بازگشت

عبرت هاي عاشورا


عبرت هاي عاشورا سخنان مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي (حفظه الله) در خطبة نماز جمعه ـ.

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدالله رب العالمين، نحمده و نستعينه و نؤمن به و نتوكل عليه و نستغفره و نصلي و نسلم علي حبيبه و نجيبه و خيرة في خلقه، حافظ سره و مبلغ رسالاته، بشير رحمته و نذير نعمته، سيدنا و نبينا ابي القاسم محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتخبين المعصومين المطهرين، الهداة المهديين، سيّما بقية الله في الارضين و صل علي ائمة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. عن رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ انه قال: "حسين مني و انا من حسين" و عنه عليه و علي آله السلام انه قال: "ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة".

همه برادران و خواهران نمازگزار عزيز و نفس خودم را به ترس ازخدا، رعايت پرهيزكاري، اجتناب از گناهان پرداختن به طلب رضاي خالق متعال (جلت عظمته) توصيه مي كنم، اين روح و هدف زندگي است و همين است كه براي ما در آن روز "لا ينفع مالٌ و لا بَنون" و همچنين در حيات دنيا، مايه سعادت و سفيدرويي خواهد شد. امروز به مناسبت روز عاشورا، نيت كرديم كه درباره "نهضت حسيني ـ عليه السّلام ـ" حرف بزنيم چيز عجيبي است، خدا را شكر كه همة زندگي ما از ياد امام حسين ـ عليه السّلام ـ لبريز است.

دربارة نهضت اين بزرگوار صحبت زياد شده است، امّا در عين حال هرچه انسان در اين باره مي انديشد، ميدان فكر، بحث، تحقيق و مطالعه گسترده است و بسياري از حرف ها هنوز درباره اين حادثة عظيم، عجيب و بي نظير وجود دارد كه بايد درباره آن فكر كنيم و براي هم بگوييم.

اگر حضرت ابا عبدالله ـ عليه السّلام ـ را از روزي كه از مدينه خارج شد و به طرف مكه آمد و آن روزي كه در كربلا شربت گواراي شهادت نوشيد را در نظر بگيريم شايد بشود گفت كه بيش از صد درس مهم، در اين حركت چند ماهه مي توان شمرد. مي توان گفت كه در اين حركت هزاران درس هم بوده است بله اين هم درست است زيرا كه در هر اشارة آن بزرگوار ممكن است يك درسي باشد.

امّا اين كه مي گوئيم بيش از صد درس، يعني اگر بخواهيم اين كارها را مورد مداقّه قرار دهيم صد عنوان مي توان بدست آورد كه هر كدام يك امت، تاريخ، كشور، تربيت خود، اداره جامعه و قرب به خدا درس است.

اينگونه است كه حسين ابن علي ـ عليه السّلام ـ مثل خورشيدي در دنيا در ميان مقدسين عالم مي درخشد يعني اگر انبياء، اولياء، ائمه، شهدا و صالحين را مثل ماه ها و ستاره ها در نظر بگيريم، اين بزرگوار مثل خورشيد مي درخشد.

در اين حركت و واقعه يك درس اصلي وجود دارد؛ چرا امام حسين ـ عليه السّلام ـ قيام كرد؟ پاسخ اين سوال درس اصلي اين حركت است.

امام حسين ـ عليه السّلام ـ در مكه و مدينه محترم بودند و در يمن آن همه شيعه داشتند، چرا به جايي رفتند كه رودرروي يزيد قرار بگيرند، چرا قيام كردند؟ و قضيه چه بود؟

امروز در بسياري از نقاط دنياي اسلام شرايط قيام و حركت اصلاحي وجود دارد، مسلمانان بايد وظيفه شان را انجام دهند و فساد و انحراف را از جامعه ريشه كن سازند. اثر عاشورا بعد از گذشت بيش از 13 قرن همچنان برنده است و فاجعه عاشوراي حرم رضوي نشان دهندة برندگي اين اثر است. بعضي ها دوست دارند اينگونه بگويند كه حضرت خواست حكومت فاسد يزيد را كنار بزند و خود، يك حكومت تشكيل دهد. نمي گويم اين حرف غلط است بلكه نيمه درست است. اگر مقصود از اين حرف اين است كه اين بزرگوار براي تشكيل حكومت قيام كردند، به اين نحو كه تا ببيند نمي شود به نتيجه رسيد، بگويند برگرديم. كسي كه به قصد حكومت حركت مي كند، تا آنجايي پيش مي رود كه ببيند اين كار شدني است و تا ديد احتمال شدن اين كار وجود ندارد و وظيفه اش اين است كه برگردد، اگر هدف تشكيل حكومت است انسان تا آنجايي جايز است برود كه مي توان رفت و آنجايي كه نتوان رفت بايد برگشت. اگر آن كسي كه مي گويد هدف حضرت از اين قيام تشكيل حكومت علوي است آيا مرادش اين است؟

