بازگشت

كارنامه ما در امر به معروف و نهي از منكر


بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين , باري الخلائق اجمعين , و الصلوه و السلام علي عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه و حافظ سره و مبلغ رسالاته , سيدنا و نبينا و مولانا ابي القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين .

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدود الله و بشر المومنين . ( 1 )

در جلسات پنجگانه اي كه درباره[ ( عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني] ( صحبت كردم , مطالبي عرض شد كه آنچه مي گويم به منزله نتيجه گيري از همه آن مطالب است .

به طور خلاصه عرض مي كنم كه : اولا ما در باب امر به معروف و نهي از منكر گفتيم كه معروف و منكر از نظر اسلام محدود به حد معين نمي شو د .

تمام هدفهاي مثبت اسلامي داخل در معروف و تمام هدفهاي منفي اسلامي داخل در منكر است , و گر چه در امر به معروف و نهي از منكر , تعبير امر و نهي هست , ولي با توجه به قرائني كه از خود قرآن كريم مي توان استنباط كرد و به نص احاديث قطعي اسلامي و به دليل اينكه از مسلمات فقه اسلامي ما است و تاريخ اسلامي ما بدان گواهي مي دهد , مقصود از آن تنها امر و نهي لفظي نيست , بلكه مقصود استفاده كردن از هر وسيله مشروع براي پيشبرد هدفهاي اسلامي است .

پس اگر بخواهيم روح امر به معروف و نهي از منكر را با ترجمه و تعبير فارسي خودمان بيان بكنيم بايد بگوئيم : لزوم استفاده از هر وسيله مشروع براي پيشبرد اهداف اسلامي .

مطلبي كه مي خواهم به طور خلاصه عرض بكنم , كارنامه ما درباره امر به معروف و نهي از منكر است .

همانطور كه در جلسات گذشته عرض كردم , اين اصل يكي از اركان تعليمات اسلامي است , يكي از اركاني است كه به نص صريح متون اسلامي و گفته پيغمبر اكرم , اگر از بين برود , تمام تعليمات اسلامي از بين رفته است .

اگر اين اصل منسوخ شود , جامعه اسلامي به صورتي كه بايد وجود داشته باشد , هرگز وجود نخواهد داشت .

كارنامه ما در اين باب چگونه كارنامه اي است ؟ متاسفانه كارنامه ما مسلمين در اين زمينه درخشان نيست .

از آن نظر كارنامه درخشاني نيست كه اولا ما آن حساسيتي را كه اسلام در اين زمينه دارد نداريم , يعني آن اهميتي را كه اسلام به اين موضوع داده است , درك نكرده ايم , و ثانيا در حدودي هم كه به حساب و 155 خيال خودمان به اهميت اين موضوع پي برده ايم , واجد شرايط آن نبوده ايم .

توضيح اينكه پيغمبر اكرم موضوع امر به معروف و نهي از منكر را با تعبير ديگري بيان كرده است آنجا كه فرمود : كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته ( 1 ) تمام افراد شما مسلمانان به منزله حافظ و نگهبان و شبان ديگران هستيد و تمام شما نسبت به تمام خودتان مسئوليد .

تعبيري از اين بالاتر نمي توان كرد .

يعني ايجاد نوعي تعهد و مسئوليت مشترك ميان افراد مسلمان براي حفظ و نگهداري جامعه اسلامي بر مبناي تعليمات اسلامي .

چنين وظيفه سنگيني اولا آگاهي و اطلاع زياد مي خواهد , يعني هر فرد يا اجتماع ناآگاهي نمي تواند اين وظيفه را به خوبي انجام دهد , و ثانيا قدرت و امكان مي طلبد .

انجام دادن چنين مسئوليت بزرگ و چنين تكليف بسيار بزرگي , احتياج به قدرت و نيرو دارد .

و ما قدرت و نيروي لازم را براي اين موضوع كسب نكرده ايم .

نيرو را بالقوه داريم , ولي اين نيرو را جمع نمي كنيم .

آمار دقيق و صحيح نشان مي دهد كه جمعيت مسلمانان در حدود هفتصد ميليون نفر است . ( 2 )

چطور مي توان گفت هفتصد ميليون نفر نمي توانند به صورت يك قدرت بزرگ در دنيا باشند ؟ ! اگر چنين جمعيتي در فكر تشكل باشد , در فكر اين باشد كه به دنبال هدفها و منويات اسلامي برود , همبستگي اسلامي خودش را محكم كند , همدردي اسلامي خودش را تقويت كند , ارتباطات اسلامي خودش را برقرار كند , امكان ندارد كه دنيا بتواند او را به حساب نياورد , آنطور كه امروز به حساب نميآورد .

محال است كه امريكا روي چنين قدرتي حساب نكند و مرتب سرزمينهاي آنها را بمباران كند .

محال است كه شوروي روي چنين قدرتي حساب نكند .

اما به شرط آنكه اين قدرت به صورت يك قدرت متشكل در بيايد نه به صورت آحاد پراكنده , ملتهاي پراكنده , ملتهايي كه دائما در ميان آنها موجبات تفرق و اختلاف تبليغ مي شود , ملتهايي كه به چيزي كه نمي انديشند , شخصيت واقعي و معنوي خودشان است .

كارنامه ما در زمينه همبستگي , همدردي و تعاون اسلامي , در زمينه تعارف ( به تعبير قرآن ) يعني شناسايي اسلامي كه يكديگر را بشناسيم , به احوال يكديگر آگاه و به سرنوشتهاي يكديگر علاقمند باشيم , كارنامه بسيار بسيار ضعيفي است , اگر نگوييم تاريك و ننگين است .

چون مي خواهم در اين موضوع بالا جمال و الاشاره صحبت بكنم , همينقدر عرض مي كنم كه : شما اگر مي خواهيد بفهميد كارنامه ما در اين زمينه چگونه است , يك رسيدگي به كارهاي ما در زمينه امر به معروف و نهي از منكر بكنيد , يعني مظاهر امر به معروف و نهي از منكر خودمان را بررسي كنيد ببينيد چيست ؟ ما به عنوان خدمت به اسلام تبليغ مي كنيم , مجالس تبليغي تشكيل مي دهيم , يك بررسي روي اين مجالس تبليغي بكنيد , ببينيد مجموع تبليغاتي كه در اين مجالس مي شود , در چه حدود و سطح و در اطراف چه مسائلي است ؟ يكي ديگر از مظاهر همبستگيهاي اسلامي ما , همدردي ما و امر به معروف و نهي از منكر ما , كتابهاي اسلامي است كه منتشر مي كنيم .

