بازگشت

امر به معروف و نهي از منكر (2)


بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه ربّ العالمين، والصّلوة والسّلام علي سيّد الانبياء والمرسلين، أبي القاسم محمّد وعلي آله الطيبين الطاهرين المعصومين.

اللّهم كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه وعلي آبائه في هذه الساعة وفي كل ساعة ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتي تسكنه أرضك طوعاً وتمتعه فيهاً طويلاً.

السلام عليك يا ابا عبد اللّه وعلي الارواح التي حلّت بفنائك.

شهادت مظلومانه سيدالشهداء(عليه السلام) و اهل بيت آن حضرت را به پيشگاه مقدس ولي عصر ـ عجل اللّه تعالي فرجه الشريف ـ مقام معظم رهبري، مراجع تقليد و همه شيفتگان اهل بيت(عليهم السلام) تسليت عرض ميكنم، و اميدوارم خداي متعال در دنيا و آخرت دست ما را از دامان اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام)كوتاه نفرمايد.

شب هاي گذشته بحث ما درباره امر به معروف و نهي از منكر بود.

گفتيم با توجه به اين كه يكي از اهداف قيام سيدالشهداء(ع) امر به معروف و نهي از منكر معرفي شده است، پس چرا رفتاري كه حضرت(ع) در اين قيام انجام دادند با موازيني كه ما درباره امر به معروف و نهي از منكر ميشناسيم مطابق نيست.

به عبارت ساده تر اقدام امام(ع) چگونه امر به معروف و نهي از منكري بود كه ما مشابه آن را در تاريخ سراغ نداريم و احكام آن را نميدانيم؟ در جلسات قبل مقدمتاً در مورد اين كه بعضي از واژه ها گاهي به معناي عام و زماني به معناي خاص به كار ميروند توضيح مختصري عرض كردم.

بر اين اساس و با توجه به موارد استعمال امر به معروف و نهي از منكر در قرآن كريم و روايات، به اين نتيجه رسيديم كه امر به معروف هم دو اصطلاح و معنا دارد، كه يكي از آن ها معناي خاص و ديگري عام است.

معناي خاص امر به معروف و نهي از منكر همان معناي مصطلح است كه در رساله هاي عمليه مطرح گرديده، و براي آن نيز شرايطي ذكر ميشود.

از جمله شرايط عمل به وظيفه امر به معروف و نهي از منكر اين است كه خوف ضرر نباشد.

اما امر به معروف و نهي از منكر معناي وسيع تري نيز دارد كه شامل احكام و عناوين ديگري ميشود و حتي در بعضي از موارد جهاد را نيز در بر ميگيرد.

مثال هايي هم عرض كردم كه موارد استعمال گسترده امر به معروف و نهي از منكر را نشان ميداد.

در اين جلسه ميخواهم اين موارد را دسته بندي كنم و در مورد احكام هر يك تا حدي كه توان گوينده و وقت مجلس اقتضا ميكند، توضيح مختصري بدهم.

صاديق امر به معروف و نهي از منكر به معني عام امر به معروف و نهي از منكر به معناي عام آن يعني هر گونه تلاشي كه شخص به منظور اثر گذاردن در ديگري انجام ميدهد، به گونه اي كه او را وادار به انجام كار واجب كند يا از كار حرام باز دارد.

اين تلاش ممكن است از طرق مختلف مانند تعليم حكم يا موضوع عمل مورد، نظر انجام شود.

يعني اين كه به كسي بياموزند كه فلان امر در اسلام واجب است يا كيفيت انجام آن واجب چگونه است.

ممكن است "تعليم" مهم ترين مصداق امر به معروف و نهي از منكر به معناي عام باشد.

از طرف ديگر كاري مانند حركت سيدالشهداء(عليه السلام) كه منجر به شهادت آن حضرت(عليه السلام)شد نيز يكي از مصاديق امر به معروف و نهي از منكر به معناي عام است.

بنا بر اين از جهت مصاديق ميتوان سه دسته مصداق براي امر به معروف.

نهي از منكر در نظر گرفت.

تعليم جاهل اولين مصداق امر به معروف و نهي از منكر از قبيل تعليم است گاهي فردي به دلايل مختلف از قبيل اين كه تازه به تكليف رسيده، يا به مقتضاي محيطي كه در آن زندگي ميكند نتوانسته احكام اسلام را ياد بگيرد، مثل اين كه از مركز اسلام دور بوده و يا در منطقه اي تحت تسلط كفار زندگي ميكرده، و اين فرد به اصطلاح نسبت به احكام اسلام جاهل قاصر است يعني كسي است كه حكم يا راه اجراي آن را نميداند و در بي اطلاعي خود مرتكب تقصير نشده است.

به اين معني كه، براي او شرايط فراگرفتن احكام اسلام فراهم نشده است، و او در اين امر كوتاهي نكرده است.

تعليم احكام اسلام به چنين فردي واجب است.

اما اين كه تعليم اين گونه افراد بر چه كساني واجب است؟ يا چند نوع تعليم داريم؟ آيا تعليم بايد فردي يا اجتماعي باشد؟ به صورت رسمي يا غير رسمي باشد؟ و مواردي از اين قبيل، سؤال هايي است كه پاسخ گفتن به آن ها موجب گسترده شدن بحث ميشود، و در توان اين جلسه نيست.

اجمالاً اين مسأله مسلّم است كه تعليم جاهل قاصر، واجب است.

چنين تعليمي بايد با كمال نرمي، ملايمت و مهرباني انجام گيرد، چون طرف در جهل خود تقصيري نداشته است.

همچنين در اين تعليم به مقتضاي سن، شرايط زندگي و مرتبه استعداد و فهم شخص، بايد سعي كرد از شيوه هاي مناسب آموزشي استفاده كرد تا او بهتر ياد بگيرد.

مثلاً براي نوجواني كه تازه به سن تكليف رسيده نميتوان همان روش آموزشي كه براي افراد بزرگسال استفاده ميشود به كار برد.

و به همين ترتيب روش آموزش بر حسب مراتب استعداد و معلومات افراد نيز فرق ميكند.

اين يك قسم امر به معروف و نهي از منكر است.

نگوييد تا به حال ما چنين امر به معروفي، نشنيده بوديم.

فرض بر اين است كه مصاديق معناي عام امر به معروف و نهي از منكر را بررسي ميكنيم، كه شامل تعليم جاهل نيز ميشود.

حالت ديگر بحث اين است كه جاهل، مقصر باشد يعني توانايي ياد گرفتن را داشته اما در اين كار كوتاهي كرده است.

در اين فرض اگر شخص جاهل مقصر درخواست تعليم كرد، لازم است به او تعليم داده شود.

اما اگر درخواست هم نكرد، ولي شما ميدانيد كه جاهل مقصر وظيفه خود را نميداند و در ياد گرفتن آن كوتاهي كرده است، در اين جا علاوه بر اين كه بايد به او تعليم داد، بايد در تعليم او روشي را به كار برد كه او تشويق به ياد گرفتن شود.

"جاهل قاصر" خود به خود انگيزه براي ياد گرفتن داشته، اما شرايط يادگيري براي او فراهم نبوده، لذا توانايي ياد گرفتن را نداشته است.

اما براي "جاهل مقصر" شرايط يادگيري فراهم بوده و ميتوانسته ياد بگيرد، لكن در اين كار كوتاهي كرده است.

لذا براي اين كه در اين مقام برآيد كه گوش بدهد و توجه كند تا ياد بگيرد، بايد در او ايجاد انگيزه كرد.

يعني در اين مورد بايد روش پيچيده تري را در تعليم به كار گرفت، تا اين آمادگي در جاهل مقصر ايجاد شود كه خود او درخواست تعليم كند.