نه اين درست نيست! براي اين كه مجموعه اين است حركت اين را نشان نمي دهد. بعضي در نقطه مقابل گفته اند حضرت مي دانست كه نمي تواند حكومت تشكيل دهد بلكه آمد تا شهيد شود.

اين حرف هم يك مدتي بر سر زبان ها خيلي شايع بود. بعضي با تعبيرات زيباي شاعرانه هم اين را بيان مي كردند.

بعد من ديدم كه بعضي از علماي بزرگ ما اين را فرموده اند كه براي تشكيل حكومت قيام كرد و هدف او تشكيل حكومت بود و نه اين كه حضرت براي شهيد شدن قيام كرد.

بنده به نظرم اينگونه مي رسد كه آن كساني كه گفته اند هدف قيام امام حسين ـ عليه السّلام ـ تشكيل حكومت و يا شهادت بود، ميان هدف و نتيجه خلط كرده اند.اينها نبود، امام حسين يك هدف ديگري داشت، منتهي رسيدن به آن هدف يك راه و حركتي را مي طلبيد كه اين حركت يكي از اين دو نتيجه را داشت. البتّه حضرت براي هر دو هم آمادگي داشت.

هم مقدمات حكومت و هم مقدمات شهادت را آماده كرد و مي كرد. هر كدام هم مي شد درست بود و ايرادي نداشت.

امّا هيچ كدام هدف نبود، اين دو نتيجه بودند. اگر بخواهيم در يك جمله هدف امام حسين ـ عليه السّلام ـ را بيان كنيم بايد اينگونه بگوييم كه هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن يك واجب عظيمي از واجبات دين كه آن واجب عظيم را هيچ كس قبل از امام حسين انجام نداده بود.

پيغمبر، اميرالمؤمنين و امام حسن مجتبي، هيچ كدام اين واجب را انجام نداده بودند، اين يك واجبي كه در بناي كلي نظام فكري، ارزشي و علمي اسلام جاي مهمي دارد با وجودي كه اين واجب بسيار اساسي و مهم است، تا زمان امام حسين به اين واجب عمل نشده بود.

امام حسين بايد اين واجب را عمل مي كرد تا درسي براي همه تاريخ باشد، مثل اين كه پيغمبر حكومت تشكيل داد و اين تشكيل حكومت درسي براي تاريخ اسلام شد، يا پيغمبر در راه خدا جهاد كرد و اين درسي براي تاريخ مسلمين و بشر شد. اين واجب هم بايد به وسيله امام حسين ـ عليه السّلام ـ انجام مي گرفت تا درسي عملي براي مسلمانان طول تاريخ باشد.

حالا چرا امام حسين اين كار را بكند. چون زمينه انجام آن واجب در زمان امام حسين پيش آمد، اگر اين زمينه در زمان امام حسين پيش نمي آمد و مثلاً در زمان امام علي النقي ـ عليه السّلام ـ پيش مي آمد، همين كار را امام علي النقي مي كرد.

آن وقت ذبح عظيم تايخ اسلام، امام علي النقي ـ عليه السّلام ـ مي شد. اگر در زمان امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ پيش مي آمد آن بزرگوار اين كار را مي كرد. اگر زمان امام صادق ـ عليه السّلام ـ پيش مي آمد، آن بزرگوار اين كار را انجام مي داد. در زمان قبل از امام حسين پيش نيامد و بعد از ايشان هم در تمام طول دوران غيبت پيش نيامد. پس هدف، عبارت از انجام اين واجب شد.

آن وقت انجام اين واجب به طور طبيعي به يكي از اين دو نتيجه مي رسد: يا آدم اين واجب را كه انجام داد به قدرت و حكومت مي رسد، امام حسين حاضر بود و اگر به قدرت هم مي رسيد، قدرت را بدست مي گرفت و جامعه را مثل زمان پيغمبر و اميرالمؤمنين اداره مي كرد و يا انجام اين واجب به حكومت نمي رسد و به شهادت مي انجامد.