در كشور ما الان هم باز بيشترين كتابي كه منتشر مي شود , كتابهاي اسلامي و مذهبي است .

ولي اين كتابها را رسيدگي بكنيد , ببينيد ارزش معنوي آنها چقدر است , ارزش نويسندگانش را دريابيد .

ببينيد محتويات و هدفهاي اين كتابها چيست ؟ در چه سطحي براي مسلمين منتشر مي شوند ؟ يعني بفهميد امر به معروف و نهي از منكر ما در چه سطحي است , در چه مرتبه و مقامي است ؟ ببينيد در ميان مسائل اجتماعي اسلامي كه بيشتر از هر مسئله ديگر فكر ما را به خود مشغول مي دارد و ما نسبت به آن مسائل , بيشتر از مسائل ديگر حساسيت نشان مي دهيم و جرقه ايجاد مي كنيم , بيشتر براي چه مسائلي ناراحت مي شويم و حساسيت نشان مي دهيم و درباره چه مسائلي بي تفاوت مي مانيم , لختيم , حساسيتي نداريم .

اين را يك بررسي بكنيم , آنوقت مي توانيم رشد اجتماعي , رشد امر به معروف و نهي از منكر , كارنامه خودمان در زمينه امر به معروف و نهي از منكر را تشخيص بدهيم .

ما چهارده قرن كه پنج شش قرن آن از درخشانترين دوره ها بوده است تمدن بسيار عظيمي داشته ايم , و بعضي از سخنرانان دانشمند جامعه شناس ما كه در همين جلسه سخنراني كرده اند , در اطراف ارزش و اصالت تمدن اسلامي بحث كرده اند .

در جلد دوم كتاب[ ( محمد خاتم پيامبران] ( در مقاله[ ( كارنامه اسلام] ( اصالت تمدن اسلامي و اينكه اين تمدن فقط و فقط از اسلام برخاسته و بس , و در رديف مهمترين تمدنهاي دنيا 158 مي باشد , ثابت شده است .

يعني گفته اند اگر مثلا پنج يا سه تمدن , تمدن درجه اول باشند , يكي از آنها تمدن اسلامي است .

ما چقدر در اين زمينه حساسيت داريم ؟ چقدر در راه تبليغ تمدن و سابقه خودمان فعاليت مي كنيم ؟ جوانان ما اساسا خيال مي كنند اسلام تا امروز كاري نكرده , از وقتي كه ظهور كرده تا امروز مردم دارند مرتب به آن عمل مي كنند و نتيجه نهائي اش همين است كه ما امروز هستيم ! ما حتي از كتابهاي خودمان خبردار نيستيم .

اگر از ما بپرسند مسلمين در رياضيات چقدر ابتكار داشته اند , نمي دانيم .

تازه بعضي از فرهنگيها در اين زمينه حرفهائي به نفع خودشان زده اند .

خوشبختانه من چند نفر از دانشمندان ايراني خودمان را سراغ دارم كه در اين زمينه مطالعات بسيار خوب كرده اند و به كشفيات بسيار عالي نايل شده اند و دقيقا اثبات مي كنند كه بسياري از نظرياتي كه دنياي اروپا ادعا مي كند كه مخترع و مبتكرش است , اختراع و ابتكارش در دنياي اسلام صورت گرفته است .

ما از سابقه خودمان در قسمتهاي ديگر نظير هنر , صنايع مستظرفه , فلسفه , فيزيك , شيمي و تاريخ نيز بي اطلاعيم , نمي دانيم چه بوديم و چه هستيم .

ديشب در روزنامه خبري خواندم كه درست سطح رشد ما را نشان مي دهد .

آقاياني كه به مشهد مقدس مشرف شده اند , اگر اندكي سر اينجور كارها را داشته اند و سري به گنجينه قرآن در آستانه قدس رضوي زده باشند , مي دانند كه در قسمتي از موزه آستانه به نام گنجينه قرآن , قرآنهاي بسيار نفيس خطي از ده يازده قرن پيش تا حالا وجود دارد .

بعضي از آن قرآنها از جنبه هنري و صنعت مستظرف به قدري فوق العاده است كه متصدي امر در مورد يكي از آنها گفت : امروز پنج ميليون تومان براي آن تخمين قيمت زده مي شود .

چه كسي آنها را نوشته است ؟ در ميان نويسندگان آنها يا كساني كه ساير صنايع آنها را ايجاد كرده اند , مثلا تذهيب كاري كرده اند , ايراني پيدا مي شود , ترك پيدا مي شود , مغول پيدا مي شود , عرب پيدا مي شود , هندي پيدا مي شود , ولي آنچه كه اينها را به وجود آورده , اسلام و مسلماني است .

يعني روح اسلامي اينها را به وجود آورده است .

ديشب در روزنامه خوانديم يك قرآن كشف شد كه امروز آنرا در حدود سه ميليون تومان قيمت مي كنند .

از كجا پيدا شد ؟ از داخل صندوق كاغذ باطله ها .

يعني قرآنها ي خطي را در طول دو سه قرن اخير براي اينكه مردم قرائت بكنند , بيرون ميآوردند .

اين بيچاره ها ارزش اين قرآنها را نمي فهميدند , در ميآوردند كه مردم براي ثوابش قرآن بخوانند .

آنها را به دست بچه ها مي دادند , به دست اشخاص لاقيد مي دادند .

در نتيجه به تدريج كهنه مي شدند .

بعد آنها را مي بردند بيرون دروازه و زير خاك دفن مي كردند .

خوشبختانه از اين قرآنهاي به عقيده آنها دفن شدني , مقدار زيادي را در كيسه يا صندوق كرده بودند و در گوشه اي بوده است و شايد روزي هم مي خواسته اند آنها را زير خاك دفن كنند .

به هر حال مردي كه لااقل علاقمند بوده است , رفته آنها را گشته است و گويا در حدود هزار و صد نسخه قرآن نفيس در ميان آنها پيدا كرده است كه يكي از آنها , قرآني است كه در حدود سي ميليون ريال ارزش دارد .

ما اين مقدار به مواريث فرهنگي و تمدني خودمان علاقمند و آگاهيم ! به خدا قسم اگر انسان از ديده خون ببارد كم است .

چرا بايد كارنامه ما ملت در امر به معروف و نهي از منكر اينقدر پست و پائين باشد ؟ ! امر به معروف و نهي از منكر يعني چه ؟ يعني همدردي , همبستگي , همكاري , همگامي , تعرف ( شناسائي ) , آگاهي , قدرت .