در غير اين صورت، اگر صرفاً براي اتمام حجت به او گفته شود كه بيا مسائل را ياد بگير، ميگويد نميخواهم ياد بگيرم.

با اين روش، تكليف از شما برداشته نميشود.

در امر به معروف نسبت به جاهل مقصر روش كار پيچيده تر است.

حال ممكن است بر حسب شرايط، تكليف بر دوش يك فرد يا بر عهده نهادي مانند آموزش و پرورش باشد.

قسم سوم از امر به معروف كه از قبيل تعليم است، اين است كه كسي به خيال خود، حكم را ياد گرفته، روش انجام آن را ميداند، ولي اشتباه ميكند.

مثلاً در مسائل فردي، افرادي هستند كه قرائت نمازشان غلط است، ولي گمان ميكنند درست است.

يا فردي به خيال خود تكليف اجتماعياش را درست انجام داده است، اما اشتباه ميكند.

مثلاً همين وظيفه امر به معروف و نهي از منكر، من از سابق كه زمان طاغوت بود و شرايط فرهنگي و ديني جامعه با امروز خيلي فرق داشت، موارد زيادي را به خاطر دارم، كه البته امروز هم ممكن است مشابه آن ها در بعضي موارد پيدا شود، كساني بودند كه با تندي، ترشرويي، خشونت، و حتي گاهي با توهين به ديگران ميگفتند آقا چرا فلان امر را انجام ميدهي؟ اين فرد گمان ميكند كه وظيفه خود را به درستي انجام ميدهد، اما از روي ناآگاهي همراه انجام تكليف واجبِ امر به معروف، مرتكب گناه نيز ميشود.

اين گناه توهين به مؤمن است كه حرام است، ولو آن مؤمن گناهكار باشد.

در اين جا فرض بر اين است، كه فرد، جاهل مركب است.

يعني نميداند و گمان ميكند كه ميداند.

چنين كسي را بايد تعليم داد، اما روش تعليم چنين فردي پيچيده تر از دو روش قبل است.

يعني آن چنان بايد با نرمي سخن گفت، كه فرد آماده بشود.

ابتدا احتمال بدهد كه اشتباه كرده است.

چون فرض ما اين است كه او گمان ميكند وظيفه خود را درست انجام ميدهد.

لذا به آساني قبول نميكند كه كارش غلط است.

ابتدا بايد كاري كرد كه احتمال بدهد در نحوه انجام وظيفه اشتباه ميكند.

سپس عمل صحيح به او تعليم داده شود.

همه شما شنيده ايد كه در مورد امام حسن(عليه السلام)و امام حسين(عليه السلام)نقل شده كه ايشان در دوران كودكي روزي پيرمردي را ديدند، كه مشغول وضوگرفتن بود، ولي نحوه وضوساختن او صحيح نبود.

آن ها خواستند روش صحيح وضو را به او بگويند، اما ديدند اين فرد پيرمرد است و بايد احترام او را حفظ كرد.

زيرا ادب اسلامي اقتضا ميكند كه به پيرمردان بيش از ديگران احترام گذاشت.

حسنين(عليهما السلام)نزد او رفتند و سلام كردند، و گفتند كه ما دو نفر، با هم برادر هستيم و ميخواهيم وضو بگيريم، شما ببينيد كه وضوي كدام يك از ما بهتر از ديگري است.

به پيرمرد نگفتند كه وضوي تو غلط است، چرا ياد نگرفتي؟ بلكه او را احترام كردند، به او سلام كردند، بعد گفتند كه ما وضو ميگيريم، شما ببين كدام يك از ما بهتر وضو ميگيرد.

پيرمرد ايستاد و نگاه كرد، گفت اين دو كودك عجب وضوي خوبي ميگيرند، فهميد كه آن ها با اين روش ميخواهند به او ياد بدهند كه وضوي صحيح چگونه است.

پيرمرد به حسنين(عليهما السلام)گفت پدر و مادرم به قربان شما، هر دو خوب وضو ميگيريد، اين من بودم كه اشتباه ميكردم.

هر سه مورد، جاهل قاصر، جاهل مقصر و جاهل مركب احتياج به تعليم دارند، ميبايست مسائل را به آن ها ياد داد، اما بايد روش هاي آموزش متناسب با سن، استعداد و موقعيت اجتماعي افراد باشد، تا انسان در امر به معروف و نهي از منكر موفق شود.

صِرف اين كه انسان براي "اتمام حجت" چيزي بگويد، كافي نيست.

در جامعه اسلامي بايد افراد يا ارگان هايي باشند كه عهده دار تعليم با روش هاي مناسب شوند.

شرايط هر يك از اين موارد فرق ميكند، چه كسي بايد متصدي تعليم باشد؟ به چه افرادي تعليم داده شوند؟ چه كسي مدير آموزشگاه ها باشد؟ چگونه معلمي سر كلاس برود؟ يا اگر نهادي متكفل اين امر است بايد همه اين شرايط را رعايت كند و روشي فراگير اتخاذ نمايد، تا كسي كه ميخواهد ياد بگيرد، درست ياد بگيرد.

هدف ياد گرفتن است.

هدف ياد دادن به جاهل است نه اين كه انسان چيزي را بگويد كه اتمام حجت كرده باشد.

اين سه قسم از امر به معروف و نهي از منكر است، كه اسم هر سه "تعليم جاهل" است.

در مورد جاهل قاصر، جاهل مقصر، يا جاهل مركب، نيازي به استفاده از برخورد تند، خشونت و برخورد فيزيكي نيست.

بلكه در اين موارد بايد به جاهل آموزش داد، و سعي كرد كه او بهتر ياد بگيرد.

تذكر و موعظه بعضي از اقسام ديگر امر به معروف و نهي از منكر مصداق موعظه و نصيحت كردن، و پند و اندرز دادن است.

اين قسم هم چند صورت دارد، كه مصاديق آن فرق ميكند.

مثلاً شما اطلاع پيدا كرديد كه فردي علي رغم اين كه حكم را ميداند و ميداند كه فلان كار گناه است، در عين حال، عالماً و عامداً، آن گناه را مرتكب ميشود.

امّا همين فرض چند حالت دارد: گاهي آن فرد به تنهايي و در خلوت گناهي را مرتكب شده است و شما به طور اتفاقي از عمل او اطلاع پيدا كرديد، و او اصلاً نميخواهد كسي در مورد اين مسأله چيزي بفهمد.

و حتي اگر متوجه شود كه شما از عمل او اطلاع پيدا كرده ايد، خجالت ميكشد.

در اين جا شما بايد او را امر به معروف و نهي از منكر كنيد، اما اين امر به معروف و نهي از منكر بايد به گونه اي باشد كه او خجالت نكشد.

چون خجالت دادن افراد، مصداق ايذاء مؤمن است و ايذاء مؤمن هم حرام است.

بايد به گونه اي با او صحبت كنيد، كه او متوجه نشود شما از گناه او خبر داريد.

مثلاً با گفتن مسائل كلي او را موعظه كنيد.

چه رسد كه راز او را نزد ديگري فاش كنيد و گناه او را به ديگران بگوييد.

بازگو كردن گناه ديگران، خود گناه كبيره است.

ممكن است شخصي در خفاء گناه ساده اي را انجام بدهد، بعد شما گناه ساده او را به اسم نهي از منكر در جلوي ديگران بازگو كنيد! اولاً او خجالت ميكشد، كه اين خود يك گناه است.

اگر ديگران بفهمند كه او آن گناه ساده را مرتكب شده است، شما يك گناه كبيره مرتكب شده ايد.

او يك گناه صغيره كرده بود، اما شما براي انجام تكليف واجب، مرتكب گناه كبيره شديد! پس اگر كسي در خفا گناهي كرد، حتي اگر گناه كبيره هم باشد، اولاً شما حق نداريد كه راز او را فاش كنيد، و به كسي بگوييد.