خدا حضرت را طوري آفريده بود كه بتواند بار سنگين آنچنان شهادتي را كه براي اين امر پيش مي آمد تحمل كند و تحمل هم كرد. برادران و خواهران عزيز نمازگزار! پيغمبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و هر پيغمبري كه مي آيد يك مجموعه احكام را مي آورد، اين احكام بعضي فردي است و براي اين است كه انسان خودش را اصلاح كند، و بعضي اجتماعي است، براي اين كه دنياي بشر را آباد، زندگي بشر را اداره كند و اجتماعات بشر را به پا دارد.

اينها يك مجموعه احكامي است كه به اين مجموعه، نظام اسلامي مي گويند. اسلام بر قلب مقدس پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نازل شد و در پي آن، نماز، روزه، زكات، انفاقات، حج، احكام خانواده، ارتباطات شخصي، جهاد در راه خدا، تشكيل حكومت، اقتصاد اسلام، روابط حاكم و مردم و وظائف مردم در مقابل حكومت را آورد، همه اين مجموعه را اسلام به بشريت عرضه كرد و همه آنها را هم پيغمبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ بيان كرد. "ما من شي يقربكم الي الجنه و يوعدكم من النار الا قد عبرتكم" تمام احكام كه يك انسان و يك جامعه انساني را مي تواند به سعادت برساند پيغمبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ عمل و بيان كرده اند. در زمان پيغمبر حكومت و جامعه اسلامي تشكيل شد، اقتصاد و جهاد اسلامي برپا شد و زكات اسلامي گرفته شد.

مهندس اين نظام نبي اكرم و آن كسي است كه به جاي او مي نشيند راهبر اين قطار در اين خط نبي اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ است و آن كسي كه بجاي او مي نشيند. خط هم روشن و مشخص است. جامعه اسلامي و فرد اسلامي بايد از اين خطر و بر روي اين خطر حركت كند كه اگر چنين حركتي انجام بگيرد آن وقت انسان ها به كمال مي رسند و صالح مي شوند، در ميان مردم ظلم، فساد، اختلاف و فقر از بين مي رود و بشر به خوشبختي كامل رسيده و بندة كامل خدا مي شود. اين نظام را اسلام به وسيله نبي اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ آورد و در جامعه آن روز بشر در گوشه اي كه نامش مدينه بود پياده كرد.

در اينجا يك سؤالي باقي مي ماند و آن اين كه حالا اگر اين قطاري را كه پيغمبر اكرم در روي اين خط به راه انداخته است يك دست يا حادثه اي آن را از روي خط خارج كرد تكليف چيست؟

اگر جامعه اسلامي منحرف شد و اگر اين انحراف به جايي رسيد كه خوف انحراف كل اسلام و معارف اسلام بود آن وقت تكليف چيست؟

ما دو نوع انحراف داريم: زماني مردم فاسد مي شوند امّا احكام اسلامي از بين نمي روند.

يك وقت هم مردم كه فاسد مي شوند، حكومت ها هم فاسد مي شوند، علما و گويندگان دين هم فاسد مي شوند و از انسان هاي فاسد اصلاً دين صحيح صادر نمي شود. قرآن و حقايق را تحريف مي كنند، خوب ها را بد مي كنند، بدها را خوب مي كنند، منكر را معروف مي كنند، معروف را منكر مي كنند و خطي كه به اين سمت مثلاً كشيده است 180 درجه به سمت ديگر عوض مي نمايند.

اگر جامعه و نظام اسلامي به يك چنين چيزي دچار شد تكليف چيست؟

البتّه قرآن و پيامبر فرموده بودند كه تكليف چيست. پيغمبر فرموده بودند امّا آيا مي توانستند به اين حكم الهي عمل نمايند؟

نه، چون اين حكم الهي در وقتي قابل عمل است كه جامعه منحرف شده باشد. اگر جامعه منحرف شد و به تدريج از خط خارج و خراب شد، اگر ما آن حكم تغيير وضع و تجديد حيات يا به تعبير امروز، حكم انقلاب را نداشته باشيم خوب اين حكومت به چه دردي مي خورد؟

پس آن حكمي كه مربوط به گرداندن جامعه منحرف به خط اصلي است اهميت اين حكم از خود حكم حكومت كمتر نيست و شايد بشود گفت اهميتش از جهاد با كفار هم بيشتر است.