آنكه روز اول اين اصل را طرح كرد , براي اين طرح كرد كه مي دانست دينش دين اجتماعي است , دين فردي نيست , دين صومعه و دير نيست .

آنها كه يك عمر در ديرها و صومعه ها زندگي كردند , امروز دارند متشكل مي شوند , همبستگي و همدردي پيدا مي كنند , ما كه دينمان دين اجتماع و زندگي و همكاري و وحدت و همبستگي است , به سوي انفراد و تنهائي و جدائي و تفرق گرايش پيدا كرده ا يم .

آنكه چنين دستوري را طرح مي كند مي خواهد ما ملتي آگاه باشيم , و بلكه حوادثي را كه در بطن روزگار مستتر و پنهان است , آينده را پيش بيني كنيم .

ما نه تنها آينده را پيش بيني نمي كنيم بلكه وضع زمان خودمان را هم نمي فهميم ! امام صادق در هزار و سيصد سال پيش فرمود : العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس ( 1 ) .

آنكس كه زمان خود را درك كند , اوضاع زمان خود را بشناسد , جرياني را كه در سطح و بطن زمان مستمر است درك كند , در كار خود اشتباه نمي كند .

يعني مردم بي خبر از زمان خود , بي خبر از اوضاعي كه در بطن يا سطح روزگار مي گذرد , هميشه در اشتباهند , يعني هميشه عوضي كار مي كنند , به جاي اينكه دشمن را بكوبند , خودشان را مي كوبند , به جاي اينكه سينه دشمن را سياه كنند , سينه و پشت خودشان را سياه مي كنند .سالها بايد در تيه بمانند .اين هم كارنامه ما .

در جلسات گذشته ارزش امر به معروف و نهي از منكر در اسلام را درك كرديم .

اين را كه امر به معروف و نهي از منكر ارزش نهضت حسيني را بالا برد و همچنين نهضت حسيني امر به معروف و نهي از منكر را ارزش و اعتبار و آبرو داد , فهميديم .

حال چكار كنيم كه خودمان ارزش پيدا كنيم , به صورت يك ملت با ارزش در آييم , به صورت يك ملت معتبر و با آبرو در آييم ؟ جواب اين سئوال را قرآن مجيد داده است : كنتم خير امه اخرجت للناس ( 1 ) .

شما بهترين امتها و ملتها هستيد , شما با ارزشترين امتها و ملتها هستيد , اما با يك شرط : تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر .

مي خواهي به خودت ارزش بدهي ؟ مي خواهي در نزد پيغمبر خدا ارزش پيدا كني ؟ با عمل كردن به اين اصل در نزد خدا و پيغمبر خدا ارزش پيدا كني ؟ با عمل كردن به اين اصل در نزد خدا و پيغمبر ارزش پيدا كن .

اگر مي خواهي در نزد ملل جهان ارزش پيدا كني كه هم بلوك شرق روي تو حساب كند و هم بلوك غرب , سرنوشت تو را او در اختيار نگيرد و او براي تو تصميم نگيرد , امر به معروف و نهي از منكر داشته باش , همبستگي و همدردي داشته باش , اخوت و برادري اسلامي را زنده كن , از بي خبري پرهيز كن , از ضعف پرهيز كن , از لاابالي گري پرهيز كن .

اين برنامه هاي بي خبري و لاابالي گري براي چيست ؟ برنامه بي خبري براي اينست كه آگاه نباشي , نفهمي , نداني , و برنامه لاابالي گري براي اينست كه ضعيف باشي , قدرت نداشته باشي .

ما بنشينيم اينجا و بگوئيم عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني , يك عامل بزرگ كه حسين ( ع ) را به حركت واداشت , او را از جا تكان داد , امر به معروف بود , حسين بن علي به امر به معروف و نهي از منكر ارزش داد , اسلام براي امر به معروف و نهي از منكر ارزش درجه اول قائل است يعني آن را يكي از اركان تعليمات خودش مي داند , اگر اين ركن نباشد , ساير تعليمات نمي توانند كار كنند .

اينها درست ولي ما چكار كنيم ؟ آيا ما دائم از گذشته صحبت كنيم ؟ يا گذشته براي آينده است ؟ آينده و گذشته را بايد به يكديگر مربوط و متصل كرد .

از نهضت حسيني در همين زمينه بايد استفاده كرد , مردم را آگاه نمود .

ببينيد چه مي كنند ؟ چگونه تبليغ مي كنند ؟ چگونه كتاب مي نويسند و چگونه بايد بنويسند ؟ درباره چه مسائلي بايد فكر كنند و درباره چه مسائلي حساسيت دارند ؟ ببينيم علي بن ابي طالب ( ع ) , حسين بن علي ( ع ) روي چه مسائلي حساسيت داشتند , ما هم روي همان مسائل حساسيت نشان دهيم .

چرا آنها روي مسائلي حساسيت نشان مي دهند و ما روي مسائل ديگر ؟ از اينجا بايد استفاده كنيم كه پولهايمان را چگونه خرج كنيم .

آيا ما رشدي در اين زمينه داريم ؟ مي فهميم انفاقي كه در راه خدا به خيال خودمان مي كنيم چه انفاقي است ؟ به خدا قسم من مي ترسم زياني كه ما از راه امر به معروف و نهي از منكر جاهلانه كرده ايم يا صدمه هائي كه از اين راه به اسلام زده ايم از زيان ترك امر به معروف و نهي از منكرمان بيشتر باشد .

من نمي دانم اگر ضرر و منفعت مجموع كتابهاي اسلامي كه ما منتشر مي كنيم را پاي همديگر حساب كنيم , فايده اش بيشتر است يا ضررش ؟ همچنين الان نمي توانم به طور دقيق بگويم كه اگر پولهائي را كه در راه اسلام و حتي به قصد قربت خرج مي كنيم , پاي هم حساب بكنيم , آيا منفعتشان براي اسلام بيشتر است يا ضررشان ؟ چون قرآن صريحا مي گويد انفاق دو گونه است , و در مورد يك نوع آن مي گويد : مثل الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله كمثل حبه انبتت سبع سنابل في كل سنبله ماه حبه ( 1 ) .

يك نوع انفاق را مي گويد مثلش مثل گندمي است كه در زمين مساعدي كاشته شود , هفت خوشه در آورد و هر خوشه اي صد دانه باشد و حتي از اين بيشتر .