حتي شما حق نداريد راز او را به پدر و مادرش بگوييد.

چون آن فرد خجالت ميكشد، آبرويش ميريزد، و ريختن آبروي مؤمن حرام است.

مگر يك مورد كه استثنا شده و آن اين كه راه اصلاح فرد گناهكار منحصراً در اين باشد كه به ديگري بگوييد.

يعني به هر دليلي اصلاً حاضر نميشود، دست از گناه خود بردارد، و تنها راه باز داشتن او اين است كه به شخص ديگري كه ميتواند او را از گناه باز دارد، بگوييد، تا او آرام آرام شخص خلافكار را وادار به اصلاح كند.

فقط در اين مورد جايز است گناه شخصي براي ديگري نقل شود.

اما تا ممكن است بايد خود شما در صدد اصلاح او بر آمده، و او را از منكري كه مرتكب آن ميشود نهي كنيد.

اما به گونه اي كه متوجه نشود شما خبر داريد، تا آبروي مؤمن نزد شما نريزد.

خداوند ستار العيوب است، و راضي نميشود كه راز مؤمن براي ديگري فاش شود، و يا آبرويش بريزد.

بسياري از مردم از اين موضوع غفلت دارند، گمان ميكنند هر كس گناهي را مرتكب شد، مخصوصاً اگر گناه كبيره باشد، بايد افشاگري كرد، و به مراجع ذيصلاح خبر داد، يا بايد او را تعزير كرد، و يا اگر مرتكب گناهي شده كه حد دارد، بايد او را حد زد.

در صورتي كه حتي گناهي كه موجب حد است، افشاي آن به اين سادگي جايز نيست.

مگر آن كه چهار نفر به اتفاق يكديگر آن گناه را ببينند، در اين صورت آن چهار نفر حق دارند گناه او را به مراجع ذيصلاح گزارش كنند.

اما اگر سه نفر مؤمن ميدانند كه اين فرد مرتكب عملي شده كه موجب حد است، و بروند در محكمه شهادت دهند، اگر نفر چهارم حاضر نباشد، قاضي بايد خود آن سه نفر را حد بزند.

اسلام تا اين مقدار خواسته است كه اسرار مردم آشكار نشود و آبروي كسي نريزد.

البته اگر رسوايي به جايي رسيد كه چهار نفر عادل با هم ديدند، آن هم به نحوي كه جاي هيچ شبهه اي براي آن چهار عادل وجود نداشته باشد، در اين حالت بايد حد الهي اجرا شود، و نبايد حدود الهي تعطيل گردد.

ولي تا ممكن است، بايد اسرار مردم فاش نشود و حتي به خود طرف هم نبايد گفت كه من از گناه تو خبر دارم، تا مبادا او خجالت بكشد.

قسم ديگر امر به معروف و نهي از منكر اين است كه فرد گناهكار انساني لاابالي است.

درست است كه الآن در خلوت يك گناهي را مرتكب شده، اما اگر ديگران متوجه عمل او شوند، او احساس شرم و خجالت نميكند.

در مورد چنين فردي مانند كسي كه از گناه خود خجالت ميكشيد، پنهان كاري و حفظ سرّ لازم نيست.

اما در عين حال، بايد به نحوي او را از منكر نهي كرد كه كساني كه خبر ندارند بي جهت مطلع نشوند.

بايد محرمانه و به طور خصوصي به او گفته شود.

نه اين كه در ميان جمع به او بگويند، تا سرّش فاش شود.

گرچه خود آن فرد هم ابايي نداشته باشد، ولي شما نبايد به انتشار فحشا كمك كنيد.

در مورد قبل، كسي دوست ندارد ديگران متوجه گناه او شوند، و تجاهر به فسق نميكند، كاري در خلوت انجام داده، شما هم بايد راز او را پنهان كنيد.

در عين حال سعي كنيد به نحوي او را آگاه و متنبه كنيد، با كلي گويي، خواندن حديث يا داستاني كه از آن پند بگيرد، يا او را به مجلس موعظه اي راهنمايي كنيد، به نحوي كه او پند و اندرز بپذيرد، البته به گونه اي كه آبروي او نريزد.

اما اگر كسي متجاهر به فسق بود، يعني عملاً در حضور ديگران گناه ميكند و احساس شرمساري هم نميكند.

امر به معروف و نهي از منكر در مورد چنين كسي سخت تر از ديگران است.

اما در عين حال برخورد با او مراحلي دارد.

اين جا ديگر مسأله حفظ سرّ مطرح نيست.

لازم نيست در خلوت يا به گونه اي به او گفته شود كه متوجه نشود شما از گناه او خبر داريد.

زيرا خود او اين گناه را در مقابل مردم انجام ميدهد، خود او آبروي خودش را ريخته است.

شما چيزي را بر آبروريزي او نميافزاييد.

او در حضور مردم از اين كه گناه ميكند باكي ندارد.

در اين جا نيز بايد مراحلي را براي امر به معروف در نظر گرفت.

اول با قول ليّن، با ادب و احترام و با نرمي، او را موعظه كنيد و از او بخواهيد كه گناه را ترك كند، يا به وظيفه واجب عمل كند.

به اصطلاح او را نصيحت كنيد، و آثار دنيوي و اخروي اين عمل را براي او ذكر كنيد تا تشويق شود و گناه را ترك كند.

و يا حتي اگر مؤونه ظاهري براي شما ندارد، غير از تشويق زباني، تشويق هاي ديگري براي جذب او انجام دهيد.

البته اين كارِ هر كسي نيست، اما كساني هستند كه متمولند، يا شرايط خاصي دارند كه ميتوانند كمك مالي بكنند.

مثلاً به او مهماني بدهند، يا از او پذيرايي كنند، او را به سفري ببرند.

اين تشويق بستگي به نوع گناه و اطلاعاتي كه اشخاص پيدا ميكنند دارد.

مرحله اول امر به معروف و نهي از منكر از اين اشخاص در ابتدا با آرامي، نرمي، ادب، ملاطفت و تشويق همراه است.

اگر مرحله اول اثر نكرد، مرحله دوم كمي سخت تر است، خوانديم، از جمله اين وَجْهُهُ غَيْظاً لي قَطُّ" [1] براي اين گونه موارد است.

هنگامي كه ديديكنيد، با خشم و تندي به او بگويبِها جِباهَهَم" [2] در اين مورد بايد با افراد گناهكار همراه با سختي و تندي برخورد كرد.

بايد آمرانه مسأله را به آن ها گفت.

مصداق قدر متيقن امر به معروف، كه همه معاني امر به معروف در آن جاري ميشود، همين مورد است، كه آمرانه گفته شود.

بگويد اين كار را نبايد بكني.

اگر ديديد باز هم گفتار آمرانه تأثير نداشت، ميتوانيد او را تهديد كنيد كه اگر كار خود را ترك نكني تو را به مراجع ذيصلاح معرفي ميكنم.

به او بگوييد كه اگر گناه را ترك نكند او را به نيروي انتظامي معرفي ميكنيد.

و نيروي انتظامي حق دارد طبق قانون در مورد او عمل كند.

حتي گاهي حق دارد او را تعزير يا زنداني كند كه مراحل آن را قانون تعيين كرده است.

اما هنگامي كه گناه او را ديديد، ابتدائاً لازم نيست شكايت كنيد.

بلكه اگر گفتار نرم اثر نكرد، با زبان تند برخورد شود و اگر آن هم اثر نكرد، تهديد كنيد كه او را به مرجع ذيصلاح معرفي خواهيد كرد.

اگر تهديد هم اثر نكرد، در اين صورت، فرد گناهكار را معرفي كنيد.