شايد بشود گفت اهميتش از عبادت بزرگ الهي چون حج بيشتر است، چرا؟ براي اين كه در حقيقت اين حكم تضمين كننده زنده شدن اسلام بعد از آن كه مشرف به مردن است، مي باشد.

چه كسي بايد اين حكم و تكليف را انجام دهد؟ يكي از جانشينان پيامبر كه در زماني واقع شود كه آن انحراف به وجود آمده است، به شرط اين كه موقعيت مناسب باشد. چون خداي متعال به چيزي كه فايده ندارد تكليف نكرده است. حالا در زمان امام حسين ـ عليه السّلام ـ هم آن انحراف به وجود آمده و هم آن فرصت پيدا شده است، پس حسين بايد قيام كند، انحراف پيدا شده است، براي اين كه بعد از معاويه كسي به حكومت رسيده كه حتي ظواهر اسلام را هم رعايت نمي كند شرب خمر مي كند، كارهاي خلاف مي كند، تعرضات و فسادهاي جنسي را واضح انجام مي دهد، عليه قرآن حرف مي زند و علناً با اسلام مخالف است ولي اسمش چون رئيس مسلمان ها است نمي خواهد اسم اسلام را براندازد.

عامل، دلسوز و علاقمند به اسلام نيست و از وجودش آب گنديده به جامعه مي ريزد، حاكم چون در رأس قله است آنچه كه از او تراوش مي كند در همان جا نمي ماند، مي ريزد و هم قله را فرا مي گيرد برخلاف مردم عادي، هر كه در جامعه موقعيت بالاتري دارد فساد و ضررش بيشتر است.

همچناني كه اگر صالح شد، صلاح او مي ريزد و همه دامنه را فرا مي گيرد. چنين حاكم فاسدي بعد از معاويه، خليفه مسلمين شده است، از اين انحراف بالاتر! اين كه مي گوئي موقعيت مناسب است يعني فضاي جامعه اسلامي طوري است كه پيام امام حسين ـ عليه السّلام ـ ممكن است در همان زمان و و در طول تاريخ به گوش انسان ها برسد، اگر امام حسين ـ عليه السّلام ـ در زمان معاويه مي خواست قيام كند پيام او دفن مي شد. اين به خاطر وضع حكومت در زمان معاويه است، امام حسين، هم در مقابل چنين انحرافي قرار گرفته و هم موقعيت مناسب است لذا بايد آن تكليف را انجام دهد، عذر ديگري هم وجود ندارد، لذا وقتي عبدالله بن جعفر، محمد بن حنيفه و عبدالله بن عباس به حضرت مي گفتند كه اين راه خطر دارد و شما نرويد. مي خواستند بگويند خطري كه راه تكليف بود.

تكليف را ساقط كرده است. امّا آنها نمي دانستند كه اين تكليف، تكليف نيست كه با خطر برداشته شود. در هر جاي دنيا اگر فسادي باشد، امام حسين ـ عليه السّلام ـ در آنجا زنده است و با شيوه و عمل خود به آنها مي گويد كه چه بايد بكنند. اين تكليف هميشه خطر دارد، چه زماني ممكن است انسان عليه حكومتي آنچنان مقتدر قيام كند و خطري نداشته باشد؟

كار امام خميني (ره) هم همان تكليف حسين گونه بود. به امام هم مي گفتند شما با شاه در افتاده ايد و خطر دارد. آيا امام نمي دانست كه خطر دارد؟!

آيا امام نمي دانست كه دستگاه امنيتي رژيم پهلوي انسان را مي گيرند، شكنجه مي كنند، تبعيد مي كنند؟

چرا، امام اينها را خوب مي دانست. كاري كه در زمان امام حسين ـ عليه السّلام ـ انجام گرفت و نسخة كوچك آن در زمان امام ما انجام گرفت تنها يك تفاوت داشت آنجا به شهادت منجر شد و در اينجا به تشكيل حكومت انجاميد.

اين همان است. هدف امام حسين ـ عليه السّلام ـ با هدف امام بزرگوار ما يكي بود (تكبير نمازگزاران) پس هدف عبارت از بازگرداندن اسلام و جامعه اسلامي به خط صحيح شد. چه زماني؟

آن وقتي كه راه منحرف شده است و جهالت، ظلم، استبداد و خيانت كساني مسلمين را منحرف كرده است و زمينه و شرايط هم آماده مي باشد. البتّه دوران تاريخ اوقات مختلفي دارد.