و الله يضاعف لمن يشاء يعني انفاقهائي در راه خدا اينقدر خير و بركت دارد .

اما يك انفاق ديگر هم مثال مي زند : كمثل ريح فيها صر اصابت حرث قوم ظلموا انفسهم ( 2 ) اين انفاق مثلش , مثل يك باد سموم خطرناكي است كه وقتي به يك كشتزار آماده مي رسد آن را خراب مي كند يعني آنچه كه به وجود آمده است را هم از بين مي برد .

اگر مي خواهيم به خودمان ارزش بدهيم , اگر مي خواهيم قيمت پيدا كنيم , اگر مي خواهيم در نزد خدا و پيغمبر خدا محترم باشيم , در نزد ملل جهان محترم باشيم , بايد اين اصل را زنده كنيم .

اگر پيغمبر اسلام زنده مي بود امروز چه مي كرد ؟ درباره چه مسئله اي مي انديشيد ؟ والله و بالله قسم مي خورم كه پيغمبر اكرم در قبر مقدسش امروز از يهود مي لرزد .اين يك مسئله دو تا چهار تاست .

اگر كسي نگويد , گناه كرده است من اگر نگويم و الله مرتكب گناه شده ام , و هر خطيب و واعظي اگر نگويد مرتكب گناه شده است .

گذشته از جنبه اسلامي , فلسطين چه تاريخچه اي دارد ؟ قضيه فلسطين مربوط به دولتي از دولتهاي اسلامي هم نيست , مربوط به يك ملت است , ملتي كه او را به زور از خانه اش بيرون كرده اند .

تاريخچه فلسطين چيست ؟ مدعي هستند كه در سه هزار سال پيش دو نفر از ما , داود و سليمان براي مدت موقتي در آنجا سلطنت كرده اند .

تاريخ را بخوانيد , در تمام اين مدت دو سه هزار ساله , كي بوده است كه سرزمين فلسطين به يهود تعلق داشته است ؟ كي بوده است كه بيشتر سرزمين فلسطين مال ملت يهود باشد .

آيا بيشتر سرزمين فلسطين از آن ملت يهود است ؟ قبل از اسلام هم مال آنها نبود , بعد از اسلام هم مال آنها نبود .

روزي كه مسلمين فلسطين را فتح كردند , فلسطين در اختيار مسيحيها بود , نه در اختيار يهوديها .

و اتفاقا مسيحي ها كه با مسلمين صلح كردند يكي از مواردي كه در صلحنامه گنجاندند اين بود كه شما يهود را در اينجا راه ندهيد .

گفتند : ما با شما زندگي مي كنيم ولي با يهود زندگي نمي كنيم .

چطور شد كه يكدفعه نام وطن يهودي به خود گرفت ؟ يكي از قضايائي كه كارنامه قرن ما را تاريك مي كند ( اين قرني كه به دروغ نام حقوق بشر , نام آزادي , نام انسانيت بر آن گذاشته اند ) همين قضيه است .

يهوديهاي دنيا بعد از اينكه از ملتهاي غير مسلمان زجر و شكنجه و آزار مي بينند ( در روسيه , آلمان , و بسياري از نقاط دنيا ) , بزرگانشان مي نشينند مي گويند تا وقتي كه ما در اطراف دنيا متفرق هستيم , در هر جا اقليتي هستيم , سرنوشت ما همين است .

ما بايد مركزي را انتخاب كنيم و همه مان آنجا جمع شويم , اتباع مذهب يهود آنجا جمع شوند .

اول هم جايي را كه فكر نمي كنند , فلسطين است , جاهاي ديگر را فكر مي كنند , بعد جنگ بين الملل اول پيش ميآيد ( البته من خلاصه اش را عرض مي كنم , مي توانيد كتابهائي را كه در اين زمينه نوشته شده است , بخوانيد .

) متفقين با عثمانيها مي جنگند .من نمي خواهم از عثمانيها دفاع كنم , ولي هر چه بود , حكومت واحدي بود .اگر ظالم هم بود , بالاخره واحد بود .

اعراب ساده لوح از حكومت عثماني به ستوه آمده بودند .تحريك متفقين را پذيرفتند .

از داخل , عليه حكومت عثماني جنگيدند به وعده اينكه به خود آنها در مقابل عثمانيها استقلال بدهند .

انگليس ها به اينها قول قطعي دادند كه ما به شما استقلال مي دهيم به شرط اينكه به نفع ما با عثمانيها بجنگيد .

اين بيچاره ها جنگيدند .

در خلالي كه اين بدبختيهاي نادان ناآگاه داشتند با دولت تا حدودي اسلامي خودشان مي جنگيدند , انگلستان قول و قرار خودش را با حزب صهيونيسم كه تازه تشكيل شده بود محكم كرد كه فلسطين را مي دهيم به شما در قلب كشورهاي اسلامي .

جامعه ملل به وجود ميآيد ( عدالت را ببينيد ! ) و تصويب مي كند كه در دنيا ملتهايي هستند ( مخصوصا ملتهايي كه از عثماني جدا شده اند ) كه چون رشد ندارند , ما بايد بر ايشان سرپرست معين بكنيم تا اينها را اداره بكنند .

يعني در واقع مي خواستند ارثيه عثمانيها را تقسيم بكنند .

قسمتي از آن را دادند به فرانسه , قسمتي را دادند به انگلستان و .

از جمله جاهايي كه انگلستان گرفت فلسطين بود .

گفت من قيم و سرپرست شما هستم , رسما شد كفيل .

بعد به صهيونيستها وعده داد ( وعده معروف بالفور ) كه من اينجا را به شما مي سپارم .

[ ( صهيونيستها] ( يعني يهودياني كه دهها قرن بود كه در گوشه هاي ديگر دنيا زندگي مي كردند و از نژادهاي ديگر بودند .

من خودم فكر مي كردم كه يهوديان موجود همه از نسل اسرائيلند , حالا مي بينم تاريخ تشكيك مي كند , مي گويد اين حرف دروغ است .

بسياري از يهوديها اصلا از نسل اسرائيل نيستند , جامع مشتركشان فقط مذهب است و بس .حتي نژادشان هم خالص نمانده است .