يعني اين تدريج را در مراحل امر به معروف بايد لحاظ كرد، و بيجهت به كسي تندي، بيادبي و بياحترامي نكرد.

اما اگر كار به جايي رسيد كه ديگر نرمي و ملاطفت اثر نميكند، بايد تندي كرد.

البته اين را هم فراموش نكنيد كه نبايد افراط و تفريط در كار باشد.

چون بسياري از مشكلات ما از افراط و تفريط پيدا ميشود.

گاهي از يك طرف بعضي افراط، و از طرف ديگر بعضي تفريط ميكنند.

بسياري از مواقع حوادث عكس العمل كارهاي ديگر است.

زيرا گاهي كندروي موجب اين ميشود كه ديگران با تندي عمل كنند، و رفتارهاي نا به جاي برخي باعث ميشود كه اصل يك عملِ معروف انكار شود.

ولي اسلام همه چيز را در حد خودش قرار داده است، تا ممكن است بايد با نرمي و ملاطفت رفتار شود.

ولي اگر اثر نكرد، نبايد مصالح جامعه فداي اين بشود كه حرف حساب در شخص خلافكار مؤثر واقع نميشود.

بلكه بايد مصالح جامعه حفظ شود.

جامعه اسلامي نبايد به گونه اي باشد كه قُبح گناه بريزد، بايد در جامعه اسلامي حريم ها حفظ شود.

جامعه اسلامي بايد به گونه اي باشد كه اگر كسي در آن مرتكب گناه شد، خجالت بكشد.

اگر به اين ارزش ها عمل نشود، در اين صورت در جامعه اسلامي مشكلات ديگري پيش ميآيد.

به هر حال اين ها هم تقريباً مصاديقي از موعظه است، غير از مرحله آخر كه از قبيل امر است و از حد موعظه خارج ميشود.

موعظه اين است كه كسي را با زبان به كار خوب تشويق نمود، فوائد انجام كار خوب يا مضرات ترك آن را برايش بيان كرد.

و بالعكس مضرات انجام كارهاي بد را بيان كرد.

اين ها موعظه است.

پند و اندرز دادن به اين است كه فقط انسان نتايج خوب و بد كاري را براي ديگران بگويد، تا خود افراد تشويق، و علاقه مند شوند، و انگيزه پيدا كنند، تا كار خوب را انجام دهند.

اما "امر" به اين معني است كه "من ميگويم اين كار را بايد انجام بدهي من به عنوان يك فرد مسلمان، به عنوان فردي كه وظيفه ديني خود را در جامعه عمل ميكند، آمرانه به تو ميگويم فلان كار را انجام بده.

" و اگر من نگويم، ديگري خواهد گفت.

همه مسلمان ها بايد فرد خاطي را امر كنند.

در اين مورد جاي اين كه با او صحبت كرد و او را موعظه و نصيحت نمود، نيست.

بلكه در يك جمله بايد به او گفت كه بايد اين كار را انجام دهي.

اين مصداق قطعي امر به معروف و نهي از منكر است، كه در آن علو و استعلا شرط است.

علو و استعلاء، يعني از موضع بالاتر به طرف مقابل بگويد اين كار را بايد انجام دهي.

بعد از اين كه اين مراحل انجام گرفت، اگر باز هم، شخص گناهكار به خلاف خود ادامه داد، در اين صورت مراتب ديگري پيش ميآيد، و شرايط ديگري دارد.

برخورد اجتماعي با توطئه ها گاهي كاري كه بر خلاف شرع، و بر خلاف مصالح جامعه اسلامي است، به صورت كاري ساده و با انگيزه فردي و از روي جسارت، گستاخي و بيادبي انجام ميگيرد.

و گاهي اين خلاف شرع كار فردي و ساده اي نيست، بلكه اقدامي پيچيده و حساب شده است، كه كساني آن را برنامه ريزي كرده اند.

صرفاً چنين نيست كه يك نفر گستاخي كرده و مرتكب گناهي در مقابل مردم شده است، بلكه نقشه اي در كار است، كساني آن را طراحي كرده اند كه اسلام و نظام اسلامي شكست خورده، و كارآيي خود را از دست بدهد.

مثلاً ميگويند آن قدر كارهاي زشت انجام دهيد كه اين گونه كارها براي مردم عادي شود.

اين را از قبل برنامه ريزي كرده اند و ديگر تنها مربوط به يك فسق علني نيست.

بلكه در اين فرض براي اين كه انواع ضررهاي ممكن را به جامعه اسلامي وارد كنند، چنين برنامه ريزي هايي را انجام داده اند.

خوب، طبعاً كساني كه اين كارها را انجام ميدهند، علاقه اي به اسلام ندارند يا منافق هستند و اصلاً از صميم دل ايماني ندارند، و يا به واسطه گرفتن پول از ديگران مزدور بيگانگان شده اند، و به هر دليلي كه هست ميخواهند حاكميت اسلام را در جامعه از بين ببرند.

در اين صورت به روش هاي گوناگون ضررهايي متوجه جامعه ميشود، كه بايد با آن ها مبارزه كرد.

اين ضررها ممكن است در قالب يك كار فرهنگي، اقتصادي، هنري يا اخلاقي و حتي ممكن است يك كار نظامي باشد.

در اين جا كار از وظيفه يك فرد، و ار قالب يك امر به معروف و نهي از منكر ساده خارج شده، و در چنين مواردي انواعي از مبارزه واجب ميشود.

اين ديگر از موارد امر به معروف و نهي از منكرهايي كه تا به حال با آن ها آشنا بوديم نيست و احكام و مسائل آن را در رساله هاي عمليه ننوشته اند.

اما اين قبيل امر به معروف و نهي از منكرها مبارزه با تهاجم است و كار يك فرد نيست و با اين روش ساده كه به شخص خلافكار گفته شود "نكن،" نتيجه نميدهد.

اين تهاجم، كار پيچيده شيطاني، طراحي شده و نقشه دار است، و بايد براي دفع آن متقابلاً طراحي، فكر و سازماندهي كرد، و متناسب با آن كار، طرحي را تهيه كرد كه از اين خيانت جلوگيري شود.

ممكن است اين تهاجم در قالب يك اقدام اقتصادي باشد.

داستان تنباكو و موارد مشابه ديگر را همه شنيده ايد.

مثال هاي زيادي در اين زمينه وجود دارد كه حتي برخي از آن ها داراي پيچيدگي خاصي است كه فقط اهل فن ميتوانند آن توطئه ها را بفهمند.

مثلاً يكي از توطئه هايي كه از طريق آن اين روزها دشمنان اسلام ميخواهند ضرر اقتصادي به مسلمانان وارد كنند، پايين آوردن قيمت نفت است.

اين كار ساده اي نيست كه من و شما بفهميم چه خيانتي است و چگونه بايد با آن مقابله كرد.

اين يك منكر اجتماعي، اقتصاديِ برنامه ريزي و طراحي شده با نقشه هاي جهاني و بين المللي است.

حتي يك كشور به تنهايي نميتواند اين منكر را مرتكب شود، بلكه شياطين از كشورهاي مختلف بايد با يكديگر هماهنگ باشند تا بتوانند چنين ضرري را به مسلمانان بزنند.

براي اين كه نفتِ بشكه اي سي دلار مسلمان ها به هشت دلار برسد، شياطين از كشورهاي مختلف چه كارهايي انجام دادند! اين منكر "ضرري" است كه به همه مردم يك كشور بلكه به همه مسلمانان جهان وارد ميشود و بايد با آن مقابله كرد.

زيرا با انجام اين منكر برتري كفار بر مسلمانان و بر بازار آنها تثلِلْكافِرينَ عَلي الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً،" [3] خدا هيچ وقت اجازه نميدهد كه كافر بر مسلمان ولو در مسائل اقتصادي تفوق و برتري پيدا كرده و مقاصد شوم خود را بر مردم مسلمان تحميل كند.

