انفال، 60.

[13] همان.

راه هاي مقابله با عوامل انحراف در جامعه حال اگر ما بخواهيم ضعفي كه در مردم آن زمان بود و زمينه را براي تسلط امويان فراهم كرد در ما پديد نيايد و اگر آمده است برطرف شود، چه اقداماتي بايد انجام دهيم؟ گفتيم آن ها سه نوع فعاليت داشتند، تبليغات فريبنده و گمراه كننده، تهديدها و تطميع ها.

بالا بردن سطح شناخت در مقابل تبليغات فريبنده چه بايد بكنيم؟ بايد شناخت، معرفت نسبت به اسلام، تشيع، خط امام حسين(عليه السلام) و امروزه خط امام خميني(قدس سره)را تقويت كنيم.

بايد معرفت خود را تقويت كنيم تا دشمنان امان نيابند افكار ضد امام(ره) را به نام خط امام(ره) معرفي كنند.

اين كاري بود كه معاويه كرد، ديگران كردند، امروز هم اتباع معاويه همين كارها را انجام مي دهند.

مواردي كه امام(ره) صددرصد با آن مبارزه مي كرد، امروز به دروغ مي گويند امام(ره) دنبال همين ها بوده و همين ها را مي خواسته است، آزادي را، آزادي غربي را، آزادي بي بندوباري را،! و مي بينيد جوان هايي كه تحت تأثير اين حرف ها واقع شده اند چه كارهايي مي كنند.

روزي من در سخنراني پيش از خطبه ها گفتم اين ها دنبال چه مي گردند؟ ده ها مقاله عليه من نوشتند كه اين آقا دروغ مي گويد، ما فقط آزادي سياسي مي خواهيم.

جريان چهارشنبه سوري را ديديد كه چه آزادي هايي را مي خواستند.

كساني كه به برگزاري جشن هاي چهارشنبه سوري تشويق كردند، دنبال چه مي گشتند؟ مي خواستند جشن تخت جمشيد را هم تشكيل دهند، بودجه كلاني هم براي اين كار گذاشته بودند، در مورد اين كار ادعا مي­كنند همان چيزي است كه امام(قدس سره)مي خواست، مي گويند مگر امام(ره) نفرمود آزادي، استقلال؟ پس معلوم مي شود كه امام(قدس سره) هم همين ها را مي خواست! ببينيد چه مغالطه اي؟ امام(ره) آزادي از دست دشمنان اسلام را مي خواست، نه آزادي از خدا و دين و ارزش ها را.

آنچه عمر شريف امام(ره) از دوران طفوليت تا پايان عمر صرف آن شد حفظ ارزش هاي اسلامي بود، قيام امام(ره) براي حفظ ارزش ها بود، نه براي آزاد كردن مردم از ارزش ها.

امروز بعضي از مسؤولان كشور بر ما منت مي گذارند، اگر بگوييم شما ارزش ها را در امور فرهنگي رعايت نمي كنيد، مي گويند چه ارزشي بالاتر از آزادي، ما آزادي به مردم داده ايم و اين بالاترين ارزش است! اين همان است كه امام(ره) مي خواست! اين سخن از همان مقوله است كه معاويه به امام حسين(ع) مي گفت تو داري از يزيد غيبت مي كني! يزيد از تو بهتر است براي اين كه او از تو غيبت و بدگويي نكرده است! اين كه مي گويي يزيد شارب الخمر است غيبت اوست!! مغالطه اين گونه است.

اگر بخواهيم تحت تأثير اين مغالطات واقع نشويم، بايد شناخت خود را نسبت به دين تقويت كنيم.

عزيزان من! جوانان عزيز! بايد در شبانه روز وقتي را براي مطالعه و بحث در امور ديني و معارف ديني بگذاريد.

دين از شكم، رفاه و ورزش كم ارزش تر نيست.

برنامه اي بگذاريد، جلسات مذهبي و مطالعات ديني داشته باشيد، بحمد اللّه بعد از انقلاب كتاب هاي ديني زياد نوشته شده است جلسات بحث بگذاريد و با هم گفتگو كنيد، حتماً لازم نيست مُبلغ يا معلمي را دعوت كنيد، مثل كتاب هاي مرحوم استاد شهيد مطهري ـ رضوان الله عليه ـ را به بحث بگذاريد، در مورد آن ها گفتگو كنيد، مطالب آن را حلاجي كنيد، آن گونه كه طلبه ها كتاب هاي درسي را مباحثه مي كنند سطر به سطر بخوانيد، بررسي كنيد تا مفهوم هر بخش را به دست آوريد، توضيح بدهيد، بحث كنيد، اگر در موردي هم ابهامي بود، فرد مناسبي را هفته اي يك مرتبه يا ماهي يك مرتبه دعوت كنيد، تا براي شما توضيح دهد.