گاه شرايط مهيا و گاه شرايط آماده نيست. زمان امام حسين ـ عليه السّلام ـ اين شرايط آماده بود و در زمان ما هم اين شرايط آماده بود. زماني وجود دارد وقتي انسان قيام كرد اين قيام به حكومت مي رسد، در زمان ما اينطور شد و يك وقت اين قيام به حكومت نمي رسد و به شهادت مي انجامد، آيا در اين صورت قيام واجب نيست؟ چرا اگر به شهادت هم برسد واجب است.

پس مي توانيم بگوئيم امام حسين ـ عليه السّلام ـ قيام كرد تا آن واجب بزرگي را كه عبارت است از تجديد بناي نظام و جامعه اسلام انجام دهد. اين كار از طريق قيام و امر به معروف و نهي از منكر است.

آيا در اين صورتي كه قيام به نتيجه شهادت برسد ديگر فايده اي ندارد؟ چرا، فرقي نمي كند، قيام چه به شهادت برسد و چه به تشكيل حكومت بيانجامد مفيد به فايده است، هر كدام يك نوع فايده اي دارد.

اصل اين است كه بايد تكليف را انجام داد و اين كاري بود كه امام حسين ـ عليه السّلام ـ انجام داد، منتهي امام حسين ـ عليه السّلام ـ كسي بود كه براي اولين بار اين حركت را انجام داد و قبل از او اين كار تا كنون انجام نشده بود.

پس مي توانيم بگوئيم كه امام حسين ـ عليه السّلام ـ قيام كرد تا آن واجب بزرگي كه عبارت است از تجديد بناي نظام و جامعه اسلامي، و قيام در برابر انحرافات عظيم را نشان بدهد.

اين از طريق قيام و امر به معروف و نهي از منكر است و خود مصداق بزرگ امر به معروف و نهي از منكر است.

آن شبي كه وليد حاكم مدينه حضرت را احضار كرد و گفت: با يزيد بيعت كنيد، حضرت به او فرمود كه بماند تا صبح بشود.

"ننظر و تنظر و اينا احق بالخلافه" فكر كنيم كه ما به خلافت برسيم يا يزيد؟ فرداي آن روز مروان حضرت را در كوچه هاي مدينه ديد، گفت يا ابا عبدالله تو خودت را به كشتن مي دهي چرا با خليفه بيعت نمي كني؟

حضرت به او فرمودند: "انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد" آن وقتي كه حاكمي چون يزيد بر سر كار بيايد بايد با اسلام خداحافظي كرد. حضرت در اين عبارت مي خواهد بفهماند كه تا به حالا هرچه بود قابل تحمل بود.

امّا الان حسا ب اصل اسلام، اصل دين و اصل نظام در ميان است و با حكومت فردي مثل يزيد همه اينها نابود خواهد شد.

امام حسين ـ عليه السّلام ـ مسئله خطر انحراف را بسيار جدي گوشزد مي كنند و اين را انحراف در اصل اسلام بر مي شمرند.

امام حسين ـ عليه السّلام ـ در وصيتي كه هنگام خروج از مكه نوشته اند بعد از شهادت به وحدانيت خداوند مي آورند:

"و اني ما خرجت عشراً و لا بطراً و لا ظالماً ولا مفسداً" يعني كساني اشتباه نكنند، تبليغات چي ها نيايند تبليغات كنند كه امام حسين ـ عليه السّلام ـ هم مثل كساني كه اين گوشه و آن گوشه خروج مي كنند براي اين كه قدرت را به چنگ بگيرند وارد ميدان مبارزه و جنگ شده است، كار ما از اين قبيل نيست، "بل انما خرجت اريد الاصلاح في امة جدي".

عنوان اين كار اصلاح است، امام حسين ـ عليه السّلام ـ مي گويد مي خواهم حكومت را اصلاح كنم و اين همان واجبي است كه قبل از ايشان انجام نگرفته است. "بل انما اردت الاصلاح، انما خرجت اريد الاصلاح في امه جدي" اين اصلاح از طريق خروج است.