در مورد اين گونه منكرات بايد مسلمانان به صورت دسته جمعي تصميم بگيرند.

البته نه يك تصميم ساده، نهي از منكرهايي از اين قبيل احتياج به طراحي و بررسيهاي علمي دارد.

بايد ديد از چه راه هايي ميشود با اين توطئه دشمن مبارزه كرد.

براي يافتن راه حل مناسب بايد متخصصان ويژه مدت ها فكر، بررسي و طراحي كنند، تا نقشه مؤثري را تهيه نمايند.

زماني كه راه حل مناسب براي مقابله با اين منكر پيچيده پيدا شد، بايد همه مسلمان ها براي اجراي آن به اين نقشه عمل كنند.

گاهي ممكن است راه حل، تحريم اقتصادي يك كالا باشد.

مثلاً بگويند اجناس آمريكايي را نخريد.

بر همه مسلمان ها واجب ميشود كه اين فرمان را اطاعت كنند.

خريد جنس آمريكايي حرام ميشود.

ولو همان جنس را بايد از كشور ديگري با دو برابر قيمت خريد.

اما به خاطر مقابله با توطئه خائنانه دشمن كه ضرر آن به همه مسلمان ها وارد ميشود، عمل به اين تحريم به عنوان نهي از منكر بر همه مسلمان ها واجب ميشود.

در جامعه اسلامي نهي از منكر تا اين حد نيز گسترش پيدا ميكند.

گسترش نهي از منكر در مسائل نظامي خيلي روشن تر است.

زيرا دشمن دسيسه هايي ميكند تا در مرزها نفوذ كند، و يا عوامل نفوذي خود را به داخل بفرستد تا ترورهايي را انجام دهند، يا در ارتش و نيروهاي نظامي و انتظامي عوامل نفوذي وارد كنند.

و هزاران مسائل اجتماعي پيچيده اي كه متخصصان بايد آن ها را بررسي كنند.

به هر حال، در جامعه بايد با گناه مقابله شود، و يگانه راه مقابله با آن اين نيست كه من به تنهايي تصميم بگيرم.

بلكه واجب است در درجه اول متخصصان با يكديگر مشورت كرده، طرحي تهيه كنند، بعد دستور اجراي آن طرح از طرف دولت اسلامي به مردم ابلاغ شود.

در اين جا عمل به اين طرح بر همه مردم واجب است.

وجوب عمل به اين طرح هم به خاطر نهي از منكر و هم به جهت اطاعت از دولت اسلامي است كه به معني اطاعت از وليّ امر مسلمين ميباشد.

فرض ديگري كه ميتوان تصور كرد اين است كه، وليّ امر مسلمين يا دولت اسلامي، در منطقه اي وجود ندارد.

فرض كنيد در كشوري دولت اسلامي وجود ندارد، يا دولت اسلامي هست، اما در مورد اين مسأله به هر دليل نميتواند كاري انجام دهد.

در اين فرض كه دولت اسلامي وجود دارد، اما نميتواند جلوي دسيسه اقتصادي دشمن را بگيرد، تكليف مشكل تر است.

من نميخواهم خيلي چيزها را باز كنم.

عده اي پول پرست، با تبليغات، با در دست گرفتن سرچشمه هاي اقتصادي و تجاري، معادن و چيزهاي ديگر در داخل كشور دسيسه ميكنند و دولت را در مقابل عمل انجام شده قرار ميدهند.

يا حتي در پست هاي دولتي نفوذ ميكنند، وزير يا شورايي كه بايد در موردي تصميم بگيرد، از عناصري هستند كه براي اسلام دل نميسوزانند، بلكه به فكر منافع شخصي خود هستند.

اگر چنين وضعي پيش آمد كه دسيسه اي عليه اقتصاد، يا عليه مصالح كشور اسلامي يا يك شهر يا يك منطقه صورت گرفت، اگر خود مردم بتوانند براي مبارزه با دسسيسه هاي دشمنان برنامه ريزي كنند، بر آن ها واجب است كه اين كار را انجام دهند.

در اين جا بحث آدم كشي مطرح نيست، صحبت اين است كه تصميم گرفته شود با اين توطئه مقابله شود، دشمن را به زانو در آورد، و نقشه او را نقش بر آب كرد.

زيرا دولت اسلامي به هر دليل نميتواند برنامه اي را براي خنثي كردن توطئه اعمال كند.

حال، يا از دسيسه ها خبر ندارد، يا از توطئه اطلاع دارد ولي نميتواند عليه آن اقدامي انجام دهد.

شكل ديگري هم محتمل است و آن اين كه دولت اسلامي با توجه به اين كه در جريان دسيسه هاي دشمنان هست و ميتواند با آن ها مقابله كند، اما اقدامي نميكند.

در چنين شرايطي واجب است كه خود مردم براي رفع خطر از جامعه اسلامي اقدام كنند، طرحي بريزند و براي اجراي آن تصميم بگيرند.

اين ديگر تعرض به جان و مال و ناموس مردم نيست.

اين اقدام مردم ممكن است موقتاً يك ضرر اقتصادي براي جامعه در برداشته باشد، ولي اين ضرر بعداً جبران خواهد شد.

به هر حال اين يك واجب است، اما متأسفانه اين گونه موارد را درست بررسي نكرده، و جوانب آن را به طور كامل موشكافي نكرده ايم و فقط به همان مسائل ساده فردي اكتفا كرده ايم.

پس هر گاه خطري در يكي از زمينه هاي زندگي جامعه اسلامي از ناحيه دشمنان خارجي يا داخلي، متوجه جامعه اسلامي شد، بر مردم مسلمان واجب است كه با استفاده از علمِ عالمان و متخصصان خود و تجربه صاحب تجربه ها، تصميم قطعي براي مقابله با آن خطر بگيرند و نقشه هاي دشمن را خنثي كنند.

مقابله با تهاجم فرهنگي يكي از اين قبيل خطرات كه از بقيه مهم تر است، مسأله تهاجم فرهنگي است.

البته ما نام آن را تهاجم فرهنگي گذاشته ايم.

تهاجم فرهنگي تا حدودي ناشي از ضعف هاي فرهنگي است كه در خود ما و جامعه ما وجود دارد.

اما براي اين كه به زبان ديگران سخن گفته باشيم، ميگوييم تهاجم فرهنگي.

اما تهاجم فرهنگي يعني چه؟ يعني تهاجم به دين.

همان طور كه مقام معظم رهبري فرمودند، دشمنان، ايمان مردم را هدف قرار داده اند.

اين شوخي نيست، بلكه سخني است از كارشناسي كه اين گونه مسائل را از هر كسي بهتر ميفهمد.

در چنين شرايطي بنده بگويم من دنبال نماز و درسم هستم! چه كار به اين كارها دارم! و ديگري هم همين طور، كاري نداشته باشد! و دولت هم به يك صورت ديگري عمل كند، و ملت هم به دنبال كار خودش باشد! جناح هاي مختلف هم مشغول درگيريهايي بين خود باشند، و ديگر كسي توجه به دسيسه دشمن نداشته باشد! هر چه رهبر مسلمانان فرياد بزند كه فكري براي تهاجم فرهنگي بكنيد، فكري براي دانشگاه ها بكنيد، دانشگاه هاي ما هنوز اسلامي نيست، گوش شنوايي در كار نباشد، و كسي توجه نكند.

دولت، اسلامي است، وليّ فقيه هم در رأس نظام اسلامي قرار دارد، اما كساني كه بايد مجري اوامر او باشند دستورات او را اجرا نميكنند.