يهودياني كه در اطراف و اكناف دنيا زندگي مي كردند , فقط به دليل اينكه فرنگيها به اينها زجر داده اند و اينها دنبال نقطه اي مي گردند كه آنجا جمع شوند , و به دليل اينكه مردم خيانت پيشه اي هستند , و به دليل اينكه كتاب مقدسشان به آنها اجازه داده كه اگر به سرزميني رفتيد , رحم نبايد در شما وجود داشته باشد و از هيچ وسيله اي براي پيشبرد هدفتان امتناع نكنيد , بعد كه انگلستان وسيله مهاجرتشان را فراهم كرد به اين سرزمين مهاجرت كردند و زمينها را خريدند در حالي كه يهودي بومي در فلسطين بيش از پنجاه هزار نفر نيست كه الان هم آن بيچاره ها در بدبختي فوق العاده اي زندگي مي كنند .

يعني يهوديان اروپائي و آمريكايي كه آمدند , از جمله بدبختيهايي كه به وجود آورده اند اينست كه سربار يهوديان اصلي هستند كه حق دارند در آنجا زندگي كنند .

يك عده روشنفكر در ميان اعراب بود , قيام كردند , انقلاب كردند .

اينها را كشتند , اعدام كردند , به دار كشيدند .

مرتب يهوديها را فرستادند , همينكه عده زياد شد , اسلحه زيادي هم در ميانشان پخش كردند , بعد اينها افتادند به جان مسلمانان بومي , كشتند و زدند و بعد هم آواره كردند .

پشت سر يكديگر از كشورهاي اروپائي مهاجرت مي شد , آمدند و آمدند .

اين يهودياني كه شما امروز اسمشان را مي شنويد : موشه دايان , زلي اشكول , گلداماير , زهر مار , آخر ببينيد اينها از كجاي دنيا آمده اند ؟ مدعي هستند كه اين سرزمين , سرزمين ماست .

امروز در حدود سه ميليون نفر مسلمان آواره از خانه و زندگيشان هستند .

هدف مگر تنها همين است كه يك دولت كوچك در آنجا تشكيل شود ؟ خيلي اشتباه كرده ايد , خيلي همه اشتباه مي كنيم .

او مي داند كه يك دولت كوچك بالاخره نمي تواند آنجا زندگي كند , يك اسرائيل بزرگ كه دامنه اش از اين طرف شايد تا ايران خودمان هم كشيده شود .

به قول عبدالرحمن فرامرزي : اين اسرائيلي كه من مي شناسم , فردا ادعاي شيراز را هم مي كند مي گويد : شاعرهاي خود شما هميشه در اشعارشان اسم شيراز را گذاشته اند ملك سليمان .

هر چه بگويي آقا ! آن تشبيه است , مي گويد سند از اين بهتر هم مي خواهيد ؟ مگر ادعاي خيبر را كه نزديك مدينه است , ندارند ؟ مگر[ ( روزولت] ( به پادشاه وقت عربستان سعودي پيشنهاد نداد كه شما بياييد اين شهر را به اينها بفروشيد ؟ مگر اينها ادعاي عراق و سرزمينهاي مقدس شما را ندارند ؟ والله و بالله ما در برابر اين قضيه مسئوليم .به خدا قسم مسئوليت داريم .به خدا قسم ما غافل هستيم .

و الله قضيه اي كه دل پيغمبر اكرم را امروز خون كرده است , اين قضيه است .

داستاني كه دل حسين بن علي را خون كرده , اين قضيه است .

اگر مي خواهيم به خودمان ارزش بدهيم , اگر مي خواهيم به عزاداري حسين بن علي ارزش بدهيم , بايد فكر كنيم كه اگر حسين بن علي امروز بود و خودش مي گفت براي من عزاداري كنيد , مي گفت چه شعاري بدهيد ؟ آي ا مي گفت بخوانيد[ : ( نوجوان اكبر من] ( يا مي گفت بگوئيد[ : ( زينب مضطرم الوداع , الوداع ] ( , چيزهايي كه من ( امام حسين ) در عمرم هرگز به اينجور شعارهاي پست و كثيف ذلت آور تن ندادم و يك كلمه از اين حرفها نگفتم ؟ ! اگر حسين بن علي بود مي گفت اگر مي خواهي براي من عزاداري كني , براي من سينه و زنجير بزني , شعار امروز تو بايد فلسطين باشد .شمر امروز موشه دايان است .شمر هزار و سيصد سال پيش مرد , شمر امروز را بشناس .امروز بايد در و ديوار اين شهر با شعار فلسطين تكان مي خورد .

هي دروغ در مغز ما كردند كه آقا اين يك مسئله داخلي است .مربوط به عرب و اسرائيل است .

باز به قول عبدالرحمن فرامرزي : اگر مال اينهاست و مذهبي نيست , چرا يهوديان ديگر دنيا مرتب براي اينها پول مي فرستند ؟ ما چه جوابي در مقابل اسلام و پيغمبر خدا داريم ؟ آيا چند روز پيش در روزنامه نخوانديد كه در سال گذشته يهوديان ساير نقاط دنيا , نه يهودياني كه فعلا شناسنامه اسرائيلي دارند , پانصد ميليون دلار براي اينها فرستادند كه با اين پولها فانتوم بخرند , بمب بريزند بر سر مسلمانان .

شنيده ام يهوديان ايران خودمان در سال گذشته معادل پول دو فانتوم فرستادند .

سي و شش ميليون دلار پول از يهوديان ايران خودمان براي آنها به عنوان كمك رفت .

و من آن يهوديها را به عنوان اينكه يهودي هستند , ملامت نمي كنم , ما خودمان را بايد ملامت كنيم , او به همكيشش كمك كرده است , با كمال افتخار پول مي فرستد , رسيدش هم از موشه دايان ميآيد و آن را در بازار هم نشان مي دهد , مي گويد بيا رسيدش را ببين .

مگر همين دو سه شب پيش ننوشتند ( من بريده اش را از[ ( اطلاعات] ( دارم ) كه الان فقط يهوديان مقيم امريكا روزي يك ميليون دلار به اسرائيل كمك مي كنند ؟ ! آنوقت تلاش ما مسلمين در اين زمينه چه بوده است ؟ به خدا خجالت دارد ما خودمان را مسلمان بدانيم , خودمان را شيعه علي بن ابي طالب بخوانيم .

اصلا من بايد بگويم بعد از اين داستاني را كه ما از علي بن ابي طالب نقل مي كنيم , حرام است كه ديگر در منابر نقل كنيم كه : روزي علي بن ابي طالب شنيد دشمن به كشور اسلامي حمله كرده است , و هذا اخو غامد و قد وردت خيله الانبار .