خروج يعني قيام، حضرت اين نكته را در اين وصيتنامه تصريح كردند. يعني اولاً مي خواهيم قيام كنيم و ثانياً قياممان هم براي اصلاح است نه براي اين كه حتماً به حكومت برسيم و يا حتماً برويم و شهيد بشويم. بعد حضرت مي فرمايد: "اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اثير بسيرة جدي" اين اصلاح از اين طريق است. حضرت در مكه دو نامه نوشته اند، يكي به رؤساي بصره و يكي ديگر به رؤساي كوفه. در نامه حضرت به رؤساي بصره اينگونه آمده است:

"و قد بعثت رسولي عليكم بهذا الكتاب و انا ادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيه فان سنت قد اميتت واليد قد احبيت فان تسمعوا قولي اهديكم الي سبيل الرشاد."

من مي خواهم بدعت را از بين ببرم، سنت را احياء كنم، زيرا سنت را ميرانده اند و بدعت را زنده كرده اند.

اگر دنبال من آمديد راه راست با من است، يعني مي خواهم همان تكليف را انجام دهم و آن احياي سنت پيامبر و نظم اسلامي است. حضرت در نامه اي ديگر به اهل كوفه فرمود:

"امام، پيشوا و رئيس جامعه اسلامي نمي تواند كسي باشد كه اهل فسق، فجور، خيانت، فساد و دوري از خدا است، بايد كسي باشد كه به كتاب خدا در جامعه عمل كند. عدل و داد را در جامعه اجرا كند، حق، قانون جامعه بشود و دين و آئين جامعه حق مدار باشد".

امام حسين ـ عليه السّلام ـ هدف را باز مشخص مي كند. از مكه خارج مي شوند، ايشان در ميان راه در هر منزل با مخاطبين مختلف سخناني دارند. در منزلي به نام "بيضه" در حالي كه حر بن يزيد هم در كنار حضرت هستند، خطاب به دشمن مي فرمايند: "ان رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ قال من رأي سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله ناكثاً لعهدالله مخالفاً لسنة رسول الله و لم يغير عليه بقول يعمل في عبدالله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بقول او فعل كان حقاً علي الله ان يدخله مدخله" يعني اگر كسي ببيند حاكمي در جامعه اسلامي بر سر كار است كه ظلم مي كند، حرام خدا را حلال مي شمارد، حلال خدا را حرام مي شمارد، حكم الهي را كنار مي زند عمل نمي كند و ديگران را به عمل نمي خواند، با گناه و دشمني و ظلم عمل مي كند و كلاً حاكم جائر و فاسد است و يزيد مصداق كامل آن بود، با زبان و عمل عليه آن اقدام نكند، خداي متعال در قيامت اين ساكت بي تفاوت بي عمل را هم سرنوشتي دچار مي كند كه آن ظالم را به آن دچار كرده است، يعني با هم در يك صف و جناح قرار مي گيرند. اين را پيامبر فرموده اند، پس پيامبر مشخص كرده بودند كه اگر نظام اسلامي منحرف شد چه بايد كرد.

امام حسين ـ عليه السّلام ـ هم به اين فرمايش پيامبر استناد مي كند. پس تكليف چه شد؟

تكليف "يغير عليه بقول و فعل" شد. اگر در چنين شرايطي قرار گرفت البتّه در زماني كه موقعيت مناسب باشد واجب است كه انسان در برابر اين عمل قيام و اقدام كند، به هر كجا كه مي خواهد برسد، كشته بشود، زنده بماند، بر حسب ظاهر موفق بشود و يا نشود.

هر مسلماني بايد در مقابل اين وضعيت قيام كند اين تكليف است كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرموده است. بعد فرمود:

"و انا الحق من غير" من از همه مسلمانان به اين كه اين قيام را بكنم شايسته ترم، من پسر پيامبرم، اگر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بر تك تك مسلمان ها اين تغيير را (همين اقدام) واجب كرده است، خب حسين ابن علي ـ عليه السّلام ـ پسر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ، وارث علم و حكمت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ، از ديگران واجب تر و مناسب تر است كه قيام كند، خب به خاطر همين قيام كرد. پس علت خود را بيان مي كند، تغيير، يعني همان قيام و اقدام در برابر آنچنان وضعيتي. فرمود در منزل عذيب چهار نفر به حضرت ملحق شدند.

حضرت فرمود: "امّا و الله اني لارجو ان يكون خيراً ما اراد الله بناء قتلنا ان و ظفرنا" اين هم نشانه اين كه گفتيم، فرقي نمي كند كه چه به پيروزي برسند و چه كشته بشوند تفاوتي نمي كند.