آيا مسلمان ها اين جا بايد دست روي دست بگذارند و تماشا كنند؟ نبايد حرفي بزنند، كه مبادا كار آن ها "خشونت" ناميده شود؟ آيا بايد تساهل و تسامح را اعمال كنند؟ بعد از اين كه مقام معظم رهبري اين همه تأكيد ميكنند كه شبيخون فرهنگي است، دشمن در حال غارت فرهنگ و دين شما است، ايمان جوان هاي شما را هدف قرار داده است، ديگر چه بايد گفت؟ آيا ما باز هم نبايد هيچ احساس وظيفه اي بكنيم؟ مثلاً اگر شما در خانه خود نشسته باشيد، ناگهان كسي در محله شما فرياد بزند كه سيم هاي برق اتصالي پيدا كرده، مواظب باشيد، اگر كسي ـ مثلاً ـ دست به سيم يا كليد برق بزند، خانه اش آتش ميگيرد.

يا باران آمده و در كوچه ها سيل راه افتاده است، شما هم در خانه و در بستر گرم، آرام خوابيده ايد ، ناگهان كسي با صداي گوش خراشي فرياد بزند سيل آمده، از خانه هاي خود بيرون برويد، در اين صورت شما چه كار ميكنيد؟ اول ممكن است بلند شويد و حتي در حالي كه خواب آلود باشيد، بگوييد اين موقع شب چه كسي فرياد ميزند؟ و مجدداً بخوابيد.

اما زماني كه چند بار اين فرياد را شنيديد و از خواب بيدار و كاملاً هوشيار شديد، ميبينيد آب همه جا جاري است، در اين موقع است كه مسأله را جدي ميگيريد، بعد از آن، از كسي كه فرياد ميزد، تشكر هم ميكنيد.

به او ميگوييد عجب خدمت بزرگي به ما كردي، وگرنه خانه ما خراب ميشد، و بچه هاي ما خفه ميشدند.

يا آتشي آمده و محله اي آتش گرفته است، اگر كسي داد زد "آتش" و شما را نيمه شب از خواب بيدار كرد، بعد متوجه شديد كه چه خدمت بزرگي به شما كرده است، آيا نسبت به او اعتراض ميكنيد يا از او تشكر ميكنيد؟ اما ما نسبت به امور معنوي اين گونه نيستيم.

امور مادي را خوب ميفهميم، اگر كسي ما را نسبت به خطر آمدن زلزله، آتش، سيل، و يا بمباران متوجه كرد، خوب ميفهميم.

و اين هشدارها براي ما خيلي ارزش دارد.

و از هشدار دهنده تشكر هم ميكنيم.

اما اگر كسي نسبت به امور معنوي هشدار بدهد، با اين كه ميفهميم كه او دوست و خير خواه ماست، از سر دلسوزي فرياد ميزند، ولي از او استقبال نميكنيم.

حتي ميگوييم چرا خشونت به خرج ميدهي! آرام حرف بزن! چطور هنگامي كه زلزله يا سيل آمد و آن فرد فرياد زد، نگفتيد آقا آرام حرف بزن؟ اگر هنگام خطرها آرام سخن بگويند كه كسي بيدار نميشود.

اين خطرهاي معنوي را كه دائماً ميگويند و مينويسند، باز من و شما هيچ متوجه نميشويم.

شايد اگر فرياد بزنند در بعضي اثر كند، وگرنه، ما نسبت به خطرهاي معنوي حساس نيستيم.

منظورم از "ما" فقط همين حزب­اللهي­ها و مومنان نيست.

اصلاً طبيعت بشر بيش تر با امور حسي انس دارد.

آنچه را كه فراتر از حسيات او باشد زود باور نميكند.

وقتي كه به ما ميگويند در معرض غارت دين هستند، ميگوييم كو؟ چيزي را كه نبردند! اگر مال ما را ببرند، زود مي فهميم.

اما اگر بگويند دين ما را بردند، ميگوييم خير، ما كه نماز ميخوانيم، روزه هم ميگيريم، دين ما را كجا بردند؟ اما اگر به خوبي دقت كنيم، ميبينيم كه ايمان سال گذشته ما با ايمان امسال ما فرق ميكند.

سال گذشته ما به خدا و پيامبر(صلي الله عليه وآله) يقين داشتيم، اما امسال شك داريم.

امسال گاهي به ذهن ما ميآيد كه نكند اين حرف هاي آخوندها درست نباشد؟ بالاخره كساني هم كه حرف هاي ديگري بر خلاف گفته هاي روحانيون ميگويند درس خوانده اند، دانشگاه رفته اند، در دانشگاه هاي لندن درس خوانده اند، لابد چيزي ميفهمند كه اين مطالب را ميگويند، و شايد بهتر از آخوندها ميفهمند.

دين ما به اين صورت آرام آرام رنگ ميبازد، ناگهان انسان نگاه ميكند، و ميبيند ديگر از دين چيزي باقي نمانده است.

كسي كه بيدار و نسبت به مسائل حساس، و داراي شامه قوي است، وقتي دشمن از دور ميآيد ميفهمد دشمن براي چه كاري ميآيد.

حركات دشمن را ميتواند ارزيابي كند، ميتواند حدس بزند كه دشمن چه چيزي را هدف قرار داده است، و الان مشغول چه كاري است.

اما ديگران كه از دسيسه هاي دشمن غافل هستند، هر اندازه هم كه به آن ها بگويند، باور نميكنند.

به هر حال اين هم نوعي نهي از منكر است.

خطرهايي كه متوجه جامعه اسلامي است، نه از طرف يك نفر است، و نه دفع آن با يك نفر ميسر است.

اين منكرها داراي طرح هاي پيچيده اي است، و خطرهاي بزرگي را متوجه جامعه ميكند، و مبارزه و مقابله با آن ها به برنامه ريزي احتياج دارد، بايد متخصصان شيوه برخورد با آن ها را طراحي كنند، ديگران هم به ايشان حسن ظن داشته باشند، و از فريادهاي فريادگران با حسن نيت استقبال كرده و آن ها را بپذيرند.

در غير اين صورت دود آن به چشم خود انسان ميرود.

فردا فرزندان همين جامعه بيايمان ميشوند، زماني كه بچه ها بي ايمان شدند آثار بد اخلاقي بر آن مترتب ميشود، در آينده مبتلا به مواد مخدر و ايدز ميشوند، جنايتكار ميشوند، باند قاچاق تشكيل ميدهند.

انحطاط فرهنگي اين نتايج را به بار خواهالدُّنْيا وَ لَعَذابُ الاْخِرَةِ أَشَقٌّ" [4] اين عذاب دنيوي آن ها است، متلاشي شدن خانواده ها، اختلاف دائمي زن و شوهرها، بد تربيت شدن بچه ها، عادات زشت، اعتياد به مواد مخدر و هزاران درد بيدرمان ديگر كه گفتني نيست.

اگر ايمان رفت، به دنبال آن اين مشكلات خواهد آمد.

اگر ميخواهيد جامعه به اين سرانجام منتهي نشود، بايد از اول جلو آن را بگيريد، نسبت به مسائل فرهنگي حساس باشيد.

نگوييد همه چيز در سايه اقتصاد حل ميشود، بعضي از اين دردها از اقتصاد برميخيزد.

بسياري از مفاسد اجتماعي به وسيله پولدارها اجرا ميشود.

كساني كه حرص مال اندوزي پيدا ميكنند، و بيش از حد نياز خود، ثروت دارند، اما باز ميخواهند ثروت بيش تري بيندوزند آن ها دست به اين حركات ميزنند.

همه اين مفاسد از فقر نيست، كساني كه فكر ميكنند معضلات اجتماعي با حل شدن مسائل اقتصادي مرتفع ميشود، سخت اشتباه ميكنند.