اگر مطالعات ديني نداشته باشيد، جلسات مذهبي هم آن چنان كه بايد، فعال نباشد و اين گونه جلسات فقط به ايام عاشورا و امثال آن اختصاص داده شود، دشمنان اسلام و نظام هم مرتب از راديوها و تلويزيون ها با فيلم هاي ويدئويي با روزنامه ها! با روزنامه ها! با روزنامه ها! شما را بمباران تبليغاتي مي كنند، در اين صورت نتيجه چه مي شود؟ همين مي شود كه مي بينيد.

الحمد للّه در توده هاي مذهبي ما نيست، اما در بعضي مراكز هست و اگر جلوي آن را نگيريد، يعني خود را مجهز نكنيد خداي نكرده تدريجاً به درون شما نيز سرايت مي كند.

براي مقابله با تبليغات شيطنت آميز و گمراه كننده، مطالعه و درس لازم است، و بدون آن معرفت انسان رشد نمي كند.

اگر دين براي شما عزيز است، بايد وقت گذاشت.

بخشي از اهميتي كه براي ورزش قائل مي شويد براي دين قائل شويد، قسمتي از وقتي كه جوان ها صرف تماشاي فوتبال يا حضور در باشگاه هاي ورزشي مي كنند، صرف مطالعه ديني كنند، اگر دين عزيز است بايد براي آن سرمايه گذاري كرد.

دين با اجبار در دل ما به وجود نمي آيد، ايمان به خودي خود رشد نمي كند.

عوامل اجتماعي ايمان زداست نه ايمان آفرين، مخصوصاً با ارتباطات فرهنگي كه امروزه برقرار شده است و با سياست غلطي كه مسؤولان فرهنگي كشور ما يا از روي جهل و ناآگاهي و يا خداي نكرده به عنوان مزدور بيگانگان اعمال مي كنند، و در هر حال سياستي را دنبال مي كنند كه ضد اسلام است، فرهنگ جامعه به سوي فرهنگ بي ديني و الحاد سوق داده مي شود.

در مقابل بايد شما فعاليت علمي داشته باشيد و اين كار را وظيفه خود بدانيد.

افزايش سطح ايمان و معنويت در مقابل عامل دوم و سوم يعني تهديدها و تطميع ها، بايد ايمان را تقويت كرد.

تأثيرپذيري در مقابل اين عوامل و ترس انسان از اين كه در مقابل انجام ندادن فلان كار او را از اداره اخراج يا حقوقش را كم كنند، از ضعف ايمان است.

مگر چنين كارهايي نكردند؟ چه تعداد رؤساي آموزش و پرورش و دانشگاه ها در اين دو سال تغيير كردند؟ من نمي دانم چند نفر ديگر از رؤساي دانشگاه ها كه قبلاً رئيس بوده اند باقي مانده اند؟ گاهي رئيس دانشگاه با تمام كادر اداري و حتي آبدارچي عوض مي شود! چرا؟ چون از اين خط سياسي نيست! استقامت داشته باشيد و بگوييد ما را بيرون هم بكنيد دست از امام(قدس سره)برنمي داريم.

مرد باشيد! تا چه زماني مي توانند با شما اين گونه برخورد كنند؟ اگر اين اشخاص مقاومت مي كردند و خود را نمي باختند، با آن ها به اين شكل رفتار نمي شد.

ما سستي كرديم، ضعف نشان داديم تا اين ستمگران بر ما مسلط شدند.

اشتباه نشود، من همه دولت را نمي گويم، رگه هايي در بعضي از وزارتخانه ها و ادارات هستند كه، مسيري را كه همان مسير آمريكاست دنبال مي كنند، حالا يا ديگران خبر ندارند، يا آن ها را فريب مي دهند و يا .

براي اين كه بتوانيم در مقابل تهديدها و تطميع ها مقاومت كنيم بايد ايمان خود را تقويت كنيم.

ايمان فقط با مطالعه پيدا نمي شود، بلكه تقويت ايمان با عمل است.

البته معرفت قدم اول است، ولي با عمل است كه ايمان رشد مي كند.

اگر انسان نماز نخواند، هر اندازه هم كه در مورد نماز كتاب مطالعه كند ايمانش قوي نمي شود، صدها كتاب هم درباره نماز بخواند، اما نماز نخواند، هرگز ايمان او قوي نمي شود ايمان با عمل و تلقين تقويت مي شود.

به خود تلقين كنيد كه اگر اسلام از من بخواهد، من آماده مرگ هستم.

نه اين كه اگر اسم مرگ آمد ترس و لرزه شما را فراگيرد.