تكليف، بايد انجام بگيرد. فرمود كه من اميدم اين است كه خداي متعال آن چيزي كه براي ما در نظر گرفته است اين خير ماست چه ما كشته بشويم و چه به پيروزي برسيم، فرقي نمي كند.

در خطبه اول بعد از ورود به سرزمين كربلا فرمود: "فقد نزل بناء من الامر ما قد ترون" كه مفصلاً فرمود و بعد ادامه داد، "لا ترون الي الحق لا يعمل به و الباطل لايتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء ربه محقاً".

پس امام حسين ـ عليه السّلام ـ براي انجام يك واجب قيام كرد. اين واجب در طول تاريخ متوجه يكايك مسلمانان است و آن عبارت است از اين كه هر وقت ديدند نظام جامعه اسلامي دچار يك فساد بنياني شده و بيم آن است كه احكام اسلام به كلي تغيير پيدا كند بايد قيام بكند، البتّه در شرايط مناسب و آن وقتي كه بداند اين قيام اثر خواهد بخشيد.

زنده ماندن، كشته نشدن و اذيت و آزار نديدن جزء شرايط نيست. لذا امام حسين ـ عليه السّلام ـ قيام كرد و عملاً اين واجب را انجام داد تا درسي براي همه باشد. ممكن است هر كسي در شرايط مناسب در طول تاريخ اين كار را بكند كه البتّه بعد از امام حسين ـ عليه السّلام ـ در زمان هيچ يك از ائمه ديگر چنين شرايطي پيش نيامد كه خود اين تحليل دارد كه چطور پيش نيامد؟

چون كارهاي مهم ديگري كه بايد انجام مي گرفت و اصلاً چنين شرايطي ديگر در جامعه اسلامي محقق نشد، لكن در طول تاريخ از اينگونه شرايط در كشورهاي اسلامي زياد پيش مي آيد. الآن هم در دنياي اسلام جاهاي مختلفي وجود دارد كه زمينه هست و مسلمانان بايد وظيفه شان را انجام بدهند كه اگر انجام دادند، تكليفشان را عمل كرده اند و اسلام را تأمين و تضمين كرده اند.

بالاخره يكي، دو تا شكست مي خورد، وقتي اين تغيير، قيام و حركت اصلاحي تكرار بشود مطمئناً فساد و انحراف ريشه كن خواهد شد.

هيچكس اين راه را بلد نبود. هيچكس اين كار را نمي دانست چون زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نشده بود، در زمان خلفاي اول هم كه انجام نگرفته بود، اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ كه معصوم بودند انجام نداده بودند، لذا امام حسين ـ عليه السّلام ـ از لحاظ عملي يك درس بزرگي به همه تاريخ اسلام داد و در حقيقت اسلام را هم در زمان خود و هم در همه اعصار بيمه كرد هرجا فسادي از آن قبيل باشد امام حسين ـ عليه السّلام ـ در آنجا زنده است و با شيوه و عمل خود به آنها مي گويد چه بايد بكنند، لذاست كه ياد امام حسين ـ عليه السّلام ـ و ياد كربلا بايد زنده باشد، چون ياد كربلا اين درس عملي را جلوي چشم مي گذارد. متأسفانه در كشورهاي ديگر اسلامي درس عاشورا آنچناني كه بايد شناخته شده باشد شناخته شده نيست كه بايد شناخته شود.

در كشور ما مردم، امام حسين ـ عليه السّلام ـ و قيام او را مي شناختند، روح حسيني بود، لذا وقتي امام (ره) فرمود محرم، ماه پيروزي خون بر شمشير است. تعجب نكردند، حقيقت هم به همين شكل شد و خون بر شمشير پيروز شد.

بنده در سال هاي پيش مطلبي را در يك اجتماعي عرض كردم و آن مثال طوطي اي است كه مولوي در مثنوي ذكر مي كند.

اين مثال است و اين مثل ها براي بيان حقيقت است. يك نفري يك طوطي در منزل داشت، هنگامي كه مي خواست به سفر هند برود با اهل و عيال خود خداحافظي كرد، پس از آنها با طوطي خود نيز خداحافظي كرد و به او گفت من به سرزمين تو، هند مي روم.