البته مسائل اقتصادي را هم بايد در جاي خود مورد توجه قرار داد.

گاهي فقر اقتصادي و نابساماني اقتصادي به اين انحرافات كمك ميكند، اما آن ها علت تامه نيست.

راه حل آن هم فقط حل مشكل اقتصادي نيست.

درست است كه بايد مشكل اقتصادي را حل كرد، اين وظيفه جامعه اسلامي و دولت اسلامي است.

اما يگانه وظيفه دولت اسلامي حل مشكلات اقتصادي نيست بلكه اولين وظيفه، حفظ دين، حفظ اخلاق، حفظ معنويات و حفظ ارزش هاي معنوي است.

بعد از آن حفظ ارزش هاي ديگر لازم است.

البته منظور تقدم و تأخر زماني نيست، بلكه اين تقدم و تأخر از لحاظ رتبه است.

متأسفانه مدتي است به دلايلي، با بيانات، و مقالاتي، به وسيله رسانه ها به ما تلقين كرده اند كه اگر مسائل اقتصادي حل شود، همه چيز درست ميشود.

خير، اين گونه نيست.

كساني كه اين حرف ها را ميگويند خودشان را گول ميزنند.

شما گول نخوريد.

رفاه اقتصادي حلاّل همه مشكلات نيست.

معروف است كه مرفه ترين كشورها در دنيا آمريكاست.

درآمد سرانه آن از ساير كشورها بيش تر است، رشد اقتصادي آن ها از همه كشورها بيش تر است.

لااقل يكي از كشورهاي پيشرفته از لحاظ اقتصاد، آمريكا است.

آيا اين كشور مشكلات اخلاقي و اجتماعي ندارد؟ بر اساس آنچه در مطبوعات خود آمريكا گفته ميشود، در هر چند ثانيه يك جنايت واقع ميشود، بچه هاي دبستاني آن ها بايد با اسكورت به مدرسه بروند، در تمام دبيرستان هاي آمريكا پليس مسلح وجود دارد.

با وجود همه اين ها روزي نيست كه در مدارس جنايت واقع نشود.

آيا اين مشكلات اخلاقي، اجتماعي با پول حل ميشود؟ آيا آن ها پول كم دارند؟ البته من نميخواهم انكار كنم كه بسياري از مشكلات اجتماعي در اثر فقر ايجاد ميشود، يا حداقل، فقر آن را تشديد ميكند.

اما اين گونه تصور نكنيد كه اگر مسأله فقر حل شد همه چيز حل ميشود.

گاهي در اثر پول فراوان بلاهاي جديدي پيدا ميشود.

جهاد و شهادت طلبي براي بيدار كردن جامعه به هر حال اين هم نوعي نهي از منكر است.

خوب، اگر افرادي و يا دولت اسلامي نسبت به آن اقدام كردند، يا دولت و مردم به كمك هم اقدام كردند، يا اگر دولت اسلامي نتوانست يا اصلاً دولت اسلامي نبود و خود مردم مسلمان اقدام كردند، و اين مشكلات را حل كردند، و با دشمنان اسلام مبارزه كردند، و نقشه هاي آن ها را نقش بر آب كردند، نعم المطلوب.

اما اگر هيچ اقدامي صورت نگرفت، اين جا وظيفه مسلمانان است كه با اين منكرات مقابله كنند.

اما آيا هميشه همه مسلمان ها وظيفه شناس هستند؟ آيا ميشود روزي مردم مسلمان در انجام وظايف اسلامي خود كوتاهي نكنند؟ مگر ما در تاريخ نمونه هايي از بيوفايي مسلمان ها نداشتيم؟ آيا تصور اين كه ممكن است اكثريت قريب به اتفاق مردم مسلمان در انجام وظايف اسلامي خود كوتاهي كنند، فرض مشكلي است؟ مصداق آن را همه ميدانيد.

از زمان شهادت اميرالمؤمنين(عليه السلام)تا زمان شهادت سيدالشهداء(عليه السلام)، بيست سال طول كشيد.

در طول اين مدت سيدالشهداء(ع) در مدينه چه ميكرد؟ آيا كساني كه حاكم بودند، بت پرست يا منكر خدا بودند؟ آيا در ظاهر، پيامبر(صلي الله عليه وآله) و احكام دين را انكار ميكردند؟ خير، اصلاً اين گونه نبود، آن ها خود را خليفه رسول اللّه(ص) ميدانستند، نماز ميخواندند، امام جمعه بودند، منتهي گاهي نماز جمعه را روز چهارشنبه ميخواندند! گاهي هم در حال مستي، امامت جماعت ميكردند! آنچه مسلّم است، آن ها نماز ميخواندند.

حتي روز عاشورا عمر بن سعداللّهِ اِرْكَبي وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِري.

" [5] مردمي كه در زمان سيدالشهداء(ع) زندگي ميكردند همه نماز ميخواندند، و ادعاي مسلماني ميكردند.

به اصطلاح حكومت، حكومت اسلامي بود.

اما سيدالشهداء(ع) بيست سال خون دل خورد، و نميتوانست بگويد اين حكومت ناحق است.

مگر به افراد معدودي در گوشه و كنار، و در خفا، به صورت سرّي، خصوصي، و محرمانه.

حتي وقتي خبر مرگ معاويه را آوردند، در ظاهر حضرت(ع) به حاكم مدينه تسليت گفت.

وضع اين گونه بود.

آيا در زمان ساير ائمه اطهار(عليهم السلام)، زمان حضرت موسي بن جعفر(عليه السلام)، امام صادق(ع)، و ديگران صريحاً ميتوانستند به مردم بگويند اين حكومت ها باطلند؟ پس چرا آن بزرگواران(عليهم السلام) را زندان ميكردند؟ چرا ايشان را به شهادت ميرساندند؟ آيا خلفا به نام كفر حكومت ميكردند؟ يا اين كه منكر خدا بودند؟ اگر هم منكر خدا بودند اظهار نميكردند، و به نام خليفه رسول الله(ص) حكومت ميكردند، اين داستان را حتماً همه شنيده ايد، همه مرثيه خوانها ميخوانند كه هارون الرشيد هنگامي كه ميخواست حضرت موسي بن جعفر(ع) را زنداني كند، به مرقد پيامبر(ص) آمد و عذر خواهي كرد، گفت يا رسول الله(ص) من فرزند تو را زنداني ميكنم، براي اين كه مصلحت جامعه اسلامايجاد شود! براي اين كه اخاز پيغمبر(ص) عذرخواهي ميكرد! [6] اين گونه نبود كه همه اين حكومت ها حكومت كافر و مشرك باشند.

خوب، با اين موارد چه بايد كرد؟ گاهي شرايط به گونه اي است كه ميتوان با فعاليت هاي فرهنگيِ متفرق و پنهاني، اصل دين مردم را حفظ كرد به اميد اين كه روزي معرفت و سطح فرهنگ آن ها رشد پيدا كند، و بتوانند كارهاي مهم تري انجام دهند.

تقريباً از امام سجاد(عليه السلام)به بعد به دلايل مختلفي، تمام ائمه(عليهم السلام)چنين برنامه اي داشتند.

چون عده اي مسلمان تربيت شده بودند، و به بركت خون سيدالشهداء(ع) حق را شناخته، بر اساس فرهنگ اسلامي تربيت شده، و در اطراف بلاد اسلامي پراكنده ميشدند، تمام امامزاده هايي كه پيرامون ما در بلاد خراسان، مازندران، و جاهاي ديگر هستند، همين مسلماناني بودند كه تربيت شده خاندان امامت بودند، و مردم را هدايت ميكردند.

غالب ايشان از بيت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)بودند.

در اين شرايط بايد به همين كارهاي فرهنگي اكتفا كرد.