بعد فرمود : شنيده ام زينب يك زن مسلمان يا زني كه در حمايت مسلمانان است را گرفته اند .

شنيده ام دشمن , سرزمين مسلمين را غارت كرده است , مردانشان را كشته است , اسير كرده است , متعرض زنان آنها شده است , زيورها را از گوش و دست زنها جدا كرده است .

بعد همين علي بن ابي طالب كه ما اظهار تشيع او را مي كنيم و نسبت به او حساسيتهاي بي معني و دروغين نشان مي دهيم گفت : فلو ان امرءا مسلمامات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما بل كان به عندي جديرا . ( 1 )

اگر يك مرد مسلمان با شنيدن اين خبر دق كند و بميرد سزاوار است و مورد ملامت نيست .

آيا ما وظيفه نداريم كه كمك مالي به آنها بكنيم ؟ آيا اينها مسلمان نيستند , عزيزان ندارند ؟ آيا اينها براي حق مشروع بشري قيام نمي كنند ؟ كيست كه امروز منكر شود كه فلسطينيهاي آواره حق بازگشت به وطن خود را ندارند ؟ من در سفر مكه بعضي از اينها را ديدم .

يك جوانهائي ! فقط مي گفتند : دماء الشهداء , ما اميدمان فقط به خون شهدايمان است .

افرادي در ميان آنها هستند كه والله براي لباسشان محتاجند و برهنه مي جنگند .

اگر هفتصد ميليون جمعيت مسلمان دنيا , هر فرد روزي يك ريال بدهد , در سال نزديك به سيصد ميليارد دلار مي شود .

اگر فقط مردم ايران كه بيست و پنج ميليون نفر هستيم و نود و هشت درصد ما مسلمان است , هر فرد روزي يك ريال به فلسطينيها كمك كند , در سال حدود نود ميليون تومان مي شود .

اگر يك عشر مسلمانان هم هر كس روزي يك ريال كمك كند در سال نه ميليون تومان مي شود .

فضل الله المجاهدين باموالهم و انفسهم . ( 2 ) .

الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله باموالهم و انفسهم . ( 3 )

به وسيله مال كه مي توانيم كمك كنيم .

والله اين انفاق واجب است , مثل نماز خواندن و روزه گرفتن واجب است .

اولين سئوالي كه بعد از مردن از ما مي كنند همين است كه در زمينه همبستگي اسلامي چه كرديد ؟ پيغمبر فرمود : من سمع مسلما ينادي ياللمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم ( 1 ) هر كس بشنود صداي مسلماني را كه فرياد مي كند ياللمسلمين مسلمانان به فرياد من برسيد , و او را كمك نكند , ديگر مسلمان نيست , من او را مسلمان نمي دا نم .

چه مانعي دارد كه ما براي اينها حساب باز كنيم ؟ چه مانعي دارد كه مقدار كمي از درآمد خودمان را اختصاص به اينها بدهيم ؟ چرا يهوديان دنيا حتي يهوديان ايران كمك بكنند و ملتهاي ديگر آنها را تحسين كنند , بارك الله بگويند , ملت بيدار بگويند : ولي ما نكنيم ؟ مردم بيدار آن مردمي هستند كه فرصت شناس باشند , دردشناس باشند , حقايق شناس باشند . من وظيفه خودم را عمل كردم .

وظيفه من فقط گفتن بود و خدا مي داند جز تحت فشار وجدان و وظيفه خودم چيز ديگري نبود .

اين كمك مالي را وظيفه شما مي دانم .

و وظيفه خودم و هر خطيب و واعظي مي دانم كه اين را بگويد , بر هر خطيب و واعظي من واجب مي دانم كه چنين حرفي را بزند .

مراجع تقليد بزرگي مثل آيت الله حكيم و ديگران رسما فتوي داده اند كه كسي كه در آنجا كشته مي شود , اگر نماز هم نخواند شهيد در راه خداست .

پس بيائيم به خودمان ارزش بدهيم , به كار و فكر خودمان ارزش بدهيم , به كتابهاي خودمان ارزش بدهيم , به پولهاي خودمان ارزش بدهيم , خودمان را در ميان ملل دنيا آبرومند بكنيم .

علت اينكه دولتهاي بزرگ جهان چندان درباره سرنوشت ما نمي انديشند , اينست كه معتقدند مسلمان غيرت ندارد .آمريكا را فقط همين يكي جري كرده است .

مي گويد مسلمان جماعت غيرت ندارد , همبستگي و همدردي ندارد .

مي گويد يهودي كه براي پول مي ميرد , جز پول چيزي نمي شن اسد , خدايش پول است , زندگيش پول است , حيات و مماتش پول است , به يك چنين مسئله حساسي كه مي رسد روزي يك ميليون دلار به همكيشانش كمك مي كند ولي هفتصد ميليون مسلمان دنيا كوچكترين كمكي به همكيش خود نمي كنند ! روز عاشورا است .روز معراج حسين بن علي عليه السلام است .

روزي است كه ما بايد از روح حسين , از غيرت حسين , از مقاومت حسين , از شجاعت و دليري حسين , از روشن بيني حسين پرتوي بگيريم , بلكه ما هم ذره اي آدم شويم , بيدار شويم .

يكي از نويسندگان بسيار معروف ,[ ( عباس محمود عقاد] ( جمله اي درباره اباعبدالله عليه السلام دارد .

مي گويد : در روز عاشورا مثل اين بود كه يك نوع مسابقه ميان خصلتهاي حسيني برقرار شده بود .يعني فضايل حسيني هر كدام با ديگري مسابقه مي داد .

صبر حسين مي خواست از ساير صفاتش جلو بيفتد , رضاي حسين به آنچه كه رضاي خداست , مي خواست از صبرش جلو بيفتد .اخلاص حسين مي خواست از همه اينها پيشي بگيرد .

شجاعت حسين مي خواست گوي سبقت را از صفات ديگر او بر بايد .

من عرض مي كنم ( البته من نمي توانم درباره اخلاص حسيني كوچكترين سخني بگويم , كوچكتر از اين هستم , ولي مي توانم بگويم ) چيزي كه در روز عاشورا بيش از هر چيز ديگر جلوه گر و نمايان است , طمانينه حسين , اطمينان حسين , آرامش و استقامت حسين است .

اين سخني نيست كه من مي گويم , سخني است كه از همان روزها درك كردند .

يك كسي كه آنجا حاضر بوده است , جمله اي دارد .