سفارشي و حرفي نداري، طوطي گفت:

چرا، برو به فلان نقطه، در آن جا دوستان و اقوام من هستند، به آنها بگو كه يكي از شماها در منزل ماست و از احوال من براي آنها بگو، چيز ديگري از تو نمي خواهم. بازرگان به هند رفت، به آن نقطه رسيد. طوطي هاي زيادي ديد كه روي درخت ها نشسته اند، خطاب به آنها گفت:

اي طوطي هاي عزيز و خوب پيغامي براي شما دارم و آن اين است كه يك نفر از شما در خانه ماست، وضع خوبي دارد و در قفس است، زندگي خوب و خوراك مناسب دارد به شماها سلام رساند تا سخن بازرگان تمام شد طوطي هايي كه روي شاخه ها نشسته بودند، بال بال زدند روي زمين افتادند.

جلو رفت و ديد آنها مرده اند از سخن خود بسيار متأسف شد، با تأثر به خانه برگشت.

وقتي به خانه خودش رسيد سراغ قفس طوطي خودش رفت و به او گفت پيغام تو را گفتم.

طوطي بي صبرانه پرسيد كه چه پاسخ دادند. بازرگان گفت: "تا پيغام تو را شنيدند همه از بالاي درختان روي زمين افتادند و مردند.

تا اين سخن از زبان تاجر بيرون آمد طوطي خودش نيز در كف قفس افتاد و مرد. بازرگان بسيار متأسف شد و در قفس را گشود و او را روي پشت بام پرتاب كرد. تا او را پرتاب كرد، طوطي از وسط هوا شروع به بال زدن كرد و روي ديواري نشست. از بازرگان تشكر كرد و گفت:

تو خودت وسيله آزادي مرا فراهم كردي من نمرده بودم، خودم را به مردن زده بودم و اين درسي بود كه آن طوطي ها به من آموختند.

تا فهميدند كه من اينجا اسير و زنداني هستم، عملاً به من ياد دادند كه من براي نجاتم بايد اين كار را بكنم.

"بمير تا زنده بشوي" و من پيغام آنها را از تو گرفتم. اين درس عملي بود كه از آن منطقه به من رسيد و من از آن استفاده كردم. بنده در آن 25 سال پيش به برادران و خواهراني كه اين حرف را مي شنيدند گفتم كه عزيزان من امام حسين ـ عليه السّلام ـ به چه زباني به ما بگويد كه تكليفمان چيست؟

شرايط، زندگي و اسلام همان است. امام حسين ـ عليه السّلام ـ به همه نسل ها عملاً نشان داد اگر يك كلمه حرف هم از امام حسين ـ عليه السّلام ـ نقل نمي شود ما بايد مي فهميديم كه تكليفمان چيست، ملتي كه اسير و در بند است ملتي كه دشمنان دين بر او حكومت مي كنند و زندگي و سرنوشت او را در دست گرفته اند، بايد از طول زمان بفهمند كه تكليفش چيست، چون پسر پيغمبر امام معصوم، نشان داد كه در چنين شرايطي چه كار كرد، به زبان نمي شد، اگر با صد زبان اين مطلب را مي گفت و خودش نمي رفت ممكن نبود اين پيغام از تاريخ عبور كند و به ما برسد، امكان نداشت، از تاريخ نصيحت كردن و به زبان گفتن از تاريخ عبور نمي كند، هزار نوع توضيح و تحليل مي كنند، بايد عمل باشد، آن هم فداكاري و عملي چنين بزرگ و سخت، و جانسوز كه امام حسين ـ عليه السّلام ـ انجام داد. حقيقتاً آنچه كه از صحنة روز عاشورا در مقابل چشم ماست، جا دارد كه بگوئيم در تمام حوادثي كه ما از آن فجايع بشري سراغ داريم حادثة كربلا بي همتا است. همانطوري كه پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ، اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ و امام حسين ـ عليه السّلام ـ فرمودند، و بنابر آنچه كه در روايات است "لا يوم كيومك يا ابا عبدالله" يا حسين! هيچ روزي، مثل روز عاشوراي تو و هيچ مكاني مثل كربلاي تو نيست. ـ رهبر معظم انقلاب اسلامي، در پايان اين خطبه به مناسبت عاشوراي حسيني در شهادت حسين بن علي ـ عليه السّلام ـ و فرزند رشيد آن حضرت، علي اكبر ـ عليه السّلام ـ به ذكر مصيبت پرداختند. "والسّلام"


مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي (حفظه الله)