چون توان فعاليت ديگري نيست، تنها كاري كه ميتوان انجام داد اين است و اطمينان هم هست كه اصل دين از بين نميرود.

اما قسمتي از فرمايش امام حسين(ع) كه در مني به آن نخبگان فرمودند اين بود: "من ميترسم اصل حق گم شود" صحبت تنها مسأله يك حكم و دو حكم شرعي نيست، فكري بكنيد، من ميترسم اصل حق گم بشود و مردم نتوانند حق و باطل را تشخيص بدهند، راه ديگري براي تشخيص حق و باطل وجود نداشته باشد! اين شرايط، كار خاص ديگري را ميطلبد، نه با فعاليت هاي تبليغي و نه با پول، نميتوان اقدامي انجام داد و نه ميتوان جنگ نظامي سامان داد، جبهه حق طرفدار ندارد، قدرت در دست جبهه باطل و ثروت در اختيار آن هاست.

آنچنان تبليغات كرده اند و از مردم زهر چشم گرفته اند، كه كسي توان نفس كشيدن ندارد.

دائم مخالفان را دار زدند، يا ترور كردند نه كسي جرأت قيام يا حركت دارد، نه ديگر نيرو و توان براي كسي مانده است.

در اين شرايط بايد شوك ديگري به جامعه وارد شود.

چه كاري از يك نفر يا از يك گروه كوچك براي جامعه بزرگ اسلامي بر ميآيد؟ تبليغات هم تأثيري نداشت چون تمام ابزار آن در اختيار امويان بود و فقط عده محدودي فرياد امام(ع) را ميشنيدند.

سيدالشهداء(ع) با حنجره خود چقدر ميتواند فرياد بزند؟ صداي خود را به چند نفر ميتواند برساند؟ البته اگر اجازه صحبت كردن به امام(ع) ميدادند، كه در طول بيست سال به آن حضرت چنين فرصتي نيز ندادند و ايشان ميبايست آرام، پنهاني و در خفا با ياران و اصحاب خود صحبت كند.

در اين شرايط چه بايد كرد؟ همان كاري را كه حسين(عليه السلام)كرد، شوكي در جامعه اسلامي به وجود آورد كه تا قيام قيامت اثر خود را خواهد داشت، اين لرزه باقي خواهد ماند و آرام نخواهد گرفت اقدامي كه نميتوان آن را تحريف كرد، و نميشود تفسير غلطي براي آن آورد.

چه بگويند؟ هر آيه محكمي در قرآن باشد، ميتوانند آن را تحريف و به اشتباه تفسير كنند.

يا به قول امروزي ها براي آن قرائت جديدي بياورند! اگر حديث باشد، ميتوانند بگويند دروغ بوده و جعلي است، از اسرائيليات است، يا در نهايت بگويند اين قرائت شماست! و براي آن قرائت ديگري هم هست! به مراجع هم ميگويند شما فهمتان را مطلق نكنيد، قرائت هاي ديگري هم هست! اما با حركت سيدالشهداء(ع) چه ميتوانند بكنند؟ آيا تفسير ديگري دارد؟ جز اين كه گروهي پاكباز در راه خدا و براي احياي دين جان خود و عزيزانشان را فدا كردند؟ تا حالا هيچ مورخي، هيچ انسان منصفي تفسيري غير از اين براي داستان كربلا كرده است؟ بله، امروز ممكن است كساني باشند كه قرائت هاي جديدي از داستان كربلا داشته باشند! العياذ باللّه، بگويند حسين(ع) بيخود كرد! واقعه كربلا عكس العمل خشونت جدش بود! يزيديها تقصيري نداشتند، جد حسين(ع) پدر آن ها را كشته بود، آن ها هم در كربلا فرزندان پيامبر(صلي الله عليه وآله)را كشتند! اين شيطانيترين تفسيري است كه تا به امروز از حماسه كربلا شده است، و تاكنون اين گونه تعابير سابقه نداشته است.

دوست و دشمن، مسلمان و كافر، مشرك و بت پرست، همه در مقابل داستان كربلا سر تعظيم فرود آورده اند.

اين گونه بود كه حسين(ع) مصباح الهدي شد، اين چراغ فروزاني است كه هرگز خاموش نميشود.

عليه آن هيچ كاري نميتوان كرد.

اين شوك باعث شد كه جامعه اسلامي نجات پيدا كند.

اين هم مصداق ديگري براي نهي از منكر به معناي عام است.

اگر كسي سؤال كند آن جا كه حضرت(عليه بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهي عَن الْمُنْكَر" [7] آيا به هدف خود رسيدند؟ جواب اين است كه بله، آنچه را اراده داشت، انجام داد و به نتيجه هم رسيد.

نتيجه اين اقدام چه بود؟ اين كه مردم بتوانند حق و باطل را بشناسند.

اصل وظيفه انبيا و اولياي خدا، هدايت است بعد از هدايت اگر خود مردم حاضر شدند رهبري آن ها را بپذيرند در اين صورت حكومت هم تشكيل ميدهند.

تشكيل حكومت وظيفه آن ها است، اما در صورتي كه مردم كمك كنند همان طور كه اميرالمؤمنين(ع) در الْحاضِرِ وَ قيامُ الْحُجَّةِ بِالنّاصِر" [8] زماني كه مردم حضور پيدا كرده، و كمك كردند من هم به وظيفه ام قيام ميكنم.

اما اگر حاضر نشدند وظيفه تشكيل حكومت ساقط است، اما وظيفه هدايت باقي است، هدايت گري وظيفه انبيا و اوليا ورا بر عهده ميگيرند.

"اَلْعُلَماءالاَْنْبياء" [9] اين وظيفه هميشه هست، و از دوش هيچ كس در هيچ حالي برداشته نميشود.

اگر هيچ راه ديگري نبود، بايد مردم را با شهادت هدايت كرد، تا بفهمند.

بايد بگويند چرا اين پيرو امام حسني(عليه السلام) حاضر شد كشته شود؟ اگر انصاف داشته باشند حلاجي و تحليل ميكنند، بررسي ميكنند، و به اين نتيجه ميرسند كه به خاطر وظيفه ديني خود اين كار را كرد.

برچسب ها و تهمت ها دروغ بود.

پس ممكن است نهي از منكر چنين مصداقي هم داشته باشد.

اما اولاً موارد آن نادر است.

ثانياً آگاهي زيادي ميخواهد كه شخص تشخيص بدهد چنين وظيفه اي دارد، خيلي فداكاري ميخواهد كه از همه چيز بگذرد، كلاه شرعي براي كارهاي خود درست نكند، و براي ترك امر به معروف و نهي از منكر بهانه تراشي نكند.

چنين شخصيتي به ندرت پيدا ميشود، ولي به هر حال خدا حجت را براي ما و شما تمام كرده، اگر هيچ كس نبود حسين بن علي(عليه السلام)بود.

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبا عَبْدِ اللّه، بِأَبي أَنْتَ وَ أُمّي جان هاي ما، پدر و مادرهاي ما، فرزندان ما، فداي تو اي حسين(ع)! كه چراغ هدايت را در اين جهان افروختي و تا جهان برپاست هرگز خاموش نخواهد شد.

والسلام عليكم ورحمه الله




پاورقي

[1] . اصول كافي، ج 5، ص 58، روايت 8.

[2] . تهذيب الاصول، ج 6، ص 181، باب 22، روايت 21.

[3] . نساء، 141.

[4] . رعد، 34.

[5] . بحار الانوار، ج 44، ص 391، باب 37، روايت 2.

[6] . ر. ك: ارشاد، ص 280.

[7] . بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روايت 2.

[8] . نهج البلاغه، خطبه 3.

[9] . بحارالانوار، ج 1، ص 164، باب 1، روايت 2.


ايت الله مصباح يزدي