تعبير او مطابق عصر و زمان و فهم خودش خيلي عالي است . مي گويد : و الله ما رايت مكثورا قط قد قتل ولده و اهل بيته و اصحاب اربط جاشا منه ( 1 ) .

اين مرد در واقع يك خبرنگار بوده و قضايا را نقل كرده است .

مي گويد : به خدا قسم من سراغ ندارم مرد دلشكسته اي , مرد تحت فشار قرار گرفته اي را كه فرزندانش ( اهل بيتش ) جلوي چشمش قلم قلم باشند , اصحابش را ببيند در حالي كه سرهاشان از بدنهايشان جدا شده است , و اين مقدار قوت قلب داشته باشد .

اين جريان خيلي عجيب است , شوخي نيست , جرياني كه هميشه اعجاب مرا بر مي انگيزد اينست : اباعبدالله در روز عاشورا چنان قدم بر مي دارد كه كانه آينده روشن يعني آثار نوراني نهضت خودش را به چشم مي بيند .او شك نداشت كه با همين شهيد شدن پيروز شد .

شك نكرد كه روز عاشورا پايان اين است كه بايد هر چه دارد در راه خدا بدهد , يعني پايان كشت است , و از روز عاشورا آغاز بهره برداري از اين نهضت است .همانگونه كه همينطور هم باشد .

ما مي بينيم كه كشته شدن حسين ( ع ) همان , و پيدا شدن جنبشها و حركتها و همدرديها و همدليها و طغيانها عليه دستگاه اموي همان .

اولين كسي كه اين كار را كرد , يك زن بود , زن يكي از لشكر كفار .

در عصر عاشورا وقتي كه ديد لشكر مي خواهند به طرف خيمه هاي حرم حسين بن علي حمله كنند , دويد و چوب خيمه اي را برداشت و در جلوي خيمه ها ايستاد , قبيله بكر بن وائل را صدا زد : يا آل بكر بن وائل ! قبيله من ! خويشاوندان من ! كجائيد ؟ بيائيد ! كار به اينجا كشيده است كه مي خواهند لباس از تن حرم پيغمبر بكنند ! منظره اي كه به نظر من خيلي با شكوه و پر جلال است , اينست : مي دانيم اباعبدالله وقتي آمد براي وداع با اهل بيتش كه ديگر احدي از كسانش زنده نبود .

آن وداع هم خيلي جانسوز و جانگداز است .

ولي به علت خاصي اباعبدالله براي نوبت دوم به وداع آمده و نوشته اند علتش اين بود كه در حملاتي كه كرد , يك نوبت موفق شد لشكر دشمن را عقب بزند و داخل شريعه فرات بشود .اينها ناراحت بودند كه مبادا اباعبدالله آب بياشامد , زيرا اگر آب بياشامد , نيرو مي گيرد .

در همان وقت كسي فريادي كرد , كه اباعبدالله ديگر غيرتش به او اجازه نداد كه اين حرف را ( خواه راست باشد خواه دروغ ) بشنود و او مشغول نوشيدن آب باشد .

وقتي دست برد زير آب تا مقداري بردارد , كسي فرياد كرد حسين ! تو مي خواهي آب بنوشي ؟ ! ريختند به خيام حرمت .

فورا بيرون آمد .

من نمي دانم گفته او راست بود و واقعا مي خواستند حمله بكنند يا نه , ولي حمله سريع و بيرون آمدن به وقت اباعبدالله ديگر مجالي نداد .

آقا وقتي كه آمد , حمله اي به خيام حرم نشده بود .

اين فرصت را مغتنم شمرد و بار ديگر زنها و بچه ها را جمع كرد .

اينجاست كه شكوه و جلال روح اباعبدالله پيدا مي شود .

اول فرمود : اهل بيت من ! استعدوا للبلاء خودتان را آماده سختيها بكنيد .

مي خواست روح اينها آماده باشد .

يك جمله بيشتر در اين زمينه نگفت ولي فورا اين مطلب را گفت : و اعلموا ان الله حافظكم و منجيكم من شر الاعداء و معذب اعاديكم بانواع البلاء ( 1 ) اهل بيت من ! يقين داشته باشيد كه شما از اين ساعت سختي و شدت مي بينيد ولي ذلت نخواهيد ديد .

بدانيد كه خداوند شما را حفظ و از شر دشمنان نگهداري مي كند و شما محترمانه به حرم جدتان برخواهيد گشت .

از اين ساعت به بعد , بدبختي دشمنان شماست , مطمئن باشيد كه خداوند دشمنان شما را در همين دنيا به انواع مختلف عذاب خواهد كرد .

معلوم بود كه اباعبدالله اوضاع را مي ديد .

در روز عاشورا اباعبدالله نقطه اي را مركز قرار داده بود .حمله مي كرد .

اول جنگ تن به تن , عده اي آمدند , ولي تا آمدند , اباعبدالله به آنها مهلت نداد , به طوري كه رعب در دل دشمن قرار گرفت .

عمر سعد فرياد كرد : چه مي كنيد ؟ و الله نفس ابيه بين جنبيه با كي داريد مي جنگيد ؟ ! اين فرزند علي است هذا ابن قتال العرب اين فرزند همان كسي است كه عرب را كشت .

مي خواست تعصب عربيت را عليه حضرت تحريك كرده باشد .

گفتند : چه كنيم ؟ گفت اينطور مصلحت نيست .

اگر يك يك برويد , يك نفر از شما را باقي نخواهد گذاشت , حمله را همه جانبه كنيد .

اباعبدالله به هر طرف كه حمله مي كرد , فرار مي كردند ولي مواظب بود كه از خيمه ها دور نشود .غيرت حسين هم هست .

حسين شجاع است , صبور است , راضي به رضاي الهي است , مخلص است ولي غيره الله هم هست , غيرتش هم به او اجازه نمي دهد كه زنده باشد و كسي نزديك خيام حرم او بيايد .

به اهل بيت دستور داد كه شما ابدا از خيمه ها بيرون نيائيد .

اين دروغ است اگر شنيده باشيد كه اهل بيت مرتب بيرون مي آمدند والعطش مي گفتند .

فقط يك بار بيرون آمدند و آن , وقتي بود كه اسب بي صاحب اباعبدالله آمد .

آن وقت هم كه بيرون آمدند , اول نمي دانستند كه قضيه از چه قرار است .

صداي شيهه اين اسب را كه شنيدند , خيال كردند آقا براي وداع سوم آمده است .

مي گويند اين اسب , اسب تربيت شده اي بود .