مناسب است باز هم از تعليمات سيدالشهداء(عليه السلام) ابه اصحابش فرمود "صَبْراً بَنِي الْكِرام"، [1] اي آزاد زادگان! و اي شريف زادگان! استقامت كنيد "فَمَا الْمَوتُ اِلاّ قَنْطَرَةً تَعْبُرُ بِكُمْ عَن الْبُؤْسِ وَ الضَّرّاءِ اِلي الْجَنانِ الْواسِعَةِ وَ النَّعيمِ الّدائِمَة"، آزاد مردي اين است، اول اين گونه خطاب مي كند كه شما فرزندان آزادگي و بزرگي هستيد: اي بزرگ زادگان! اندكي صبر كنيد، اين مرگ شما را از سختي، گرفتاري و پستي نجات داده و به بهشت هاي پهناور و نعمت هاي جاويدان مي رساند، آيا اين امر نامطلوب است؟ چرا بايد از آن بترسيد؟ آيا اگر كسي شما را از زنداني نجات داد و در قصر زيبايي وارد كرد، از او تشكر مي كنيد يا از او دلگير مي شويد؟ مرگ، شما را از اين دنيايي كه زندان مؤمن است، نجات داده و به قصرهاي بهشتي مي رساند.

چنين چيزي دوست داشتني است يا بايد با آن دشمني كرد؟ بايد از آن ترسيد يا بايد آن را خيلي دوست داشت؟ مرگ اين كار را براي شما مي كند نه براي همه اما براي دشمنان شما، آن ها را از بهشت خارج مي كند و به جهنم مي برد.

چون همان دنيايي كه در مقايسه با مقامات اخروي براي مؤمن زندان است، براي كفار با تمام بدبختي ها و گرفتاري ها بهشت است چون كافر در آخرت به اندازه اي عذاب دارد كه هر چه سختي در اين دنيا تحمل كند، در مقابل عذاب هاي آن جهان باز بهشت است.

مرگ، كفار را از بهشتشان خارج كرده به جهنم ميداده و به باغ پالسَّمواتُ وَ الاَْرْض" [2] مي برد، باغي كه پهناي آن آسمان ها و زمين را فرا مي گيرد، شما را به چنين بهشتي مي رساند.

آيا اين بد است و بايد از آن منزجر باشيد و بترسيد؟ اين كه ترسيدني نيست.

سيدالشهداء(عليه السلكرد.

بي دليل"المَوتُ أَحْلي عِنْدي مِن العَسَل"، [3] شوخي نمي كرد، تحت نظارت سيدالشهداء(ع) تربيت شده بود.

من و شما هم اگر حسيني هستيم، بايد با استفاده از همين تعليمات ايمان بياوريم به اين كه با ادامه راه حسين(ع) مرگ براي ما بهترين نجات دهنده است.

انسان چه مقدار بايد در اين دنيا خون دل بخورد، چقدر سختي تحمل كند، چقدر ظلم و ستم به نام دين و بدعت به نام قرائت جديد از دين ببينيد؟ هر چه زودتر بميريم راحت تر مي شويم.

واللّه براي بنده با اين غصه هايي كه انسان در جامعه مي خورد، مرگ بسيار شيرين است، اگر كافر عليه انسان كاري انجام مي داد، غصه نداشت تحريف دين و تحريف خط امام(قدس سره) به نام احياي آثار امام(ره) غصه دارد.

مرگ براي ما چه ضرري دارد؟ ما را از اين غصه ها نجات مي دهد.

سيدالشهداء(ع) فرمود چه اندازه من اشتياق به وصال أَولَهَني اِلي يَعْقُوبَ اِلي يُوسُف" [4] به همان اندازه كه يعقوب به ديدن يوسف علاقه داشت، بعد از چند سال كه در چاه افتاد، آن اتفاقات برايش پيش آمد و يعقوب دوري او را تحمل كرد، اشتياق من به مرگي كه مرا به جدم و پدرم برساند مثل اشتياق يعقوب نسبت به يوسف است.

حضرت(ع) با اين بيانات اصحاب خود را تربيت مي كرد و روحيه مي داد و در نتيجه آنان براي شهادت طلبي آماده مي شدند.

چگونه شد آن جوان هايي كه قبل از انقلاب به واسطه تربيت هاي غلط شاهنشاهي در منجلاب گرفتار شده بودند، با بيانات امام(قدس سره) شهادت طلب شدند و آن حماسه ها را در جبهه ها آفريدند؟ چه عاملي موجب اين تحول شد؟ سخنان حيات بخش امام(ره) بود كه از عمق جان او برمي خاست، در جان ها مي نشست و تحول ايجاد مي كرد.

سعي كنيم از روش پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)و ائمه اطهار(عليهم السلام) اين درس را هم براي خودمان و هم براي ديگران بگيريم، شهادت طلبي را تقويت كنيم، آمادگي براي مرگ در راه خدا را به صورت يك آرمان ترويج كنيم.

در اين صورت هيچ كس بر ما مسلط نخواهد شد.

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته




پاورقي

[1] . بحارالانوار، ج 6، ص 154، باب 6، روايت 9.

[2] آل عمران، 133.

[3] . وسيلة الدارين في انصار الحسين(ع)، ص 253.

[4] . بحارالانوار، ج 44، ص 366، باب 37، روايت 2.


ايت الله مصباح يزدي