نه تنها اسب اباعبدالله اينطور تربيت داشت , بلكه اسبهاي دشمنان هم اينطور تربيتها را داشتند كه وقتي سوارش مي افتاد , اين حيوان , احساس مي كرد .

اين اسب يال خودش را به خون اباعبدالله رنگين كرده بود و وقتي كه ديد آقا افتاده است و ديگر نمي تواند از جا بلند شود , آمد به طرف خيام حرم .

در واقع مثل اينكه پيكي بود كه مي خواست خبري بدهد .

اينها به خيال اينكه آقا برگشته اند , از خيمه بيرون آمدند ولي وقتي كه آن اوضاع را ديدند , چاره اي نديدند جز اينكه دور اين اسب را بگيرند و ناله بكنند . به هر حال آقا اجازه نداد آنها بيرون بيايند .

ولي خودش نقطه اي را مركز قرار داده بود كه صدايش را مي شنيدند .

مي خواست به اين وسيله به آنها اطمينان بدهد .

وقتي كه بر مي گشت , به آن مركز كه مي رسيد , با صداي بلند ( من نمي دانم اينكه مي گويم صداي بلند , آن زبان خشك چگونه در دهان مي گرديده ) با هر مقدار كه نيرو داشت فرياد مي كرد : لا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم خدايا ! حسين هر چه نيروي روحي و جسمي دارد , از توست .اهل بيت خوشحال مي شدند كه آقا زنده است .مدتي استراحت مي كرد , آسايش پيدا مي كرد .

لشكر باز برمي گشتن د , حلقه را تنگ مي كردند , تيراندازي مي كردند , سنگ مي پراندند .باز نوبت ديگر آقا حمله مي كرد .

اين كر و فر ادامه داشت .

شنيده ايد كه عمر سعد در روز عاشورا جنگ را چگونه شروع كرد و باز شنيده ايد كه اباعبدالله اجازه نداد كه جنگ از سوي خود و اصحابش شروع بشود .

اين سنتي است كه در جنگهايي كه با يك فرقه به ظاهر مسلم صورت مي گرفت , رعايت مي شد .علي عليه السلام هم رعايت مي كرد .مي گفت من هرگز ابتدا به جنگ نمي كنم .آنها كه جنگ را شروع كردند , بعد ما مي زنيم .آقا ابتداي به جنگ نكرد .

عمر سعد براي جلب رضايت عبيدالله زياد , جنگ را به اين شكل شروع كرد كه تير و كماني خواست .

پدر او معروف است كه در صدر اسلام , تيرانداز خيلي ماهري بوده است و شايد خودش هم تيرانداز بوده است .

تيري را به كمان كرد و پرتاب كرد به طرف خيام حرم حسيني .

بعد فرياد كرد : ايها الناس ! در نزد امير شهادت بدهيد كه اول كسي كه به سوي خيمه هاي حسين تيرانداخت , من بودم .

اين جنگ در روز عاشورا با يك تير شروع شد و بايد عرض بكنم با يك تير ديگر هم خاتمه پيدا كرد .

تير ديگر , آن تير زهرآلودي بود كه به سينه مبارك حسين ( ع ) اصابت كرد فاتاه سهم محدد مسموم , مسموم هم بود , آنقدر زياد در سينه اباعبدالله فرو رفت كه آقا فشار آورد تا از طرف جلو بيرون بياورد نشد , نوشته اند از پشت سر بيرون آورد .

بعد از اين بود كه ديگر حسين از اسب روي زمين افتاد , ديگر تاب و توان از او رفت .

بعد از اين قضيه بود كه ديگر كر و فر اباعبدالله تمام شد .

نوشته اند حسن بن علي ( ع ) چند پسر داشت كه اينها همراه اباعبدالله آمده بودند .

يكي از آنها جناب قاسم بود .

امام حسن ( ع ) پسر ده ساله اي دارد كه آخرين پسر ايشان است , و اين بچه شايد از پدرش يادش نميآمد چون وقتي كه پدرش از دنيا رفت , گويا چند ماهه بوده است , در خانه حسين بزرگ شد .

اباعبدالله , به فرزندان امام حسن خيلي مهرباني مي كرد , شايد بيش از آن اندازه كه به پسران خودش مهرباني مي كرد .

چون آنها يتيم بودند , پدر نداشتند .

اين پسراسمش عبدالله و خيلي به آقا علاقمند است , و آقا به زينب سپرده است كه تو مواظب بچه ها باش , و زينب دائما مراقب آنهاست .

يكدفعه زينب متوجه شد كه عبدالله ا ز خيمه بيرون آمده است و مي خواهد برود پيش عمويش حسين بن علي ( ع ) .

زينب دويد او را بگيرد , او فرياد كرد : والله لا افارق عمي به خدا قسم كه من هرگز از عمويم جدا نمي شوم .آن طفل مي دود , زينب مي دود .

السلام عليك يا اباعبدالله اشهد انك قد امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت في الله حق جهاده .

آنقدر زينب دويد كه به اباعبدالله نزديك شد , آقا فرمود نه , تو برگرد , بگذار اين بچه پيش خودم باشد .خودش را انداخت به دامان حسين ( ع ) .

( حسين است , او خودش عالمي دارد .) در همين حال يكي از دشمنان آمد براي اينكه ضربتي به اباعبدالله بزند .

تا شمشيرش را بالا برد , اين طفل فرياد كرد : يابن الزانيه اتريد ان تقتل عمي ؟ زنا زاده ! تو مي خواهي عموي مرا بكشي ؟ تا او شمشيرش را حواله كرد , اين طفل دست خود را جلو آورد و دستش بريده شد .

فرياد كرد : يا عماه ! عموجان ببين با من چه كردند ! اشهد انك قد امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت في الله حق جهاده حتي اتاك اليقين .

ولا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم , وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين .

باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم يا الله .




پاورقي

1 - سوره توبه , آيه 112 .

1 - جامع الصغير سيوطي , ص 95 .

2- مسلما جمعيت مسلمانان در حال حاضر بيش از اين مقدار است.

1 - تحف العقول ص 356 .

1- سوره آل عمران , آيه 110 1- سوره بقره , آيه 261 .

2- سوره آل عمران , آيه 117 .

1- نهج البلاغه , خطبه 27 .

2- سوره نساء , آيه 95 .

3- سوره توبه , آيه 20 .

1- اصول كافي ج 2 ص 164 .

( به جاي مسلما , رجلا آمده ) .

1- لهوف ص 50 .

1 - مقتل مقرم ص 348 .

شهيد مطهري